حسین رضوانیان در نشست «بررسی ابعاد شخصیتی و دلایل انتخاب خانم دباغ به عنوان الگوی سوم زن» که به مناسبت زادروز خانم مرضیه دباغ، بانوی مجاهد، مبارز و انقلابی، به همت معاونت فرهنگی جهاددانشگاهی واحد همدان برگزار شد، اظهار کرد: اوایل سال ۵۸ حاجآقا راجی، مسئول زندان استان همدان با نامهای مرا نزد خانم دباغ فرستاد تا در سپاه خدمت کنم. آن زمان حدود دو ماهی از تأسیس سپاه میگذشت و من جوانی ۲۴-۲۵ ساله و بازاری بودم اما پذیرفتم تا سپاه را برای شکلگیری کامل همراهی کنم.
وی با اشاره به اینکه محل سپاه آن زمان در پیشاهنگی بود به طوری که آخرین ساختمان شهر همدان محسوب میشد و از آنجا به بعد همه زمین کشاورزی و باغ بود، افزود: با معرفینامهای که از حاجآقا راجی در دست داشتم راهی سپاه شدم، جلوی در دژبانی پسری بسیار شیک، تر و تمیز ایستاده بود و او نخستین فردی بود که با آن برخورد داشتم و او کسی نبود جز حجت کتابی که دژبان بود. به او گفتم که با خواهر دباغ کار دارم، نامهای برای ایشان آوردهام، مرا به داخل راهنمایی کرد. کمی منتظر شدم تا خواهر بیاید. دقایقی بعد با قیافه چریکی و تیپ خاصش وارد شد و با صدای مردانهاش گفت با من کار دارید؟ گفتم بله خواهر. نامه را تحویل دادم. از کارم پرسید که پاسخ دادم بازاری هستم و چپرخانه لوازم فروشی دارم. گفت اگر بخواهم بیایید سپاه، چی؟ گفتم باید شغلم را رها کنم.
رضوانیان با بیان اینکه آن زمان سپاه به خاطر تازه تأسیس بودن حدود ۱۵-۲۰ نفر بیشتر نیرو نداشت، ادامه داد: حدود یک ساعتی با خواهر دباغ صحبت کردیم. گفتم خواهر من آموزش نظامی ندیدهام و چیزی در این زمینه نمیدانم، گفت همان تفکراتت برای ما کافیست، توی این نامه نوشته شده است که در قرآن و نهجالبلاغه تبحر داری و از آنها در زندگی استفاده میکنی، همین برای ما کفایت میکند. من هم قبول کردم و مغازه را به برادرم سپردم و گفتم شما کارهای مرا انجام بده، فعلاً من بروم تشکیلات سپاه راه بیفتد تا ببینیم چه میشود.
وی بیان کرد: زمان ورودم به سپاه، تعدادی نیرو به کردستان اعزام شده بودند تا وقایع پیشآمده در سنندج را آرام کنند. نیروی زیادی هم نداشتیم. در تشکیلات اولیه سپاه همدان از همه افراد، جریانات و گروهها حضور داشتند. بافت اولیه تشکیلات سپاه را منافقان دوره کرده بودند بنابراین با همفکری با خواهر دباغ و یکی دیگر از بنیانگذاران سپاه تصمیم گرفتیم ساختار شورای فرماندهی سپاه را درست کنیم که قضیه پاوه پیش آمد و حضرت امام دستور دادند قضیه آنجا باید فیصله پیدا کند بنابراین تعدادی از نیروهایمان به آنجا رفتند و وقتی قضایای آنجا فروکش کرد، برگشتند. تا اینکه گزارشاتی از آنجا به دستمان رسید که برخی از افرادی که با منافقان همکاری میکردند آنجا هم یکسری کارها انجام دادند و همین امر منجر به تسویه عناصر منافق شد.
رضوانیان خاطرنشان کرد: آن زمان منافقان خیلی فعال بودند و در همدان هم به علت سوابقی که در کودتای ۲۸ مرداد داشت، جریانات گروههای مارکسیستی فعالیت گستردهای داشتند؛ یعنی بیشتر از منافقان، گروههای چپ مارکسیست به ویژه توده فعال بودند به طوری که توسط همین جریانات کارخانهها و مجامع کارگری به اعتصاب کشیده میشدند. آن موقع یک مشکل مهم در رابطه با بیکاری یعنی دیپلمههای بیکار داشتیم که مدام جلوی استانداری تجمع میکردند و درخواست کار داشتند. به هر حال هر روز معضل بود.
