بارها نام و روایت شهدایی که چون امام حسین علیهالسلام سر بر بدن نداشتند یا همچون علیاکبر او ارباً اربا شده بودند را شنیدهایم. حال باید بپرسیم که آیا زنان نیز به پیروی از سرور زنان اهل زمین، توفیق شهادت را کسب کردند یا خیر؟
کتاب ستاره غروب را، نشر شاهد در پاییز سال ۱۳۹۲ در مورد شهید زهره بنیانیان، در ۱۱۸ صفحه به چاپ رسانده است. این شهیده در سال ۱۳۳۶ در اصفهان متولد شد و باوجودی که بسیار سفر کرد و پختگی را به کمال رساند، در خاک اصفهان نیز به شهادت رسید. اگر دغدغه کشف الگوی زن مسلمان را دارید یا زنان برایتان اولویت دارند، اگر به تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی علاقهمند هستید، یا منتقد روایت مردانه از تاریخ هستید، این کتاب که هنوز به چاپ دوم خود هم نرسیده، منتظر شماست تا در دنیای آن غرق شوید.
شاید این کتاب کم حجم، حدوداً نیمروز از تعطیلات پایان هفته شما را به خود اختصاص دهد، اما بعید است فکر آن همینقدر زود از سر شما بپرد. نویسنده این مرقومه، منا کرباسچی است که در مقدمه کتاب ضمن تشکر بابت همکاریها، به ناقص بودن اطلاعات باقیمانده از شهید، اشاره کرده است. او هنرمندانه، در متن کتاب، گلایههایش در مورد اجحافها و عدم وجود اطلاعات در مورد این بانوی شهید را ذکر کرده است.
کمبود اطلاعات اگرچه سؤالات متعددی را بیپاسخ میگذارد، اما پرنده خیال خواننده را به رقص درمیآورد. شاید بهتر این است که سؤالات بیجواب بمانند تا اینکه با پاسخ سلیقهای، آلوده و مضمحل شوند. مثلاً ابهام در مورد اینکه زهره بنیانیان، چگونه بدون اینکه هیچ رد و نشانی از خود به جای بگذارد، از آلمان، سر از سوریه و دمشق و لبنان درآورد؟ چگونه آموزش نظامی دید و در قامت یک چریک تمامعیار، به مبارزان فلسطینی پیوست؟ او در فلسطین دقیقاً چه روزها و چه ماجراهایی را پشت سر گذاشت؟ چرا سوده خواهر سلمان رحیم صفوی، در فرودگاه و پیش از عزیمت زهره به آلمان، نامهای به او داد؟ زهره بنیانیان در ایران چه فعالیتهایی انجام میداد؟ گروهی که عضو آن بود، چه نام داشت و به چه فعالیتهایی مشغول بود؟ نام و نشان گروهک ضد انقلابی که زهره در عملیات علیه آنها شهید شد چه بود؟ نتیجه این عملیات و سرگذشت این گروهک چه شد؟ در خصوص جزئیات این عملیات نیز ابهاماتی برای خواننده ایجاد میشود. این سؤالات اثبات میکند که کتاب، اطلاعات کاملی از فعالیتهای این بانو به ما نداده است، اما همین مقدار هم حکم لنگه کفشی را دارد که در بیابان، غنیمت است.
بعید است که کتابی با موضوع سیمای زنان انقلاب اسلامی را ورق بزنید و مقاومت در برابر کشف حجاب اجباری در آن به چشم نخورد. زهره بنیانیان نیز ۱۵ روز، پشت در کلاس سرپا ایستاد تا اجازه ورود به مدرسه باحجاب اسلامی را بگیرد. حرکت اعتراضی و خاموش او سایر همشاگردیهایش را هم با او همراه کرد و درنهایت قوه مقاومت آنها، امری قانونی را در مدرسه فروریخت.
شرکت در کلاسهای اخلاق خانم غازی و کلاسهای ایدئولوژی آقای طاهرزاده، عبادت و معنویت، همنشینی و ارتباط با بانو امین، مقاومت ۱۵ روزه برای با حجاب به مدرسه رفتن و ورزشهای رزمی و تکواندو، نشانههایی است که کنجکاوی مخاطب کتاب را برمیانگیزد.
این روایتها نشان میدهد که زن دهه اول انقلاب اسلامی بهاندازه زن دهه پنجم انقلاب، در جدال بین زن سنتی و زن مدرن نبوده است. آنها به آنچه درست میپندارند و تکلیف است، عمل کردند. هیچکس خارج از ذهن آنها، الگوی یکسانی را به آنها تحمیل نکرده است.
او در مقابل فشار خانواده برای ازدواج با یکی از اقوامش مقاومتی مثالزدنی نشان داده است. علیرغم اینکه در آن دوران رضایت به ازدواج با صلاح و مصلحت خانواده، امری عرفی تلقی میشد، این بانوی آزاده، با تکیه بر جواز فقهی یکی از علما، مبنی بر ابطال خطبهای که به آن رضایت نداشته، منزل شوهرش در آلمان را ترک کرده و به انقلابیون لبنان میپیوندد.
نویسنده از زبان مادر شهید زهره بنیانیان نقل کرده است که: «یکبار که ما (خانوادههای شهدا) را به چهلستون بردند. عکسهای شهیدهایمان را قاب کردیم و آنجا دستمان گرفتیم. سران کشورهای مسلمان هم بودند. یکی از سران مهم فلسطین، یکییکی به همه سلام کرد تا اینکه به من رسید. عکس باحجاب زهره دستم بود. ایستاد. به عکس نگاه کرد. بعد به من نگاه کرد. زهره را نشان داد و گفت: شما مادرش هستید؟ گفتم: بله! گفت: به این فرزندی که داشتی، افتخار کن، بهترین رزمنده در فلسطین بچهی شما بود.»
او بعدها، به ایران بازگشت و با سلمان رحیم صفوی عقد ازدواج بست، البته که این ازدواج عمر کوتاهی داشت و زهره بنیانیان به خیل شهدای انقلاب پیوست.
پایان پرشکوه زندگی زهره بنیانیان، شباهت بسیاری با پایان زندگی صاحب این روزها، دخت نبی، زوج ولی، زهرای مطهر داشته است. او باوجودی که جنینی را به شکم میکشید، برای خودش محدودیتی قائل نشد. با اصرار خود در عملیاتی در فولادشهر اصفهان علیه ضدانقلاب شرکت کرد و به الگو و مقتدای خودش، سیدالنساء العالمین پیوست. مهریه او در ازدواج با سلمان رحیم صفوی، همانند مهریه حضرت زهرا بود.
در بخشی از کتاب آمده است: «زهره همینطور که وضو میگرفت گفت: اگر قرار است این بچه مانع شهادت من بشود، اصلاً بچه را نمیخواهم. من با خدا پیمان بستم و راهم را انتخاب کردم.»
مزار این بانوی شهید، نزدیک ورودی گلستان شهدای اصفهان، در جوار مقبره آیتالله اشرفی اصفهانی واقعشده است. زهره بنیانیان جایی خلوت، زیر سایه بکر درختان، منتظر شماست تا او از زیر اوراق تاریخ بیرون بکشید و برای یافتن الگوی سوم زن مسلمان، به هر سوی چنگ نزنید و نمونههای کمخطر، محافظهکار و بدون جاذبه را، بهجای او ارائه ندهید.
اصفهان که از پیشگامان تأسیس واحد خواهران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود، از زنانی اینچنین، دستی پر دارد. نمونهی دیگری از این زنان، بتول عسگری است که مزارش در ورودی گلستان شهدا توجه زیادی را به خود جلب میکند، اما یافتن کتاب و هرگونه اطلاعات تفصیلی در مورد سرگذشت این بانوی شهید، چون جستوجوی سوزنی در انبار کاه، ناممکن است و این در حالی است که در یک سال گذشته نیاز به ارائه سرگذشت واقعی و قابل لمس از زندگی زنان انقلاب اسلامی، بیداد میکند.
یادداشت از مائده شاهنظری، خبرنگار ایسنا
انتهای پیام
نظرات