به گزارش ایسنا، روزنامه شهروند در گزارشی از مدیر مدرسهای در حمیدیه خوزستان نوشته که برای جانماندن دانشآموزان از تحصیل به هر دری میزند:
نام: مریم
نامخانوادگی: پورزنگنه
شغل: مدیر دبستان حجاب
تحصیلات: دکترای فیزیولوژی ورزشی
٤٤سال از خدا عمر گرفته و مادرِ یک دختر است. ٢٠سال پیش آموزشوپرورش فراخوانی داده بود برای جذب معلم. «مریم پورزنگنه» در آزمون شرکت کرد و بالاخره بهعنوان معلم حقالتدریسی مشغول بهکار شد. «پورزنگنه» از اهالی اهواز است و از آنجایی که همسرش کارمند فرودگاه است، همان حوالی فرودگاه ساکن هستند. اگرچه سرنوشتش با معلمی گره خورده بود و تدریس در دبیرستانِ یکی از روستاهای حمیدیه نصیبش شد: «٢٠سال سابقه کار دارم که ١٢سال آخر آن را مدیر دبستان حجاب در حمیدیه هستم.»
از همان ٢٠سال پیش در حمیدیه ماندگار شدم
«مریم پورزنگنه» هر روز یکساعتونیم از اهواز تا حمیدیه راه دارد و همین مقدار برای بازگشت به خانه، زمان میگذارد: «مسیر، هم طولانی و هم سخت است، اما خدمت کردن به بچههای حمیدیه را دوست دارم.» همسرش ولی هیچ آشنایی با فضای مدرسه و تدریس ندارد: «همسرم هم کاملا موافق کارم در حمیدیه است. همیشه میگوید به انتقالی فکر نکن همانجا بمان تا دوران خدمتت تمام شود.»
«پورزنگنه» قبل از قبولی در آزمون آموزشوپرورش آشنایی خاصی با حمیدیه نداشته است: «اولینبار همان زمانِ استخدامم با حمیدیه آشنا شدم. ٦سالی حقالتدریسی بودم ولی بعدا و پس از چند سال رسمی و در همان حمیدیه ماندگار شدم.»
آرزو داشتم در مناطق محروم کار کنم
مریم پورزنگنه قبل از قبولیاش در آزمون آموزشوپرورش هیچ سابقه کاری در کارنامهاش نداشته است. «روز اولی که کارم را شروع کردم خیلی استرس داشتم. مسیر طولانی بود، با محیط آشنایی نداشتم، چون قبل از آن اصلا به حمیدیه نرفته بود، اما قسمت این بود که کارم را از روستاهای حمیدیه شروع کنم. خوشبختانه کار لذتبخشی بود و تا امروز سعادت خدمت به بچهها را پیدا کردهام.»
«پورزنگنه» از رؤیایی میگوید که تحقق پیدا کرده است: «همیشه دوست داشتم مانند خاله سارا در مناطق محروم کار کنم. خدا را شکر این آرزویم برآورده شده و لحظات خوبی را کنار دانشآموزانم تجربه میکنم.»
روزگاری مادرانشان، دانشآموزم بودند
دو دهه پیش که سرنوشت، گذرش را به حمیدیه انداخت راهی یکی از دبیرستانها در روستا شد. دخترکان نوجوان پشت نیمکت چشم میدوختند به خانم معلمی که هر روز از شهر، خودش را سر کلاس آنها میرساند. دانشآموزانی که روزگاری رختِ لباس بخت تن کردند و حالا مادر برخی از دخترکانی هستند که در دبستان حجاب تحصیل میکنند: «روزگاری مادرانشان دانشآموزم بودند و حالا دخترهایشان به دبستان میآیند.»
دبستان حجاب در شیفت مدیریت خانم پورزنگنه ٣٣٩دانشآموز و در شیفت بعدی هم ٤٠٠دانشآموز دارد: «از روستاهای اطراف هم به مدرسه ما میآیند، چون از بُعد مسافتی برایشان نزدیکتر است که به اینجا بیایند تااینکه بخواهند به شهرهای دیگر بروند.»
برخی از سرپرستان خانوادهها شغل ندارند
در تقسیمبندی شهرها و مناطق از منظر رفاه و وضعیت اقتصادی، حمیدیه جزو مناطق مستضعف است. خانم مدیر میگوید: «اغلب خانوادههایی که در این منطقه زندگی میکنند، مشکلات اقتصادی دارند، درواقع برخی از سرپرستان خانوادهها شغل ندارند.»
«پورزنگنه» میگوید: «مدرسه مناطق محروم کمبودهای زیادی دارند اما با وجود این، ما با همه این شرایط کنار میآییم تا مبادا کار تحصیل در مدرسهمان لنگ بماند.» خانم مدیر با اشاره به یکی از مشکلات کوچک و پیشپا افتاده مدرسه یعنی مهیا کردن میز و نیمکتها در اول سال میگوید: «اول سال، کلی دوندگی دارم تا میز و نیمکت مدرسه مهیا شود. اینها لوازم مصرفی هستند و به مرور مستهلک میشوند در مجموع ٧٣٩دانشآموز در دو شیفت پشت این نیمکتها مینشینند.»
میوههای نوبرآنه خانم مدیر
فَصلها که عوض میشوند و نوبرآنهها، بازار میوه را قُرق میکند، خانم مدیر به تعداد دانشآموزانش میوه فصل را میخرد تا از نوبرآنهها جا نمانند: «وضعیت اقتصادی خانوادهها در این منطقه اصلا خوب نیست. اینها در امور روزمرهشان ماندهاند. دلم نمیآید بچهها، نوبرآنهها را تجربه نکنند برای همین برایشان میخرم و میبرم. نمیدانید چقدر ذوق میکنند از ذوق آنها حال دل من هم خوب میشود.» میوههای نوبرآنه که وارد مدرسه میشوند، دورهمی دانشآموزان شروع میشود. صدای دخترها، حیاط مدرسه را پر میکند: «گاهی اوقات هم میوههایی مثل آناناس و... را میخرم و به بهانه قصه یا بازی میبرم مدرسه تا مزه آن را دانشآموزان تجربه کنند.»
کلاسهای قصهخوانی دبستان حجاب
مدتی است خانم «پورزنگنه» برای دانشآموزان مدرسهاش کلاسهای قصهخوانی برگزار میکند: «این کلاسها به خواندن و نوشتن بچهها کمک میکند. بچهها در این کلاسها، خلاصه قصه را مینویسند و آن را نقد میکنند.» یکی از دغدغههای خانم مدیر، شناساندن جهانِ پیرامون به دانشآموزانش است: «دلم میخواهد با دید باز در زندگیشان انتخاب داشته باشند.» خانم مدیر در شبکه مجازی هم کلاسهای قصهخوانی را دنبال میکند: «دوست دارم حتی روزهایی که به مدرسه نمیآیند کلاسهای قصهخوانیشان تعطیل نشود.»
«پورزنگنه» تأکید دارد که اداره در حد توان کمک میکند اما همچنان این مدرسه و دانشآموزانش با مشکلات زیادی روبهرو هستند: «از نظر معلم و پرسنل، کادرمان تکمیل است. درواقع به اندازه کافی معاون داریم چون هر معاونتی، گرایش خاص خودش را دارد.»
ترک تحصیل بهخاطر خرابی ماشین پدر
دبستان حجابِ حمیدیه مقاطع ابتدایی تا مقطع ششم را پوشش میدهد. دانشآموزانی که گاها با اتمام دوره ششم، ترکتحصیل میکنند تا جایی که این موضوع دغدغه اصلی خانم مدیر شده است. خانم مدیری که همه تلاشش را میکند تا مبادا بچهای از تحصیل و فضای آموزشی دور نیفتد و سرنوشت بهتری برایش رقم بخورد. چند سال پیش یکی از دانشآموزان، مقطع ششم را که تمام کرد ترکتحصیل کرد و خانهنشین شد، اما خانم مدیر تاب نیاورد و پیگیر ماجرا شد تا دلیل ترک تحصیلش را بفهمد: «متوجه شدم پدرش ماشینی دارد که با آن خرج خانه را میدهد، اما از بدشانسی وسیله نقلیهاش خراب و پدر بیکار شده است.»
خانم مدیر نمیتوانست دست روی دست بگذارد، باید کاری میکرد تا دخترک را در پایه هفتم سر کلاس ببیند: «پدر را به هر زحمتی بود کشاندم مدرسه. آنجا بود که متوجه مشکلشان شدم. با هزینه شخصیام هزینه تعمیر وسیله نقلیه پدر را دادم. آن زمان ٢میلیون تومان شد اما خدا را شکر دانشآموزم به مدرسه برگشت.»
آموزش نقاشی برای بازگشت به مدرسه
برخی از دانشآموزان مدرسه حجاب هم مهاجر هستند، ولی این مسئله باعث نمیشود تا زنگنه از آنها غافل باشد! یکی از دانشآموزان دبستان حجاب، مهاجر است و خانوادهاش از عراق آمدهاند حمیدیه: «این دانشآموز مقطع ششم را که خواند گفت ترکتحصیل میکنم. با او خیلی صحبت کردم اما روی تصمیمش مُصر بود. نمیخواستم با اصرار بیشتر او را مجبور به کاری کنم.» این دانشآموزِ خانمِ مدیر، نقاشیهای زیبایی میکشد، بنابراین خانم مدیر همین را بهانه قرار داده برای بازگرداندن او به محیط مدرسه: «به لیلا گفتم نقاشیهایت خیلی زیبا هستند. من با آموزشوپرورش صحبت میکنم تا نمایشگاهی از نقاشیهایت برپا کنیم و بعد از آن تو در مدرسه به بچهها نقاشی آموزش بدهی.» تصمیم جدید خانمِ مدیر، دانشآموز گریزان از مدرسه را سر شوق آورد: «خیلی خوشحال شد. باورش نمیشد و قبول کرد در مدرسه آموزش نقاشی بدهد.» خانم «پورزنگنه» امیدوار است همین برگشت به محیط مدرسه، دانشآموزش را ترغیب کند تا دوباره تحصیل را از سر بگیرد: «همین که دوباره در محیط آموزشی است برایم جای رضایت و خشنودی دارد. انشاءالله دوباره برای تحصیل به مدرسه برمیگردد.»
به بالای ١٠٠خانوار ماهانه کمک میکنیم
خانم مدیرِ دبستانِ حمیدیه میگوید: «با خیریهای همکاری نداریم و هر کمکی هست از طرف همکاران و آشنایان است.» دبستان حجاب حمیدیه ١٦پرسنل دارد: «کمکهای ما طی سال قطع نمیشود هرچند تعداد خانوارهایی که به آنها کمک میکنیم بالای ١٠٠خانوار هستند. کمکها شامل پوشاک، لوازمالتحریر و حتی تغذیه بچهها در مدرسه است.» «پورزنگنه» میگوید: «کمکهایی که جمعآوری میکنیم، خانوادگی است. هرکدام از همکاران به دوست و آشنایانشان میسپارند هر کمکی دارند به آنها بدهد. آنها هم در این مدت اطمینانخاطر پیدا کردهاند و با خیال آسوده کمک میکنند.» این فرهنگی باسابقه میگوید: «بهعنوان مثال چند روز پیش دخترعمویم دو کیسه برنج، چند دست لباس مردانه و لباس کودک داد تا ببرم حمیدیه. هر کسی نذر گوسفند داشته باشد، میبریم حمیدیه و آنجا قربانی میکنیم تا گوشتش را به خانوادههای آنجا بدهیم.» او ادامه میدهد: «یا همین ماه پیش، فامیل یکی از معاونان که فروشگاه لباس دارد ١٥٠دست داده بود تا میان خانوادههای بیبضاعت حمیدیه توزیع شود.»
اجناسِ دستِ دوم برای درآمدزایی مادرها
خانم مدیر ٥-٤ دانشآموز دارد که شرایط مالی خوبی ندارند. موضوعی که باعث شده تا وی به فکر بیفتد تا کاری برای بهبود وضعیت معیشتی آنها بکند» وی بعد از مدتها فکر کردن به راهحلهای مختلف، بالاخره راهحلی پیدا کرد: «اجناسِ دستِ دوم قابل فروش را جمعآوری میکنم و میدهم به این مادرها برای فروش.»خانم مدیر میان اقوام، دوستان و آشنایان و همکاران هر جنس قابل فروشی را جمع میکند و بعد از بستهبندی، ماشین کرایه میکند و میفرستد برای این مادران تا آنها را بفروشند و خرج خانه را از راه آبرومندی تامین کنند: «گاهی اوقات برخی از مادران، اجناسی را که برایشان تهیه کردیم، در اهواز میفروشند.» البته ماجرای این مادران و کودکانشان به اینجا ختم نمیشود چون پورزنگنه همچنان به فکر آنها هست: «در کنار کار این مادران ما کمکرسانیهایی هم به این خانوادهها داریم تا کمی از مشکلاتشان کم شود.»
خرید تنور، کیسه آرد برای مادر خانواده
خانم مدیرِ دبستان حجاب از این دست ماجراها را زیاد تجربه کرده است. مثلا یکبار دیگر متوجه میشود یکی از دانشآموزانش بدسرپرست است: «پدر دانشآموزم درگیر اعتیاد بود و مادر ناچار باید خرج خانه را میداد.» مادران حمیدیه مهارتی نیاموختهاند که در دوران سخت زندگی منبع درآمدی باشد برای آنها: «تنور، کیسه آرد و کپسولِ گاز برای مادر خریدیم و به همه سفارش کردیم نانشان را از این مادر تهیه کنند. هرچند به غیر از این، حواسمان به لوازمالتحریر، لباس و خوراک بچههای خانواده هم است اما برای اینکه عزتشان حفظ شود، گفتیم مادر هم درآمدزایی داشته باشد و بخشی از مخارج خانه را خودش تامین کند.»
هزینه آموزش خیاطی و خرید چرخِ خیاطی تعدادی از مادران و دختران را پرداخت کردیم
خانم مدیر در راستای اشتغالزایی برای سرپرستان خانوارها چندین چرخِ خیاطی تهیه کرده تا چرخِ زندگی خانوادهها بچرخد و برای گذران روزمرگیشان دستشان را جلوی کسی دراز نکند. خانم مدیر میگوید: «شاید خیلی درآمد نداشته باشند، اما دیگر برای نان شب محتاج کسی نیستند، البته کمکهای جانبی ما برای این خانوادهها قطع نمیشود و همیشه حواسمان به مسائلشان است.»
خانم مدیر، مادرانی داشته که از کار دوختودوز سر در نمیآوردند برای همین هزینه کلاسهای خیاطیشان را پرداخت کرده تا آموزش ببینند و برای خودشان کار کنند: «شاید در ظاهر اینها کارهای کوچکی باشد، اما با همین روش تعدادی از مادران، کمکخرجِ خانه شدهاند و شرایطشان بهتر از گذشته است.»
«پورزنگنه» حواسش به دانشآموزانش هست، حتی بعد از اینکه آنها مدرسه را ترک میکنند و تسلیم سرنوشتشان میشوند: «دانشآموزی داشتم که ازدواج موفقی نداشت و بعد از چند سال زندگی مشترک به خانه پدریاش برگشت. حال روحی خوبی نداشت، البته شرایط مالی پدرش هم خوب نبود، برای همین بهنظرم رسید باید کاری برای او کنم. از او پرسیدم خانوادهات اجازه میدهند کار کنی؟ جواب مثبت را که از خانوادهاش گرفتم هزینهِ کلاسهای آموزشی تزریقات را به او دادم تا حرفهای بیاموزد. خدا را شکر هماکنون شاغل است و همین برایم کافی است.» مریم پورزنگنه، ٢٠سال از عمرش را در میان کودکان حمیدیه سَر کرده و در زمانهای که مادیات و رسیدن به شهرت، اولویت برخیها شده، او قسم خورده تا آخرین روز فعالیتش در آموزشوپرورش خدمتگزار بچههای حمیدیه باشد: «این برای من یک افتخار است.»
انتهای پیام
نظرات