• سه‌شنبه / ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ / ۰۹:۴۳
  • دسته‌بندی: رسانه دیگر
  • کد خبر: 1403021812584
  • منبع : مطبوعات

من «محمدعلی» هستم

من «محمدعلی» هستم

همان‌قدر که روی رینگ و هنگام مسابقه مغرور بود، رجز می‌خواند و بد می‌گفت، میان مردم، فروتن و دوست‌داشتنی بود. فریادهای بی‌شمارش هنگام مسابقه و مشت‌های سریع، سنگین و مرگبارش انگار باز شدن بغض چند صد ساله سیاهان آمریکا از تبعیض نژادی بود که بی‌امان می‌بارید. این تنها ما مسلمان‌ها نبودیم که به خاطر «محمدعلی» شدن دوستش داشتیم. مردم گوشه و کنار دنیا روحیه جنگندگی و عدالت‌خواهی‌اش را دوست داشتند.

به گزارش ایسنا، گزارش روزنامه قدس با عنوان من «محمدعلی» هستم، نگاهی به زندگی و شخصیت سیاسی- اجتماعی «کلی» است که در ادامه می‌توانید بخوانید:

سلبریتی‌نماها یا حتی خود سلبریتی‌های امروزی باید زندگی و زمانه افرادی مثل «محمدعلی کلی» را بارها و بارها مرور کنند تا متوجه شوند برای تبدیل شدن به چهره محبوب مردم گوشه و کنار جهان، برای اینکه شهرت نه، بلکه محبوبیتت از قلب آمریکا تا کوچه پسکوچه‌های خاورمیانه، تا خیابان‌های شهری در شرق دور، تا کلبه‌های سیاه‌پوستان ساکن آفریقا و... را درنوردد، تنها خواستن و اراده کردن کافی نیست. 


مثل پروانه

سال‌های اوایل دهه ۵۰ بود. بزرگ‌ترها را نمی‌دانم اما من که هنوز ۱۰ سالم کامل نشده بود، دقیقاً نمی‌دانستنم عشق و علاقه به «محمدعلی» از کجا سروکله‌اش توی زندگی‌ام پیدا شد. شهرتش البته پا به پای شهرت رقیبانی مثل جوفریزر، فورمن و ورزشکاران رشته‌های مختلف به لطف امواج ماهواره و رسانه‌های ۵۰ سال پیش به شهر و دیار ما رسیده بود، اما میان این همه سلبریتی دهه۵۰، حداقل برای ما ایرانی‌ها هیچ‌کدام «محمدعلی» نمی‌شدند. روزهایی که قرار به پخش مستقیم مسابقه «کلی» بود، بوی چای تازه دم اول صبح و سروصدای بزرگ‌ترها و اقوامی که از شب قبل برای نشستن پای تلویزیون، میهمانمان شده بودند، اگر نمی‌توانست بیدارمان کند، شوق دیدن رقص پای «محمدعلی» روی رینگ وادارمان می‌کرد، با دست و صورت نشُسته، چمباتمه بزنیم جلو صفحه تلویزیون و هی حرص بخوریم بابت برفکی شدن تصویر و یا مشت‌هایی که محمدعلی از حریف می‌خورد. حریفش «جوفورمن» آن‌قدر غول و افسانه‌ای به نظر می‌رسید که ما باورمان شده بود، محمدعلی را هم مانند بقیه تا پیش از راند سوم یا چهارم می‌خورد!
اما راند پنجم... ششم و هفتم هم به پایان رسید و محمدعلی هنوز مثل پروانه روی رینگ این طرف و آن طرف می‌پرید و فورمن خسته و درمانده را دنبال خودش می‌کشید... .

به من عادت کن
سال ۱۹۴۲ وقتی پرستاران بیمارستان شهر «لویی ویل» نوزاد را به اتاق مادرش منتقل کردند هنوز ۱۰ دقیقه نگذشته بود که زن سیاه‌پوست سرو صدایش بلند شد: این بچه من نیست... این نوزاد خیلی آرومه...! پرستارها خیلی زود فهمیدند اشتباه کرده‌اند، نوزاد را بردند و به جایش «کاسیوس» را آوردند. بخش، چند دقیقه‌ای در سکوت فرو رفت و بعد با اولین جیغی که «کاسیوس» زد، همه نوزادها بیمارستان را روی سرشان گذاشتند. مادر، نوزادش را بوسید و با خنده گفت: بچه به اون آرومی، معلومه که بچه من نبود!
از ۱۸ سالگی که وارد دنیای مشت‌زنی حرفه‌ای شد، فقط سه سال زمان لازم داشت تا ۱۵ مشت‌زن نامدار را یکی پس از دیگری شکست دهد. حریف‌هایی که برخی از آن‌ها سابقه ۲۰۰ پیروزی را در کارنامه داشتند. او به همه فهماند که دنبال پادشاهی در میان مشت‌زنان حرفه‌ای جهان است. با این همه او خودش را به ورزش مشت‌زنی و رؤیای پادشاهی محدود نکرد. برخلاف خیلی از مدعیات سلبریتی و شهرت امروزی که تنها خودشان، شهرت و ثروت را می‌بینند، کاسیوس جوان نگاه دقیق و درستی به دنیا، جامعه آمریکا  و سیاست‌گذاران و دولتمردانش داشت. از تبعیض نژادی در آمریکا دل پری داشت. برای همین شیفته «مالکوم ایکس» شده و در سخنرانی‌های او شرکت می‌کرد. در نتیجه، سخنانش مدت‌ها بود که از حالت رجزخوانی‌های معمول ورزشی و کری‌خوانی به سخنان سیاسی و نیشدار تبدیل شده بود: «بوکس یعنی تعدادی سفیدپوست در حال تماشای دو سیاه‌پوست که همدیگر را می‌زنند... من آمریکا هستم. من بخشی هستم که تو آن را نخواهی شناخت ولی به من عادت کن. یک سیاه‌پوست، مطمئن، سریع. نام من متعلق به تو نیست، دین من مثل دین تو نیست، 
پس به من عادت کن...».

یک انسان آزاد
۱۸ روز مانده به مسابقه تاریخی‌اش با «سانی لیستون»، مسلمان شدنش را اعلام کرد: «کاسیوس کلی نام یک برده است. من این نام را انتخاب نکرده‌ام و آن را نمی‌خواهم. من محمدعلی هستم. یک انسان آزاد...». روز مسابقه این «محمدعلی» بود که با رقص پای معروف و سرعت باور نکردنی‌اش، به پادشاهی سانی لیستون خاتمه داد.
همان‌قدر که روی رینگ و هنگام مسابقه مغرور بود، رجز می‌خواند و بد می‌گفت، میان مردم، فروتن و دوست‌داشتنی بود. فریادهای بی‌شمارش هنگام مسابقه و مشت‌های سریع، سنگین و مرگبارش انگار باز شدن بغض چند صد ساله سیاهان آمریکا از تبعیض نژادی بود که بی‌امان می‌بارید. این تنها ما مسلمان‌ها نبودیم که به خاطر «محمدعلی» شدن دوستش داشتیم. مردم گوشه و کنار دنیا روحیه جنگندگی و عدالت‌خواهی‌اش را دوست داشتند. محمدعلی با همه شهرت و محبوبیتی که داشت پای مسلمانی و عقاید سیاسی‌اش محکم ایستاد، تا جایی که به خاطر نرفتن به جنگ ویتنام محکوم به پنج سال حبس شد. قهرمان دوست‌داشتنی اما دوران بازنشستگی سختی داشت. «پارکینسون» که خدا می‌داند حاصل مشت‌های سنگین کدام حریف بود، او را از پای انداخت اما ناک‌اوتش نکرد. محمدعلی در دوران پس از قهرمانی با شرکت در کارهای خیریه هنوز هم گرد جهان می‌چرخید و مثل دوران قهرمانی‌اش برای سیاستمداران جهان کُری می‌خواند. به جز تصویر سفر ۱۸ اردیبهشت  سال۱۳۷۲ او به مشهد، سخنان آذرماه ۱۳۹۴ محمدعلی را هم خوب به یاد داریم. وقتی با وجود شدت گرفتن بیماری و ناتوانی‌اش، به گزافه‌گویی‌های «دونالد ترامپ» علیه مسلمانان واکنش نشان داد و گفت: «ما مسلمانان باید در مقابل این افراد ایستادگی کنیم. آن‌هایی که مانع شده‌اند تا بسیاری از افراد  اسلام را درک کنند...».

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha