حامد خاتمیپور، پژوهشگر و عضو هیئت علمی دانشگاه پیام نور کاشمر و از شاگردان محمد علی ندوشن طی سالهای ۸۱ تا ۸۵، در یادداشتی به مناسبت وداع با استاد خود آورده: پیشتر و در روزگار دانشجویی، کتابها و مقالات او را خوانده بودم. روشنای نثرش مخاطب را شیفتهٔ سخنش میکرد. مکتوباتش حاصل همآغوشی اندیشهای عمیق و احساسی زلال بود. لغات و عبارات در آثارش آگاهانه و به قاعده به کار میرفت. زنگ صدای بیهقی و ناصرخسرو از کلماتش به گوش میرسید.
در دورهٔ دکتری درس مکتبهای ادبی را استاد اسلامی ندوشن برای ما تدریس میکرد. جلسه اول در کلاس نشسته بودیم که از در درآمد. ساعت ۳ بعد از ظهر بود. کت و شلوار سورمهای و یک بلوز شیری رنگ یقه اسکی به تن داشت. حلقه ازدواجش در دست چپش میدرخشید؛ نشان پیمان عشقی عتیق!
صورت لطیفش اگرچه یک سیمای سالخورده را قاب گرفته بود اما نگاهش گرم و گیرا و شاداب و زنده بود. صدای مخملی و ملایمش تو را محو افکار بلندش میکرد.
استاد اسلامی ندوشن بدون مبالغه و به گواه آثار ماندگارش، فرزند ایران بود. تا زیست و تا نوشت، ایران در مرکز نگاهش نشسته بود. قلمش خونچکانِ هر زخمی بود که بر تن ایران است.
جان رنگینش، جام جهاننمای ایران و مصائبش بود. حکیمانه و به صواب بر ناراستیها و نادرستیها انگشت مینهاد.
کتابخانهٔ فضیلت و فرهنگ ایران را داروخانهٔ دردهای مرموز و مزمن وطن میدانست.
جهان را گشته بود و جهاندیده بود. جان شیفتهاش خانهٔ فرهنگهای جهان بود، شاخسار ذهن و ضمیرش به آنسوی دیوارهای مشرق و مغرب، رفته و راه کشیده بود اما اصالتی استوار و ستودنی داشت.
اسلامی ندوشن چه پیش از سقوط سلطنت و چه پس از آن، دست از هشدار و انذار برنداشت. کتاب«هشدار روزگار»ش ازین چشمانداز حائز اهمیت و اعتبار است.
اسلامیندوشن، آزاده بود و بیپروا مینوشت. ملاک و معیارش در قضاوت، احوالات ایران و اخلاقیات ایرانیان بود. سرمقالات مجلّهٔ هستی از این منظر خواندنی و قابل تأمّل و همچنان راهگشاست.
دکتر اسلامی، سخنگوی وجدان ایران بود؛ ترجمان فراز و فرود جغرافیایی نجیب.
فردوسی و سعدی و مولانا و حافظ به روایت او جلوه و جمال دیگری داشتند. آنچه دربارهٔ و بر اساس آثار بزرگان ادب ایران نوشته است یک دوره حکمت عملی است. خواندنش جانپرور و خردبخش است.
تحقیقات او از جنس تحقیقات و تالیفات آکادمیک زریاب و زرینکوب و صفا و خانلری نبود. به دنبال نکات نویافته و ارائهٔ مقالات پر استناد هم نبود. مسألهاش روشن بود؛ ایران.
چشمی به اوضاع ایران و چشمی به میراثفکری و فرهنگی پیشینیان داشت.
او دردمندانه و با دریغ قلم میزد. عقلش املا میکرد و دلش مینوشت. آثارش اگر در مجامع دانشگاهی خارج از ایران، مرجعیت ندارد چه باک؟ این قدر هست که برای ایران و دردهای جانکاهش همواره حکم نوشدار را دارد.
عصارهٔ اندیشه و آثار اسلامیندوشن یک جمله بیش نبود: «ایران را از یاد نبریم»
ایران در سوگ این فرزند روشنضمیر خردمندش جان و جامه، نیلی کردهاست.
تا جهان باقی است باقی باد ایران بزرگ
دوستانش کامیاب و دشمنانش نامراد
انتهای پیام
نظرات