• شنبه / ۲ تیر ۱۴۰۳ / ۱۱:۰۹
  • دسته‌بندی: رسانه دیگر
  • کد خبر: 1403040200606
  • منبع : مطبوعات

او در همین دنیا هم اهل بهشت بود

او در همین دنیا هم اهل بهشت بود

نعمت‌الله محرم‌ها می‌گفت: «از صبح برویم هیئت که اسم ما از صبح در فهرست عزادارها ثبت شود». حواسش بود نیت غیر عزاداری نداشته باشد. حتی گاهی در هیئت‌ها غذا نمی‌خورد و می‌گفت: «نکند یک لحظه از دلم گذشته باشد که این هیئت را بروم، چون غذا می‌دهند». اصول و قوانینی برای خودش داشت.

به گزارش ایسنا، متنی که در ادامه می‌آید گفت‌وگوی «جوان» با همسر شهید مدافع حرم نعمت‌الله نجفی از شهدای لشکر فاطمیون است که می‌توانید بخوانید: شهید نعمت‌الله نجفی متولد افغانستان از پدر و مادری زاده شد که هر دو اصالتاً اهل هرات بودند. نعمت‌الله بعدها به ایران آمد و در مشهد با همسرش ازدواج کرد و در جوار امام هشتم، عشق و معرفت به اهل بیت را چنان آموخت که عاقبت در تاریخ هشتم اسفند ۱۳۹۳ در عملیات تل قرین در استان «درعای» سوریه به شهادت رسید. او در حالی با اصابت سه گلوله قناسه به پیشانی‌اش شهید شد که در کنارش شهیدان علیرضا توسلی و رضا بخشی به ترتیب به عنوان فرمانده و جانشین تیپ فاطمیون حضور داشتند. پیکر شهید نجفی پس از انتقال به ایران در بلوک ۳۰ بهشت رضای مشهد آرام گرفت. برای آشنایی با زندگی این شهید، دقایقی با ثریا نجفی، همسر شهید همکلام شدیم. 

فامیلی شما با شهید یکی است، با هم نسبت داشتید؟
بله، ما دخترعمو و پسرعمو هستیم. من در سن ۱۵ سالگی با شهید که آن موقع ۲۱ سال داشت ازدواج کردم. ماحصل زندگی مشترکمان با شهید چهار فرزند است؛ سه پسر و یک دختر به نام‌های آقا مهدی که روز نیمه شعبان سال ۷۵ به دنیا آمد. آن زمان همسرم گفت پسرمان اسمش را با خودش آورده است و نامش را مهدی گذاشت. محمدحسین هم دو روز بعد از عاشورای سال ۸۲ به دنیا آمد. شهید گفت این بچه هم نامش را با خودش آورده است و اسم نوزاد را محمدحسین گذاشت. علیرضا هم در ماه رجب و در ایام میلاد امیرالمؤمنین علی (ع) در سال ۸۹ به دنیا آمد. به همین دلیل همسرم گفت نامش را علیرضا بگذاریم. دخترم فاطمه زهرا ۲۷ محرم سال ۹۲ به دنیا آمد و به علت علاقه شدید شهید به نام سیده نساء‌العالمین خانم فاطمه زهرا (س) نامش را فاطمه زهرا گذاشت. 

ماجرای نامگذاری فرزندانتان نشان می‌دهد شهید بسیار به اهل بیت علاقه و اعتقاد داشتند. کمی از زندگی با ایشان بگویید. 
نعمت‌الله مردی بسیار مؤمن، معتقد و متعهد بود. لحظه به لحظه زندگی با شهید خاطره است. همسرم متولد اول فروردین ۵۲ در هرات افغانستان بود. پدرش براتعلی اسم شهید را نعمت‌الله انتخاب کرد، چون خدا پس از سه دختر به آن‌ها پسر داده بود و پدر شهید به مادر شهید گفته بود این پسر نعمت خداست بیاییم اسم او را نعمت‌الله بگذاریم. وقتی شهید نوزادی چند روزه بود، به شدت بیمار شد و چند دکتر بردند تا اینکه مادر شهید گفت یا امام حسین (ع) این پسرم را نذر شما می‌کنم و در راه شما می‌دهم او را شفا بده. بچه‌ای که دکترها جواب کرده بودند نفسش برگشت و شفا یافت. مادرشوهرم خانم منصوره عطایی از یک خانواده متوسط به لحاظ مالی، اما بسیار مذهبی بود. ایشان فرزندانش را معتقد بار آورد. 

پس شهید تک پسر خانواده بود؟
نه بعد از نعمت‌الله، خدا به خانواده ایشان یک پسر دیگر هم داد. به این ترتیب ۹ خواهر و دو برادر بودند. نعمت‌الله بسیار رابطه عاطفی با مادر و خواهرها و تنها برادرش داشت. مخصوصا با خواهرش زهره خانم رابطه نزدیکی داشت. همسرم شغل‌های آزاد زیادی را تجربه کرد. از شش سالگی شروع به کار کرد. به دلیل اینکه از شش سالگی پدرش را از دست داده بود، بنابراین نعمت‌الله مجبور شد تحصیلات ابتدایی را رها کند و به کار بپردازد. مدتی هم نصف روز درس می‌خواند و نصف روز سر کار می‌رفت. در کودکی در یک کارگاه زنجیرسازی (زنجیر برای عزاداری محرم) و ساخت تفنگ بادی کار می‌کرد. در نوجوانی سال‌های زیادی به کار زهتابی روده گوسفند پرداخت. در سال‌های اخیر قبل از شهادت هم به کارهای ساختمانی و گچکاری مشغول بود. چند جا هم به عنوان کارگری و فروشندگی کار می‌کرد. بسیار نسبت به کسب مال حلال حساس بود و نه تنها پولی که درمی‌آورد نباید حرام بود، بلکه اگر احساس می‌کرد شاغل بودن در آن کار ذره‌ای شبهه‌ناک است آن کار را رها می‌کرد و به کار دیگری مشغول می‌شد. رد مظالم می‌داد و از مال شبهه‌ناک هم بسیار فراری بود. 

خصوصیت بارز اخلاقی شهید چه بود؟ 
 بسیار مهربان و خوش برخورد، متواضع و مخلص بود. زندگی ساده و بسیار عاشقانه‌ای در کنار هم داشتیم. همسرم در مجالس اهل بیت (ع) شرکت می‌کرد و کتاب‌های اعتقادی می‌خواند. سرودها و مداحی‌های مربوط به اهل بیت و امام زمان (عج) گوش می‌کرد. گوش دادن به رادیو معارف و تماشای شبکه قرآن از کارهای روزمره‌اش بود. 

چطور شد خانواده شهید به ایران مهاجرت کردند؟ 
سال ۱۳۶۰ به علت جنگ افغانستان و حمله شوروی به افغانستان، خانواده همسرم به ایران مهاجرت کردند. البته یک‌بار قبل از شهادت همسرم، با داشتن دو فرزند در سال ۸۳ به هرات مهاجرت کردیم. چهار سال آنجا ماندیم و مجدد در سال ۸۷ به ایران و مشهد الرضا برگشتیم. به علت علاقه شدید به آقا امام رضا (ع) برای همیشه در مشهد ساکن شدیم. 

چطور شد همسرتان راهی جنگ مقاومت شدند؟ شما با رفتن ایشان مخالفتی نداشتید؟ 
سال ۱۳۹۲ بود که خبر جنگ و هتک حرمت به مقبره حجربن عدی به گوش همسرم رسید. خونش به جوش آمد که مبادا خدای نکرده دشمن به حرم اهل بیت (ع) جسارت کند. آن موقع تازه دخترمان به دنیا آمده بود که قضیه سوریه رفتن را با من مطرح کرد. من نگران بودم اگر نعمت‌الله برود و شهید شود با چهار بچه چه کار کنم، بنابراین با رفتن ایشان مخالفت کردم. نعمت‌الله دیگر حرفی از رفتن پیش من نزد تا مرا ناراحت نکند. تا اینکه اربعین اباعبدالله (ع) در سال ۹۳ همگی راهی کربلا شدیم. برای اولین بار بود که در پیاده‌روی اربعین شرکت می‌کردیم. داشتن آرامش و صبر ارمغان زیارت اباعبدالله (ع) برای هر دوی ما بود. پس از بازگشت از زیارت، همسرم مجدد رفتن خودش را برای جنگ مطرح کرد و گفت: «من در سفر اربعین به چهار حرم اهل بیت رفتم و دعا کردم تا شما راضی شوید». من به ایشان گفتم به شرطی رضایت می‌دهم که به خط مقدم نروید و زنده و سالم برگردید. اولین و آخرین اعزام نعمت‌الله ۳۰ دی ۹۳ بود. او با شهیدان مرتضی عطایی (ابوعلی)، علیرضا توسلی (ابوحامد) و رضا بخشی (فاتح) همرزم بود. بزرگ‌ترین آرزوی نعمت‌الله شهادت بود. دقیقاً ۴۰ روز پس از حضورش در سوریه در هشتم اسفند ۱۳۹۳ در عملیات تل قرین با اصابت سه گلوله قناسه به پیشانی‌اش به همراه ابوحامد، فاتح و چهار نفر دیگر از همرزمانش به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر شهید در بلوک۳۰ بهشت رضای مشهد آرام گرفت. 

