خوب بە یاد دارم مادربزرگم هرگاە فرزند خانوادەای پسر میشد او را اجاق خانە و هرگاە فرزندی دختر میشد، میگفت او برکت خانە، نور خانە، عصای پیری پدر و همراە همیشگی مادر است.
دخترانی کە اگر بە فرض خلق نشدە بودند، دنیا همچون صفحەای خالی و سیاە و سفید بود کە در خلصەای از سکوت فرو رفتە بود و بدون شک انسانهای چنین سرزمینی انگیزەای هم برای ادامە زندگی نداشتند و حال قرنها بود کە بساط نسل آدمیزاد هم از زمین برچیدە شدە بود.
دخترانی کە با وجودشان رنگی دیگر بە زندگی بخشیدەاند، خندەهایشان انرژی بخش و غمهایشان ویرانکنندە است، قلباش بزرگ و سخاوتمند و دل نازکترین مخلوقات خداوند هستند.
دخترانی کە داستانهای غمناکی را از دختر بودن تجربە کردەاند، اما همچنان در دنیای دخترانە خود شاد و سرمست میدوند و میرقصند و همچنان از دختر بودن خود راضیاند.
دخترانی که هر روز میشنوند قصههای پرتکراری از رنجهای دختر بودن، اما در این میدان ناکامی و بیرحمی میجنگند تا راهی را باز کنند به سوی شادمانی و شادکامی؛ تا ثابت کنند دختر بودن تاوان نیست گناه نیست، تا ثابت کنند دختران هم میتوانند اجاق پرنورتر و گرمابخشتری باشند برای روشن کردن خانە دل پدر و مادرشان.
بە همین مناسبت روز دختر بهانەای شد تا از نسلهای مختلف سوال کنم کە آیا از دختر بودن خود راضی هستند یا خیر؟ یا دیدگاهشان نسبت بە دختر چیست؟ جوابها جالب، اما تفاوت دید نسلها را بە دختران نشان میدهد.
«محدثە» دوستی کە از زمان ابتدایی میشناسمش و یک دهە هفتادی است، میگوید هیچگاە از اینکە دختر بودەام برای ثانیەای هم ناراضی نبودە و نیستم.
ادامە میدهد: کودک کە بودم در دنیای محدود اما آزاد خود رها بودم! در کوچە هفت سنگ بازی میکردم، با هربار رکاب زدن بە دوچرخەام و آن نسیم خنکی کە بی مهابا در لای موهایم میپیچید حس نابی از زندگی و البتە دختر بودن میگرفتم تا اینکە یک روز بدون آنکە خودم بدانم آخرین بار است از دوچرخە سواری و کوچە رفتن ناگهان منع شدم.
محدثە میگوید: آن روزها نمیدانستم کە چە اتفاقی افتاد کە دیگر اجازە ندادند کە در کوچە بازی کنم و هربار دلیل آن را میپرسیدم با این جواب مواجە میشدم چون تو دختری! و دنیا دور سرم میچرخید کە من چە کم از پسرهای همسن و سال خود دارم؟ جملە تلخ تو دختر هستی سنگینترین جملەای بود کە من هنوزم کە هنوز است جواب آن را نگرفتەام.
او میگوید: گرچە ما در طول عمر کوتاە خود شاهد داستانها و سرنوشتهای تلخ افرادی هستیم کە بە جرم دختر بودن تاوان پس میدهند، اما من از دختر بودن خود راضیام.
از مادربزرگی پرسیدم دیدگاهت دربارە دختر چیست؟ جواب جالبی داد، گفت: نسل ما هیچگاە قدر دخترها را ندانست کە هیچ! تازە بە اونها ظلم کردیم، تا جوانتر بودیم مدام آرزویمان این بود کە صاحب فرزند پسری شویم کە شاید اجاق خانەمان از کوری درآید اما حال کە بە پیری رسیدەایم تازە میدانیم آن اجاقی کە بە دنبالش بودیم همان دختر است.
ادامە داد: پدر و مادرهای نسل ما خوب میدانند معنی حرفهایم را! ما همە عمر رنج کشیدیم و زحمت کشیدیم تا پسرانمان بە سر و سامانی برسند، هیچگاە بە نیازهای دخترانمان توجە نکردیم چون به شدت سرمان گرم بزرگ کردن پسری بود کە آمدە بود تا روزی اجاق خانەمان را روشن کند.
میگوید: اما حال کە بە سن هفتاد سالگی رسیدە و نای و توانایی نگهداری از خودمان را نداریم، آن کسی کە عصای پیریمان شد پسر نبود، دختر بود! آنکە اجاق خانەمان را همیشە گرم و روشن نگهداشت پسر نبود، برعکس دختر بود، آنکە غمخوارمان بود پسر نبود، دختر بود! آنکە تیماری بر روح خستە و فرتوتمان بود پسر نبود جانم، دختر بود!
یکی از فامیلهایمان هم کە دخترش دهە نودی است و از پسر و دختر نیز خداوند همان یک دختر را بە او بخشیدە، میپرسم هیچ دلت نمیخواهد پسری هم بە دنیا بیاوری؟ جواب میدهد: خوشبختانە آن دورانی کە در آن جنسیت فرزند ملاک بود و اصطلاح بە کسی کە پسر نداشت میگفتند اجاقت کور است دیگر تمام شدە!
ادامە میدهد: خوشبختانە در دنیای امروز تنها چیزی کە مطرح نیست جنسیت بچە است و امروزە برخلاف گذشتە تمایل پدر و مادرها بیشتر بە سمت فرزند دختر است.
میگوید: ما وقتی تصمیم گرفتیم کە بچەدار شویم همسرم خدا خدا میکرد تا جنسیت بچە دختر باشد زیرا هردوی ما معتقدیم کە خانەای کە در آن دختر نباشد بە گورستانی سرد و بیروح مانند است کە هیچگونە شادی و نشاطی در آن جریان ندارد.
گرچە در طول تاریخ داستانها خواندەایم از زندەبەگور کردن دختران، داستانها شنیدەایم از داسها، داستانها شنیدەایم از تبعیضات جنسیتی اما خوب است کە از پس آن همە سختی، نسل امروز پدر و مادرانی را بە خود میبیند کە دیدگاهشان نسبت بە دختر یا پسر بودن با نسل روزگاران قدیم تفاوتی دارد از آسمان تا بە زمین!
انتهای پیام
نظرات