• سه‌شنبه / ۲۶ تیر ۱۴۰۳ / ۱۹:۳۹
  • دسته‌بندی: خراسان رضوی
  • کد خبر: 1403042617311
  • خبرنگار : 30147

چشمان تیز و اندیشه نازک مولانا و نگاه او به واقعه عاشورا

چشمان تیز و اندیشه نازک مولانا و نگاه او به واقعه عاشورا

ایسنا/خراسان رضوی یک مولوی پژوه گفت: واقعه عاشورا از چشمان تیز و اندیشه نازک مولانا دور نماند.

سهیل سادات در گفت‌وگو با ایسنا با بیان اینکه مولانا جلاالدین محمد رومی بلخی عارف بزرگ قرن هفتم، از نوادر شوریدگان عالم است که چنان در آثار خود تجلی کرده که خواندن این گنجینه‌ها کمتر از حضور در محضر او نیست؛ افزود: واقعه عظیم عاشورا از چشمان تیز و اندیشه نازک بین او دور نمانده و در کتاب شریف مثنوی و دیوان غزلیات شاهد اشاره مستقیم او به این واقعه هستیم.

وی با اشاره به اینکه ویژگی مولانا فرزانگی و شیدایی توأمانی است که او را قادر نموده از دل کوچک‌ترین حوادث و داستان‌ها، عمیق‌ترین معانی را استخراج کند؛ بیان کرد: او خود حاصل ملاقاتی عاشقانه با پیر شوریده‌ای است و هر جا حضور یک انسان عاشق را دیده سر از پا نشناخته و دامن او را رها نمی‌کند.

سادات اظهار کرد: مولانا در واقعه عاشورا هم به جای پرداختن به صفحات سیاهی که پر است از شقاوت، ستمگری و جنایت، پرده از صحنه روشن عاشقی و پاک‌بازی مردانی بر می‌دارد که با آفرینش حماسه‌ای بی‌بدیل جان مرده ما را زنده می‌کند.

وی بیان کرد: مولوی به جد بر این باور است که اولیا، واصل در حیات و ممات در حال نورپاشی مستمر و مداوم هستند؛ لذا از ویژگی‌های خاص او در مثنوی است که در حین حکایت گاه خود به جای شخصیت‌ها می‌نشیند و با حضرت حق و یا بندگان پاک او سخن می‌گوید.

این مولوی پژوه تصریح کرد: مولانا، یوسف را در عبور از کوچه‌های مصر، تصویر می‌کند که نور وجودش از شکاف هر خانه‌ای به درون می‌تابد و هر که در طلب عاشقی است باید پنجره دل را به روی او بگشاید.

هین دریچه سوی یوسف باز کن

 وز شکافش فرجه‌ای آغاز کن

عشق‌ورزی آن دریچه کردن ست

کز جمال دوست سینه روشن ست

وی اظهار کرد: در جای دیگر مولانا در نبرد علی بن ابیطالب با خصم، در جایگاه پهلوان طالب نور می‌نشیند و رو به علی سخن می‌گوید و از او می‌خواهد از رازهای این عالم با او سخن گوید.

راز بگشا ای علی مرتضا

 ای پس از سوء القضا حسن القضا 

تو واگو آنچه  جانت یافته است

تا بگویم آنچه بر من تافته است

از تو بر من تافت چون داری نهان

 می‌فشانی نور چون مه بی‌زبان

سادات گفت: مولانا، اولیاء را واصل منبعی درخشان از نورانیت معنوی می‌داند که حاجت همه ما نشستن در محضر آنها و نورخواری از وجود نورپاش آنها است.

وی افزود: مولانا در اشعارش با شهیدان کربلا گفت و گو می‌کند و با پرسش کجائید؟ بر نیاز ما بر جستجوی همیشگی چنین مرواریدهای تابانی تأکید می‌کند و سپس با عبارات درخشانی، آنها را عاشقان بلاجو و مرغان سبک روحی می‌خواند که پادشاهان آسمان و بندیان زمین‌اند.

چشمان تیز و اندیشه نازک مولانا و نگاه او به واقعه عاشورا

این مولوی پژوه ابراز کرد: مولانا حسین بن علی و یارانش را زندانیان قفس تن می‌داند که بندهای تعلق و وابستگی را پاره می‌کنند و این گونه است که عاشورا نمودی عینی از آزادی و رهایی بشر است. بشری که در زیست این جهانی همواره در رنج زنجیرهایی است که از حب جاه، مقام، شهرت، محبوبیت و ثروت گرفته تا غرور، تکبر، حسد و خشم او را در خود اسیر کرده‌اند.

وی تصریح کرد: مولانا پاره شدن این زنجیرها را آغاز شادی حقیقی و رهایی از رنج بشری می‌داند. لذا عاشقان را پاک بازانی می‌شمارد که لاابالی و بی‌پروا، گران بهاترین متاع خویش که جان عزیز است در پای معبود فنا می‌کنند بی‌آنکه پاداش و مزدی طلب کنند به طوری که این چند بیت در مثنوی در باب بلاجویی و پاک‌بازی و فتوت انسان عاشق است؛

لاابالی عشق باشد، نی خرد

عقل آن جوید کز آن سودی برد

ترک‌تاز و تن‌گداز و بی‌حیا

در بلا چون سنگ زیر آسیا

سخت‌رویی که ندارد هیچ پشت

بهره‌جویی را درون خویش کشت

پاک می‌بازد نباشد مزدجو

آن‌چنان که پاک می‌گیرد ز هو

می‌دهد حق هستیش بی‌علتی

می‌سپارد باز بی‌علت فتی

که فتوت دادن بی علتست

پاک‌بازی خارج هر ملتست

زانک ملت فضل جوید یا خلاص

پاک بازانند قربانان خاص

نی خدا را امتحانی می‌کنند

نی در سود و زیانی می‌زنند

سادات گفت: سوی دیگر نگاه مولانا به واقعه عاشورا به نوعی آفت شناسی مناسک و شعائری است که با گذشت زمان، از مغز و محتوا و میزان تأثیرگذاری‌شان کاسته شده و بر ظواهر و صورت‌پرستی‌ها افزوده می‌شود؛ لذا در جای جای مثنوی بر صورت‌گرایی دینی می‌تازد و ما را از آن پرهیز می‌دهد، به طوری که در قصه اذان گفتن بلال از عتاب تند پیامبر با اصحابی سخن می‌گوید که به جای نگریستن به روح تابان بلال، به نحوه تلفظ کلمات او خرده می‌گیرند. یا در داستان نمازگزاری که از اقامه نماز جماعت با پیامبر بازمانده بود و حسرت و آه او را که از دل برخاسته بود اسباب قبولی نماز جمله خلقان می‌شمارد.

وی ادامه داد: مولانا هشدار می‌دهد که ماندن در ظاهر عبادات و آداب دینی، ما را از دریافت اصلی پیام آنها محروم می‌کند، چنانکه نماز بدون حضور قلب را ناقص می‌داند.

در بطن واقعه عاشورا، آزادی و رهایی از بند متبلور است

این مولوی پژوه ابراز کرد: در واقع در باب عاشورا هم مولانا در حکایتی در دفتر ششم با اشاره به ورود شاعری به شهر حلب و هم‌زمانی ورود او و مشاهده عزاداری شیعیان در روز عاشورا موضوع را مطرح می‌کند و او از زبان شاعر غریب، زبان به طعن عزاداران می‌گشاید که به جای عزا بر حسین بن علی بر دل خراب خودتان نوحه کنید چراکه در بطن واقعه عاشورا، آزادی و رهایی از بند عاشقانی نهفته است که پیام حقیقی آن شادی است و چه شادی بالاتر از پارگی بندهای وابستگی از روح سلطانی که در زندان است.

وی یادآور شد: در ادامه این ادبیات، مولانا رو در رو، به دینداران ظاهری و صورت‌پرستان عتاب می‌کند که اگر به معنی حقیقی، به پیام عاشورا و یا هر امر دینی واقف شوند باید چنان بر آنها تأثیرگذار باشد که تحولی ژرف در وجودشان پدیدار شود و نتایج درخشانی همچون دلیری، چشم سیری، پاک‌بازی و استواری، برای آنها به همراه داشته باشد.

سادات اشاره کرد: در انتهای این دفتر مثنوی مولانا ما را با پرسشی روبرو می‌کند که اگر به راستی از شراب دین نوشیده‌ایم، کجاست آن رخ گلگون و جام مستی که عالمی را بی‌تاب کند.

وی افزود: مگر می‌شود گوشه‌ای از دریای ژرف الهی را دیده باشیم و دست و دلمان برای سخاوت و بخشش بلغزد لذا این پرسش‌های جانکاه می‌تواند توشه ایامی باشد که در گوشه خلوت با خویشتن، ما را به تأمل ژرفی وا دارد و حاصل مبارک آن زیر و زبر شدن، گرم شدن، روشن شدن، نو شدن و از جا برخاستن به گونه‌ای دیگر باشد.

سادات سخن خود را با خوانش ابیاتی از دفتر ششم مولانا به پایان رساند.

گفت آری لیک کو دور یزید

کی بدست این غم چه دیر اینجا رسید

چشم کوران آن خسارت را بدید

گوش کران آن حکایت را شنید

خفته بودستید تا اکنون شما

که کنون جامه دریدید از عزا

پس عزا بر خود کنید ای خفتگان

زانکه بد مرگیست این خواب گران

روح سلطانی ز زندانی بجست

جامه چون دریم، چون خاییم دست

چونکه ایشان خسرو دین بوده‌اند

وقت شادی شد چو بشکستند بند

سوی شادروان دولت تاختند

کنده و زنجیر را انداختند

روز ملکست و کش و شاهنشهی

گر تو یک ذره ازیشان آگهی

ور نه‌ای آگه برو بر خود گری

زانکه در انکار نقل و محشری

بر دل و دین خرابت نوحه کن

که نمی‌بیند جز این خاک کهن

ور همی‌بیند چرا نبود دلیر

پشتدار و جانسپار و چشم‌سیر

در رخت کو از می دین فرخی

گر بدیدی بحر کو کف سخی

آنکه جو دید آب را نکند دریغ

خاصه آن کو دید آن دریا و میغ

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha