به گزارش ایسنا، الاخبار در گزارشی نوشته است: از هفتم اکتبر تا امروز، به محض اینکه نماینده کشوری غربی از بیروت خارج نشده، دیگری وارد میشود؛ از «آموس هوکشتاین» فرستاده آمریکا گرفته تا «خوزه مانوئل آلبارس»، وزیر خارجه اسپانیا، «کاترین کولونا»، همتای فرانسوی او و سپس «آنتونیو تاجانی»، وزیر خارجه ایتالیا و ژنرال «تئودورو استبان لوپز کالدرون»، رئیس ستاد کل ارتش اسپانیا. همراه همه اینها همان پیامها و سوالها برای مسوولان لبنانی تکرار میشود. از آنجایی که وزرای خارجه کشورهای غربی نمیتوانند آشکارا با حزبالله دیدار کنند، سرویسهای اطلاعاتی برخی از این کشورها رایزنی مستقیم با مقاومت لبنان را برعهده گرفتند تا پس از اینکه دیپلماتها به صورت پیاپی از مسوولان رسمی لبنان دیدگاهشان را شنیدند، از دیدگاه حزبالله نیز مطلع شوند، همان کاری که «برنارد ایمی»، رئیس سابق اطلاعات فرانسه و تیم همراهش از بیروت و پاریس ابتدای ماه گذشته انجام داد. اما مهمترین این سفرها متعلق به «اولی دیال»، معاون رئیس اطلاعات خارجی آلمان بود که حدود دو هفته قبل یک شب را در بیروت گذراند و با شیخ نعیم قاسم، معاون دبیرکل حزبالله لبنان همراه با مدیر دفتر اطلاعات آلمان در بیروت دیدار کرد و با هیچ مسوول لبنانی دیگری دیدار نکرد.
سفر دیال پس از «توقف» امنیتی «منقطع» میان اطلاعات آلمان و «وفیق صفا»، رئیس یگان ارتباطات و هماهنگی حزبالله لبنان در پی اقدامات برلین طی سالهای گذشته در قبال شهروندانی لبنانی به اتهام همکاری با حزبالله انجام شد، اتهاماتی که از سوی این حزب نادرست خوانده شدند. اما آلمان بر اساس ارتباطی که در گذشته داشت و قرارداد تبادل اسرایی که سال ۲۰۱۴ میان مقاومت و دشمن صهیونیستی برقرار کرده بود، همواره خطوط پشتی را با حزبالله حفظ کرد. اما زمانی که آلمان سیاست جانبداری را در پیش گرفت، شرایط تغییر کرد.
اختلاف دو طرف در بیشتر مسایل و حمایت اغراقآمیز آلمان از «اسرائیل» در حمایت از کشتارهایی که علیه فلسطین آغاز کرده، باز هم مانع از دیدار مرد شماره دو اطلاعات آلمان با حزبالله و تلاش برای ایفای نقش میانجی نشد، همزمان صحبتهایی درباره رویکرد دیپلماتیک «متفاوت» آلمان در بیروت با هدایت «کورت جرج اشتوکل»، سفیر جدید این کشور پس از تجربه افراطی «آندریاس کندل»، سفیر سابق و پس از آنکه وزیر خارجه آلمان در سفر اخیرش ابتکارعمل دیپلماتیکی همراه با خود نداشت و تاکیدش مقابل مسوولان لبنانی بر ناتوانی آلمان بر تاثیرگذاری بر اسرائیل، مطرح شدند.
سفر دیال با ویژگیهایش در کل از منظر تلاش غرب برای جدا کردن جبهه لبنان از جبهه فلسطین با سیاست چماق و هویج در مورد لبنان از چارچوب دیپلماتیک و امنیتی خارج نشد به این معنا که از سویی تلاش شد تا مسوولان لبنانی برای متقاعد کردن حزبالله در مورد متوقف کردن نبرد وارد شوند و در مقابل انتقال تهدیدهای دشمن و هشدار درباره دیوانگی بنیامین نتانیاهو مطرح شد.
بر اساس اطلاعات الاخبار، بحث و گفتگو در این دیدار به نتیجه جدی و قابل اعتنایی نرسید و آلمان نتوانست مقاومت را در خصوص متوقف کردن عملیاتهایش و یا تبلیغ ایده «تفکیک جبههها» متقاعد کند، بلکه بر عکس منابعی از دو طرف گفتند که شیخ قاسم در تاکید بر تصمیم مقاومت و توان آن در شکست دادن دشمن در صورت توسعه دامنه جنگ جدی بود و از ورود به مذاکره درباره هر ایدهای پیش از توقف جنگ علیه غزه امتناع کرد و آلمان را تشویق کرد که اسرائیل را برای متوقف کردن جنگ تحت فشار قرار دهد اما برای طرف آلمانی توضیح نداد که جزئیات ایده توقف جنگ از نظر حزبالله چیست و یا اینکه حزبالله در مورد فلسطین چه چیزی را میپذیرد تا عملیاتش را متوقف کند.
سیاست فعلی غرب درباره لبنان و اعمال فشار برای تفکیک جبههها شبیه به سیاست هنری کیسینجر، وزیر خارجه وقت آمریکا در مذاکراتش با سوریها و مصریها در جنگ اکتبر ۱۹۷۳ بود، تمام آنچه او آن روزها به دنبالش بود، جدا کردن دو جبهه جولان و سیناء و ناکام گذاشتن تصمیم سعودیها برای قطع نفت غرب بود. او ۵۰ سال قبل در جبهه مصر موفق به نفوذ شد که در نتیجه آن جبههها تفکیک شدند به این شکل که انور سادات، رئیس جمهور وقت مصر را متقاعد کرد که پیشروی مصر را متوقف کرده و توافقش با حافظ اسد، رئیس جمهور وقت سوریه را لغو کند، این شرایط اشغال دوباره بخشهای گستردهای از جولان را که نیروهای سوری در اولین حمله خود آن را آزاد کرده بودند، برای دشمن تسهیل کرده و سوریه را به اقدام نظامی گستردهای جهت حفاظت از قنیطره آزاد شده و در ادامه در هم شکستن ارتش محاصره شده مصر در سیناء تا امضای توافقنامه کمپ دیوید در سال ۱۹۷۸ ملزم کرد.
با وجود تمام فشارهای غرب بر لبنان، هیچ طرف غربی توانایی و تمایلی به تحمیل آتشبس بر اسرائیل نشان نداد. چه بسا آشکارترین آنها هوکشتاین بود که در مقابل نبیه بری و میقاتی تاکید کرد که «آمریکا تضمین نمیکند که اسرائیل چه کاری انجام میدهد». حتی کشورهایی که خواستار اجرای قطعنامه بینالمللی ۱۷۰۱ بودند و برخی از آنها در نیروهای حافظ صلح سازمان ملل در جنوب لبنان نیز شرکت دارند، احتمال حمله اسرائیل به خود را از محاسباتشان حذف نکردند، همانند آنچه درمورد اسپانیا رخ داد، به این شکل که موضعگیری متعادل اسپانیا در مقایسه با دیگر طرفها، تلآویو را خرسند نکرد و این رژیم پیامهای خشونتآمیزی را برای مادرید فرستاد و ۹ دسامبر گذشته تنها یک روز پس از سفر رئیس ستاد کل ارتش اسپانیا به پایگاه نیروهای اسپانیایی، برجی را در این پایگاه هدف قرار داد. پس چرا جبههها تفکیک شوند؟!
انتهای پیام
نظرات