وی مطرح کرد: خیابان بوعلی حدفاصل میدان امام خمینی(ره) تا میدان آرامگاه بوعلی، حدود ۲۰۰ دکه و قفسه کتابفروشی، نشریه و پخش اعلامیه در چپ و راست پیادهرو فعال بود که اکثرشان مربوط به گروهکهای چپ مارکسیستی بود و بیشتر به پخش کتاب، نوار و سخنرانی میپرداختند و از ساعت ۲-۳ بعدازظهر تا ۱۰-۱۱ شب در خیابان بوعلی به جای حضور مشتریهای مغازهها، بحث و جدلهای سیاسی و اعتقادی به راه بود و در چنین شرایطی بود که ما وارد سپاه شدیم و فعالیتهای آنها هم روز به روز تشدید مییافت.
مسئول گزینش سپاه همدان در نخستین روزهای تأسیس در ادامه گفت: یک روز خواهر دباغ، بنده و آقای قشمی (از بنیانگذاران سپاه) را فراخواند و گفت گروهکها از بین دانشآموزان دبیرستانی مشغول عضوگیری هستند و دبیرستانها هم شدیداً فعال شدهاند. تنها جریانی که در این قضایا فعال نبود، جریان حزبالله بود. یعنی وضعیت آن موقع طوری بود که وقتی یک فرد حزباللهی میخواست وارد خیابان بوعلی شود، خجالت میکشید و مدافعی نداشت و جایگاهی هم نبود که در این قضایا تبلیغ و فعالیت کند. کم کم برخی از افراد و جریاناتی که وابسته به حزباللهیها بودند مثل سپاه، کمیته و ... وارد میدان شدند و واقعاً در مقابل آنها در اقلیت بودند.
وی افزود: در چنین شرایطی خواهر گفت باید فعالیت را در داخل دبیرستانها شروع کنیم. خود او هم فعال بود. بنده و آقای قشمی هم وارد میدان شدیم. ما سه نفر هر روز صبح و عصر با هماهنگی مدیران دبیرستانها، سر کلاسها حاضر میشدیم و بحثهای سیاسی و اعتقادی مطرح میشد و در زمینههای مختلف مذهبی، انقلاب و ... بحث میکردیم. در واقع یکی از کارهای شاخص خواهر دباغ در آن مقطع برگزاری چنین جلساتی به ویژه در دبیرستانها و کارخانهها بود.
رضوانیان ادامه داد: گروهکها در داخل دبیرستانها هم امکانات و فعالیت داشتند و عضو و نیرو میگرفتند به طوری که اکثر هواداران گروهکها از دبیرستانها بودند، در حقیقت دبیرستانها محل جولان و اوج فعالیت گروهها بود. دانشگاه هم با وجود اینکه تعطیل بود اما اکثر دانشجویان به سمت دکه زدن و فعالیتهای این مدلی سوق پیدا کرده بودند.
وی تصریح کرد: حرکتی که خواهر دباغ آغاز و پیگیری کرد بسیار در عدم جذب افراد به گروهکها مؤثر واقع شد؛ یعنی میتوان گفت که تاحدود ۸۰ درصد از جذب دانشآموزان به سمت گروهکها جلوگیری کردیم البته در این بین تعدادی از معلمان وابسته به گروهها نظیر کمونیستها و منافقین بودند که عامل تحریک، تحرک و فعالیتهای دانشآموزان میشدند که موفق به شناسایی و اخراج آنها از آموزش و پرورش شدیم که این روند تقریباً یک سالی زمان برد.
رضوانیان با اشاره به اینکه خواهر دباغ در دو کارخانه کیوان و خوش نوش که کارگرانش اعتصاب کرده بودند هم حاضر شد و دو سخنرانی جانانه انجام داد و همین سخنرانیها فصلالخطاب بود و در نهایت اعتصابات خاموش شد، تصریح کرد: قضیه دیپلمههای بیکار که بیشتر مزاحم استانداری میشدند نیز با برگزاری یک جلسه و سخنرانی خواهر دباغ و استاندار وقت و وعدههای داده شده و تشکیل گروههای کار و دادن زمین و امکانات و در قالب گروههای چهار، پنج و ۱۰ نفره و شرکتهای مختلف و انجام کارهای تولیدی، خدماتی، بستهبندی و ... فیصله پیدا کرد.
وی با تأکید بر اینکه بعد از پاکسازی سپاه، روی غلتک افتادن مسائل فوق و تا حدودی بهبود وضعیت دبیرستانها و اجتماع به زمان جنگ رسیدیم و اوایل سال ۵۹ خواهر دباغ عوض شد، گفت: خواهر دباغ به عنوان عضوی از شورای فرماندهی سپاه همچنان در سپاه به فعالیت خود ادامه داد و در کنار کارهای نظامی و امثالهم، کارهای اجتماعی و فرهنگی انجام میداد.
مسئول گزینش سپاه همدان در نخستین روزهای تأسیس با اشاره به اینکه خواهر دباغ از آن تیپ آدمهایی بود که همهجانبه فکر میکرد، یادآور شد: به عنوان مثال در سپاه پیشاهنگی خواهر دباغ یکی از فعالیتهای گستردهاش با خانمها به ویژه جوانها بهخصوص با دانشآموزان دبیرستانها بود به طوری که روزانه حدود ۱۰-۱۵ نفر از دانشآموزان را به مجموعه سپاه میآورد و کارهای مختلف فرهنگی و اجتماعی به آنها واگذار میکرد.
وی ادامه داد: او حتی افرادی را برای رسیدگی به برخی مسائل روستائیان به روستاها اعزام میکرد تا نیازمندیهای اصلی و اساسی و مسائل پیرامون دام، کشاورزی و ... را بررسی، ارزیابی و جمعبندی کرده و به او تحویل دهند.
رضوانیان در ادامه با بیان اینکه یکی دیگر از کارهای شاخص خواهر دباغ همسریابی بود، اعلام کرد: خواهر دباغ آقایان پاسدار مجرد و دختر خانمهایی که با آنها در ارتباط بود را شناسایی کرده و افرادی که از نظر خانوادگی، فکری، منطقهای، زبانی و ... با هم منطبق بودند، به یکدیگر معرفی میکرد و خوشبختانه منتهی به ازدواج میشد.
وی افزود: خواهر دباغ دختر و پسر را به اتاق خودش میآورد و وقتی مقدمات فراهم میشد به سراغ خانوادهها میرفت و بسیار صمیمانه رفتار میکرد. به یاد ندارم از بین کسانی که خواهر دباغ زمینه ازدواجشان را فراهم کرد، کسی جدا شود. البته زندگیهای آن موقع خیلی ساده اما با عشق، محبت و علاقمندی که طرفین به انقلاب، امام و همدیگر داشتند، همراه بود.
رضوانیان به سرکشی مداوم خانم دباغ به خانوادههای نخستین شهدای استان همدان اشاره کرد و گفت: در سال ۵۹ یکی، دو تا عملیات داشتیم که چند شهید دادیم، نخستین شهدای استان همدان شهید شاهحسینی، ابوالقاسم جعفری، شهید پورمحمود و شهید سیدمحمدرضا رضوی همدانی بودند که در گردنه صلواتآباد در درگیری با ضدانقلاب دموکرات شهید شدند و تنها شهید شاهحسینی، همافر ارتش و فرمانده عملیات سپاه همدان، متأهل بود. خواهر دباغ هفتهای دو، سه بار به خانوادههای سه شهید مجرد سر میزد، اوایل شهادت که حدود ۱۰ روزی در خانههایشان مستقر بود و در مراسمها حضور داشت چرا که نخستین شهدا بودند و تازگی خاصی داشت.
وی با بیان اینکه سپاه تا اواسط سال ۶۰ بودجه نداشت و هزینههایش توسط مردم تأمین میشد، خاطرنشان کرد: فردی از نزدیکان و بستگان خواهر دباغ به نام حاج آقای سماوات بود که از بازار بودجه سپاه را تأمین میکرد. تا اواسط سال ۶۰ چیزی به نام حقوق در سپاه وجود نداشت و چون اکثر کسانی که سپاهی شده بودند، مجرد بودند، خرج زیادی نداشتند. یک روز حاج آقا سماوات گفت خواهر دباغ به ما گفته سپاه پول ندارد، جنگ هم شروع شده بود و تعدادی از نیروها را به جبهه فرستاده بودیم بنابراین یک گونی پول آورد و داخل یکی از اتاقهای سپاه گذاشت و اعلام کرد هر کسی پول احتیاج دارد از گونی بردارد. باور کنید این گونی تا یک هفته آنجا بود، نمیگویم کسی برنداشت چون در حد نیاز برمیداشتند اما نصف هم نشد. سپاه همدان آن موقع سه ماشین داشت؛ پیکانی بود که خواهر دباغ و بنده استفاده میکردیم، با یک سیمرغ بارها جابهجا میشد و یک آهو هم برای عملیات داشتیم. کارهای سپاه را اکثراً نیروهای ذخیره سپاه با وسایل خودشان انجام میدادند و اگر بنزین هم به ماشین میزدند از جیب خودشان پرداخت میکردند. در واقع شکلگیری سپاه از زمان خواهر دباغ به این شکل بود.
رضوانیان در ادامه سخنانش بیان کرد: بعضی وقتها که بنده به منزل ایشان واقع در خیابان لُرد میرفتم، رو گرفته، زیر کرسی نشسته و فقط چشمانش پیدا بود. در سپاه پیشاهنگی طبقه پایین خوابگاه بود، گاهی اوقات میدیدم خواهر دباغ روی تخت خوابیده، از کجا میفهمیدیم خواهر است؟ از آنجا که پنج پتو رویش میکشید تا برآمدگیهای بدنش مشخص نشود. میگفتیم خواهر گرمت نمیشود؟ خسته نمیشوی؟ میگفت نه، با توجه به اینکه اینجا همه مرد هستند، باید طوری باشم که همه بدانند من اینجا هستم و رعایت کنند.
وی افزود: حتی در خیابانها هم پوتین میپوشید، آن زمان لباس خاصی داشت که به لباس خواهر دباغی مطرح شده بود که تمایز خاصی با لباس منافقین داشت چرا که آنها هم معمولاً کمتر چادر استفاده میکردند و روسری و مانتو میپوشیدند اما لباس آنها با خواهر فرق میکرد. پوشش او به گونهای بود که از همه متمایز بود و وقتی در خیابان راه میرفت همه میدانستند که او چه کسی است.
رضوانیان با اشاره به اینکه خواهر دباغ هیچ وقت زندگی خانوادگیش را رها نمیکرد و علاقه شدیدی به فرزندانش داشت، مطرح کرد: به تحصیل فرزندانش بسیار توجه و وسواس داشت، در رفت و آمدها به منزل ایشان میدیدم مشغول رسیدگی و سرکشی به درسهای فرزندانش است. در واقع نظارت معلمی به جز مادری در ارتباط با فعالیتهای آنها داشت.
وی با تأکید بر اینکه خواهر دباغ برای اکثر قریب به اتفاق بچههای سپاه علاوه بر فرماندهی، حکم مادری را داشت، اظهار کرد: خواهر دباغ بسیجیان و کسانی که راهی جبهه شده بودند، را شناسایی کرده و نیازهایشان را احصاء میکرد و با کمک حاج آقا سماوات به عنوان عضو شورای فرماندهی سپاه و تدارکاتچی، مایحتاج را تهیه و بین آنها تقسیم میکرد.
رضوانیان در ادامه با بیان اینکه در حال حاضر جامعه برای پیدا کردن افرادی چون خواهر دباغ به عنوان الگوی سوم زن نقص دارد و ما وظیفه داریم این گونه افراد را بشناسانیم، گفت: هر فردی میتواند الگو باشد، الگویی که انسان برای خود انتخاب میکند باید از نظر روح، روان، شرایط اجتماعی و ... نمونه باشد. خواهر دباغ را در معیارهایی میبینم که در بسیاری از امور اسوه بود، او تجربیات زیادی در مسیر زندگی کسب کرد و دنیا دیده بود اما همه آنها را پس زد و خودش را به عنوان الگو به جامعه معرفی کرد.
انتهای پیام
نظرات