 وصیت شهید به شما و بچه‌ها چه بود؟
همسرم در وصیتنامه خودش فرزندانش را سفارش به تقوا، انجام واجبات، ترک محرمات، پیروی از اسلام و قرآن در سایه ولایت و اهل بیت (ع) کرده است. 

چه خاطراتی از خلق و خوی شهید دارید؟ 
او همیشه حرمت ایام عزاداری اهل بیت (ع) را نگه می‌داشت. دهه اول محرم از صبح زود در هیئت‌ها شرکت می‌کرد و می‌گفت: «از صبح بریم که اسم ما از صبح در فهرست عزادارها ثبت بشه». حواسش بود که ذره‌ای نیت غیر عزاداری نداشته باشد. حتی گاهی در هیئت‌ها غذا نمی‌خورد و می‌گفت: «نکند یک لحظه از دلم گذشته باشد که این هیئت را بروم، چون غذا می‌دهند». اصول و قوانینی برای خودش داشت. به من هم حرفی نمی‌زد و کاری به بقیه نداشت. 
شام غریبان هم که می‌شد اصلاً لب به غذا و آب نمی‌زد. استدلال می‌کرد: «اهل بیت پیامبر (ص)، زن و بچه‌های امام حسین (ع) الان تشنه و گرسنه‌اند. من چطور راضی شوم با این شرایط غذا بخورم». گفته بودم که همسرم همه نوع کار را تجربه کرده بود. وقتی کاری شبهه داشت سریع از آن کار کناره می‌گرفت. همسرم مدتی در بازار رضا در یک مغازه آجیل و خشکبار مشغول کار شد. من می‌دیدم که همسرم خیلی خوشحال نیست. از آن نعمت‌الله خنده‌روی با حوصله خبری نبود. یک روز از او پرسیدم چرا اینقدر ناراحتی؟ در جوابم گفت: «می‌خواهم بروم در انبار کار کنم». به او گفتم کار سنگین برایت خوب نیست، تازه درد پهلویت کم شده است. مگر در مغازه راحت نیستی؟ شهید در جوابم گفت: «در انبار باشم بهتر است. اینقدر عذاب نمی‌کشم. من هیچ وقت به خانم‌ها نگاه نمی‌کنم. سرم همیشه پایین است ولی وضعیت زن‌هایی که می‌آیند بازار خیلی بد است. برای همین انبار راحت‌ترم.» 
یک‌بار یک کیسه فریزر نخود و کشمش آورده بود، به من داد که آن‌ها را بشویم. گفت: «توی انبار موقع جابه جایی کارتن نخود و کشمش از دستم افتاد روی زمین. از نظر شرعی درست نبود بدیم دست مشتری، دادم صاحب مغازه وزنش کرد و پولش رو از حقوقم کم کرد. بشور تا خودمون بخوریم.» 

در آخر چه حرفی از دلتنگی‌های خود برای شهیدتان دارید؟ 
همیشه دور از چشم فرزندانش برایش بی‌قراری می‌کنم. هزار بار دلتنگش می‌شوم. با خودم می‌گویم کاش شهید راه و رسم چله گرفتن را به من یاد می‌داد. همان چله عاشقی که آخرین بار گرفت و به جبهه رفت و بعد از ۴۰ روز ساکن بهشت شد. 
با خودم می‌گویم نعمت‌الله همیشه بوی بهشت می‌داد. در دنیا هم اهل بهشت بود ولی می‌دانم در بهشت هم یک جای خالی برای من نگه داشته است و از آنجا برایم دعا می‌کند که من هم بهشتی شوم.

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha