با شروع قرن جدید شمسی (قرن ۱۴ام) هویت و تصویر اصفهان به کلی در ذهن و خاطره شهروندان آن دگرگون میشود. گفتمان صنعتی شدن و مدرنیته اصفهان را سیاه و سفید و خاکستری میکند و خاطرات شهری نیز بر اسناد و تصاویری در همین طیفهای رنگی ثبت و آرشیو میشوند. گفتمان حاکم بر اصفهان که زمانی نصف جهان و شهر گنبدهای فیروزهای بود به سمت منچستری شدن و صنعتیترین شهر ایران سیر میکند؛ تا خاطرات باغ شهرِ هنرمندان، علما و حکیمان جای خود را به خاطرات مدیران، کارآفرینان، کارفرمایان و کارگران دهد.
نمایش «باغ زرشک» اثر محمدرضا رهبری که در موزه تاریخ شهرداری اصفهان به صحنه آمده است، نمایشی است از جنس اجراهای در مکان-خاص (site-specific). کوشک دوره پهلوی اول و مکان فعلی موزه، ظرفیتی را فراهم کرده است تا این نمایش بتواند داستان خود را بسیار تأثیرگذارتر روایت کند. این نمایش تقابلهای گفتمانی و روایی، و تطور و دگردیسی اصفهان در بستر رنجهایی که سوژههایی که سالها با خاطراتی مشوش و ناآرام گذراندند را بیان میکند.
«باغ زرشک» داستان جوانی (با بازی حرفهای بیژن نمکیزاده) است که در جستجوی نقاط تاریک و مبهم هویتی و خاطرات خود با چندین عکس و سند به اصفهان آمده است. او در مواجهه با پیرمرد دوچرخه سواری که تسهیلگر روایت باغ زرشک میشود (با بازی فوقالعاده، روان و حرفهای احمد خوانساری)، با خلیل (با بازی قدرتمند و مستحکم محمد ترابی) و مادرش (سوده امیرخانی- که بازی بینظیری را ارائه میدهد) آشنا میشود. پیرزن که حافظه و خاطراتش مشوش است در تقابلهای گفتوگویی، رازهایی را آشکار میسازد که روایت تغییر و تحولات گفتمانی اصفهان در دهههای نخستین ۱۳۰۰ است؛ روایت شکلگیری کارخانه، روایت زنان در کارهای جدید، قحطی، جنگ، تولدها، از «دست» دادنها، آرزوها، امیدها، خیانتها، مهاجرتها، موفقیتها، شکستها و در یک کلام خاطرات اصفهان در قرنی جدید و بافت شهری و اجتماعی نوین.
آرشیو و روایتهای معرفت شناسانه در باغ زرشک
میشل فوکو از مهمترین نظریهپردازان حوزه گفتمان در علوم اجتماعی معتقد است، یکی از بنیانهای برسازنده گفتمانها آرشیوها، اسناد و مدارکی همچون عکسها و متنها هستند. آرشیوها معرفتها را سامان میبخشند و نقطههای تاریک حافظهها را از پیشزمینهها و حاشیهها به پس زمینه آورده و برجستهسازی میکنند. فوکو بیان میکند: «منظورم از آرشیو و یا بایگانی مجموعهای از قواعدی است که در دورهای خاص و برای جامعهای معین موارد زیر را تعریف میکرد:
۱. مرزها و شیوههای بیانپذیری، ۲. مرزهای شیوههای نگهداری، ۳. مرزها و شیوههای حافظه، ۴. مرزها و شیوههای باز فعالسازی (فوکو، ۱۹۷۸، تاریخ جنسیت، صص ۱۴و۱۵)
نمایش «باغ زرشک» وارد همین مرزها، شیوهها و اشکال بایگانیها میشود و آنها را فرآوری کرده و برای مخاطب امروزی به نمایش میگذارد. گفتمانهایی که در حافظه چندین خانواده نگهداری شده، تبدیل به حافظه شده، با بازگشت فرزند مؤسس کارخانه صنایع پشم بازفعال شده و بیانپذیر میشود. کارگردان نمایش به خوبی عناصر و لحظههای تقابلهای گفتمانی میان نهادهای مختلف از گفتمان جاری میان طبقه کارگر تا طبقه کارفرما و طبقه سیاستمدار ایران را در برهه حساس جنگ جهانی دوم و دوره ملی شدن صنعت نفت بازآفرینی میکند. «باغ زرشک» روایت رنج هر سه طبقه گفتمانی را برای مخاطب عیان میسازد و در لفافه داستانهای هم عرض روی صحنه میآورد.
باغ رزشک: روایت طردشدگیها در تقابلهای بیناگفتمانی
این نمایش تحلیل و آشکار سازی طرد شدگیها است. سارا میلر معتقد است کنار گذاری و طرد به نحو تناقضآمیزی یکی از مهمترین راهها برای تولید گفتمانها است. (میلر، ۲۰۱۳، گفتمان، ص ۸۶). فوکو سه رویه مهم در طرد و به حاشیه راندن را تبیین میکند: نخست مرگ یا از دست دادن، دوم جنون، از دست دادن عقل و منطق و سوم مرزکشی بین دانش حقیقی و کاذب (فوکو، ۱۹۸۱، نظم گفتمان، ص۵۵)
«باغ زرشک» به خوبی این رویهها را عیان میسازد تا بیشترین تاثیر را در مخاطب داشته باشد، وی داستان را تا پایان با جزئیات دنبال کند و گفتمانها برایش تحلیل و واقعیتها عیان شوند. پسر یک کارآفرین که به اجبارِ جان و جنگ، از کارخانه و خانه خود طرد شده و به غربت گریخته است، در جستجوی حقیقت باز میگردد تا با پرسشهایی کلیدی واقعیتها را برای خود، سوژهها و هم زمان مخاطبین نمایش آشکار سازد. خلیل اگرچه دست و پدر خود را از دست داده و همدم مادر است با توهمی از حقیقت سالها زیسته و رنج برده است. با بازگشت پسرِ کارخانهدار گفتمان طبیعی شده و هژمونیک وی عیان گشته و دگرگون میگردد. به عبارتی دیگر، حاشیهها به مرکز باز میگردند و متن پیشین مجدداً بازبینی و روایت میشود.
مکانی که خود سالها طردشده بود و اجزای بنیادین خود را از زمان تأسیس بهعنوان باغ زرشک با تخریبهای ظلالسلطان و بعد دگردیسی به کارخانه از دست داده، با احیا و برجستهسازی بهعنوان تماشاگاهی برای قصههایی که یا بهواسطه زمان طرد شده یا بهواسطه گفتمان حاکم به کناری نهاده شده در این نمایش به عرصه تماشا میآید و اهمیتی مجدد مییابد.
چرخشهای گفتمانی در باغ زرشک
از ساز و کارهای مهمی که گفتمانها برای زنده ماندن از آن بهره میگیرند «چرخشهای گفتمانی» است که مهمترین شیوه آن تفسیر است. فوکو در اهمیت تفسیر بیان میکند: «نقش تفسیر.... این است که سرانجام بگوید بالاخره چیست آنچه در فراسوی متن نهفته بود. تفسیر باید بنا به پارادوکسی که همیشه جابجا میشود، اما هرگز از صحنه خارج نمیشود برای اولین بار بگوید آنچه را که به هرحال پیشاپیش گفته شده بود، باید به نحوی خستگیناپذیر تکرار کند آنچه را که با این حال هرگز گفته نشده بود.» (فوکو، ۱۹۸۱، نظم گفتمان، ص ۵۸)
محمدرضا رهبری در «باغ زرشک» مدام بهواسطه نقشها و رخدادهای نمایشِ خود، تفسیری از اوضاع بحرانی ایران، اصفهان و مبادلات روزمره میان طبقات مختلف جامعه در آن دوره را نشان میدهد. هم روایتها مدام در چرخش وتفسیر هستند. شخصیتها نه تنها داستان خود و روزمرگیها و رنجهای خود را روایت میکنند، بلکه تفسیری از آنچه بر آنها میگذرد و تبعات آن را نیز به نمایش میگذارند. گروه پرفورمنس در تأثیرگذاری و خوانشهای تفسیری این نمایش نقش کلیدی بازی میکند. این نمایش تفسیری است بر آنچه بر اصفهان و تاریخ مردمان شهر گذشته، نه صرفاً روایت رنج چند شخصیت برساخته شده در خاطر و خیال نویسنده.
گفتمانهای زنانه در گزارههای مردانه
از جذابیتهای نمایش «باغ زرشک» روایت دوران صنعتی و سیاسی شدن ایران از منظری زنانه است. گفتمان مادرانه، زنان جوان، زنان سالمند و دالهای سیالی که از منظری زنانه در تقابلهای گفتمانی، کشش نمایشی و روایی ایجاد میکنند. تکنیک جذاب روایی که کارگردان نمایش انتخاب کرده است گفتمان اعترافی است که فوکو آن را در جوامعی که در پی انضباطهای نوین هستند مورد بحث قرار میدهد و آن را بسیار حائز اهمیت تلقی میکند.
«باغ زرشک» هرچند با روایتی مردانه پس از پیش درآمدی بر پایه رومانس آغاز میشود، در اصل داستان زنانی را روایت میکند که با بحرانهای نوین شهری، از صنعتی شدن در بافتار کارخانههای نساجی تا نظاممند شدن شهروندان در بافتار بلدیه در تعامل و تقابلاند. اعترافات خلاقانه مادری که جوانی و حافظهاش در بافتار کارخانه کلاف در هم پیچیدهای شده، اعترافات و روایتهای شهربانو، همسر مدیر کارخانه، پس از تنهایی و زمانی که همسرش از کشور گریخته است و خرده روایتهای زنان شهر در قالب اشعار و پرفورمنسها، همه وهمه به آشکارترین شکل اِعمال قدرت را به نمایش میگذارند. آنچه از پریشانی، افسردگی، فوران خشم، دردمندی عاطفی، پرخاشگری و دیگر فرآیندهای رنجهای زنانه این نمایش عرضه میکند حاصل انضباطهای مدرن و صنعتی مردانهای است که منجر به از دست رفتن آدمها، خاطرات و حافظهها و تنها ماندن یادی از صدای بوقها و تکرارها می شود.
باغ زرشک؛ بازآریی هویتهای خاکستری
در مجموع نمایش «باغ زرشک» روایتی خلاقانه از هویتهایی است با نقاطی تاریک و مبهم که به واسطه اسناد، خاطرات و گفتگوها بازآرایی میشوند. مخاطب در سیر نمایش از منظرهای مختلف روایتهای متقابل را مشاهده میکند و حقیقت را کشف میکند. باغ زرشک مخاطب را پیوند به بنای تاریخی که در آن اجرا میرود، به آدمهای قصه، به تاریخ شهر و تحولات سیاسی، اجتماعی و صنعتی ایران در آن دوره پیوند میزند و حس تعلق خاطر به اصفهان را تعمیق می بخشد. هرچند هویت شخصیتها، روایتها و فضاها در «باغ زرشک» سفید، سیاه و خاکستری مینماید در انتها هویتها برای هر مخاطب رنگهای جدیدی میگیرند؛ به گستره طیف رنگهای اصفهان.
یادداشت از: میثم یزدی، استادیار گروه نمایش دانشکده هنر، دانشگاه آزاد اسلامی تهران مرکزی
انتهای پیام
نظرات