یاداشت «برای اروپای فراتر از اروپا» توسط دو نفر از چهرههای فعال صلح و استقلال، اورلیکه گِرُوت ULRIKE GUEROT، پروفسور سابق سیاست اروپا در دانشگاه بُن آلمان و هاکه ریتس HAUKE RITZ پژوهشگر مسایل سیاست خارجی در زمینه درگیریهای بین شرق و غرب، انتشار یافته است.
نویسندگان در توضیح هدف خود از انتشار این یادداشت متذکر شدهاند: "از آنجایی که اکتبر ۲۰۲۴ بیستمین سالگرد تصویب قانون اساسی اروپاست، که بعدها با شکست مواجه شد، ما این متن را در آستانه بیستمین سالگرد آن رویداد به عنوان نقطه شروعی برای بحث گسترده در مورد آینده اروپا ارائه می دهیم».
این یادداشت ضمن تأکید بر استقلال اتحادیه اروپا، پیروی کورکورانه این اتحادیه از ایالات متحده را که با زیر پا گذاشتن رفاه مردم اروپا، منافع ژئوپولیتکی خود را پیش می برد، محکوم میکند و همچنین با ادامه جنگ اوکراین مخالفت میورزد.
به گزارش ایسنا، نویسندگان این یاداشت در ابتدای متن خود مینویسند : با این یادداشت پیش نویس قانون اساسی اروپا را گرامی میداریم که دقیقاً بیست سال پیش در ژوئیه ۲۰۰۳ ارائه و در اکتبر ۲۰۰۴ به طور تشریفاتی توسط سران کشورها و دولتهای اروپایی تصویب شد اما هرگز اجرا نشد.
در نتیجه اتحادیه اروپا به وعده اتحادیه سیاسی دموکراتیک خود در اروپا و شهروندی اروپایی عمل نکرده و در نهایت آن را نقض و سرکوب کرده است با این بیانیه عمومی مایلیم مسئله قانون اساسی دموکراتیک در اروپا و در نتیجه حاکمیت اروپا را در مرکز بحث اروپا قرار دهیم. از آنجایی که اکتبر ۲۰۲۴ بیستمین سالگرد تصویب قانون اساسی اروپاست که بعدها با شکست مواجه شد، ما این متن را در آستانه بیستمین سالگرد آن به عنوان نقطه شروعی برای بحث گسترده در مورد آینده اروپا ارائه میدهیم!
اروپا بر سر چهار راه
جهان با یک تحول چشمگیر ژئواکونومیک و ژئواستراتژیک مواجه است. غرب سابق کاریزمای خود را از دست داده است، هژمونی جهانی ایالات متحده در حال فروپاشی و جهانی چند قطبی در حال شکلگیری است. در این دوره انتقالی به ویژه آینده اروپا نامشخص است. اتحادیه اروپا به عنوان یک ساختار صرفاً تکنوکراتیک امروزه با کمک به تضعیف دموکراسی در کشورهای اروپایی میلیونها شهروند اروپایی را از ایده اروپای متحد دور کرده است با این حال راه نجات در فروپاشی اتحادیه نیست. این صرفا آخرین اقدام در یک روند طولانی سیاست خود ویرانگر اروپا خواهد بود.
اروپا برای حفظ خود باید به لحظه کنونی در تاریخ جهان پاسخ دهد. برای جلوگیری از فروپاشی اتحادیه اروپا یک اقدام رهاییبخش به مثابه یک بازنگری نهادی اساسی ضرورت دارد: اتحادیه اروپا که تاکنون صرفاً یک اتحادیه قراردادی بوده و هویت زندهای نداشته است باید در واقع اروپایی شود. این اتحادیه باید گریبان خود را از چنگال یک طرفه ای که از آن سوی اقیانوس اطلس دراز شده است رها سازد و با برقراری پیوند و همبستگی با شهروندان خود به دنبال همکاری برابر با همه دولتها و قدرت های دیگر .باشد با این حال مهمتر از همه باید با تأمل در سنتهای فکری، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خود آنها را در راه ساختن جهانی عادلانه و صلح آمیز در قرن بیست و یکم طرح و ترسیم
کند.
درآستانه انتخابات ژوئن ۲۰۲۴ ، اروپا در خطر انشقاق قرار دارد؛ در یک سو مدافعان اتحادیه اروپای تکنوکراتیک قرار دارند که از شهروندان خود فاصله دارند و حتی متمایل به فساد اند و در سوی دیگر طرفداران بازگشت به دولتی ملی این خطر حاد وجود دارد که بحث درباره اروپایی دیگر کهسالها در جریان است به بحث به عدم وجود اروپا گسترش یابد با این حال رویکردهای اصلاحی مرسوم، دیگر نمی تواند بحران ساختاری دموکراسی اروپایی را حل کند.
در عوض آنچه مورد نیاز است به روز رسانی جاه طلبی سابق اروپا است که بیش از ۷۰ سال پیش در پس زمینه دو جنگ جهانی به عنوان یک پروژه صلح شکل گرفت و شروع به غلبه بر خطوط ملی درگیری و ایجاد اروپا به عنوان یک واحد سیاسی دموکراتیک اجتماعی و غیر متمرکز کرد.
در باره وضعیت کنونی
اگر به اتحادیه اروپای امروز نگاه کنید میتوانید فروپاشی تدریجی و کلی این قاره را به ویژه در زمینه های سیاسی، اقتصادی و ژئواستراتژی و حتی در حوزه اجتماعی و فرهنگی نیز ببینید. اتحادیه اروپا به تنها جلوی این فروپاشی تدریجی را نگرفت بلکه در واقع آن را به هزینه شهروندان اروپایی گسترش داد.
ساختمان ها و موسسات اتحادیه اروپا هنوز پابرجا هستند اما پایههای معنوی اروپا به سرعت در حال ناپدید شدن .است تقریباً هیچ چیز از آنچه زمانی برای پیشگامان اروپا - مانند نویسندگان معروف مانیفست ضد فاشیستی اروپا همچون و نتوتنه Ventotene در سال ۱۹۴۱ یا برای پدران بعدی اروپای متحد ژان مونه Jean Monnet ، رابرت شومان Robert Schuman یا آلتیرو اسپینلی Altiero Spinelli - امری بدیهی تلقی میشد در فرهنگ بحثهای امروزی جایگاه قابل توجهی ندارد.
اروپا در بحث پسا استعماری غوطه ور شده است طوریکه اعتراف به این گناه، اغلب تبدیل به حق به جانبی می.شود در عوض قاره ما باید به ریشه های فکری خود در روشنگری و اومانیسم متوسل شود تا به مخالفان واقعی امپریالیسم خدمت ،کند کسانی که امروز هم پتانسیل لازم برای خدمت به اروپا و جهان را دارند.
با این حال در حال حاضر خلاء در حال ظهور یا با گفتمانهای پست مدرن و فردگرایانه پر میشود یا با منافع فردی یک سرمایه فزاینده انحصاری جهان شمولی روح سیاسی و فرهنگی اروپا که می دانست چگونه از هنر ادبیات و فلسفه نشأت بگیرد و میتوانست علایق بشری را به معنای جهان شمولی بیان کند گم شده است علاوه بر وعده دموکراسی وعده صلح قاره ما نیز که برآمده از دو جنگ جهانی است کنار گذاشته شده است.
پیش از این تحول یک لحظه بزرگ در تاریخ اروپا رخ داد به یاد می آوریم اروپا در سال ۱۹۸۹ برایمان یک انقلاب صلح آمیز را به ارمغان آورد فروپاشی دیوار که توسط میخائیل گورباچف امکان پذیر شد، فرصتی منحصر به فرد برای اروپا در راه برقراری نظم پایدار صلح قاره ای را فراهم کرد که به طور بالقوه میتوانست برای نسلها ادامه یابد با پایان تقابل دو سیستم ایده آشتی اروپا با روسیه که آثار دو جنگ جهانی و جنگ سرد را می پوشاند دیگر تنها یک رویا ،نبود بلکه به هدف اعلام شده روند اتحاد اروپا تبدیل شد. این در مورد چیزی کمتر از یک اتحادیه مستقل، فدرال و سیاسی برای شهروندان اروپا نبود.
پیش نویس شکست خورده قانون اساسی و پیامدهای آن
چهارده سال پس از فروپاشی دیوار برلین برای اولین بار در تاریخ اروپا یک کنوانسیون اروپایی پیش نویس قانون اساسی اروپا را ارائه کرد این قانون اساسی که به طور تشریفاتی در اکتبر ۲۰۰۴ تصویب شد، در سال ۲۰۰۵ به دلیل دو همه پرسی در هلند و فرانسه به طور رسمی شکست خورد. جنگ در عراق که در همان زمان آغاز شد به مثابه یک آتش سوزی گسترده بر سر راه روند قانون اساسی اروپا عمل کرد اروپا که تازه متحد شده بود به اندازه کافی دفاعی نبود تا از تقسیم مجدد اروپا به «اروپای قدیم» و «اروپای جدید مورد نظر ایالات متحده جلوگیری کند
اتحادیه اروپا که توسط دوازده کشور گسترش یافت علیرغم راهبرد امنیتی اروپا که در سال ۲۰۰۴ تدوین شد و تأسیس یک سرویس دیپلماتیک اروپایی دیگر موفق نشد تا یک سیاست خارجی را که منعکس کننده منافع آن باشد ایجاد کند علاوه بر این اروپا فاقد آن اعتماد به نفسی بوده است که
در ایجاد یک بازار داخلی بتواند با ترکیب یک فلسفه اقتصادی متناسب با تاریخ اجتماعی و فرهنگی خود آن را با سنتهای اروپا مانند سنتهای جنبش کارگری و آموزههای اجتماعی کاتولیک مفهوم اقتصاد بازار اجتماعی یا سرمایه داری راینی پیوند دهد به دلیل فقدان توانایی استراتژیک اتحادیه اروپا خواسته یا ناخواسته از فلسفه اقتصادی نئولیبرال ایالات متحده پیروی کرد.
امروز می بینیم که شکست اتحادیه اروپا از قبل با «نه» آن زمان به قانون اساسی اروپا که رنگ نئولیبرال نیز داشت قطعی شده بود بدون قانون اساسی اتحادیه اروپا نمی توانست پایه های دموکراتیک را توسعه دهد و پروژه سیاسی اروپا به معنای واقعی کلمه با شهروندان خود رابطه ای نداشت. علاوه بر ،این بدون قانون اساسی اروپا نمی توانست به موضوعی مستقل در جهان تبدیل شود. با این حال بدون ،استقلال اتحادیه اروپا در برابر خواستههای جهانی شدن نه میتواند از شهروندان خود محافظت کند و نه از فرهنگ اروپایی اتحادیه اروپا بدون این که نظم دموکراتیک رابرای شهروندان خود تضمین کند گسترش یافت منافع و مصلحت عمومی اروپا به منافع خاصی واگذار شد مانند منافع بخش مالی در طول بحران بانکی منافع شرکتهای دیجیتال و داروسازی در طول همه گیری و منافع صنایع دفاعی در جنگ فعلی اوکراین با توجه به کنار گذاشته شدن ذات و ماهیت اروپایی ما باید متوجه شویم که شکست سیاسی اتحادیه اروبا فقط یک مسئله زمان است.
اما اگر اروپای سیاسی در لحظات طلوع نظم جهانی چند قطبی که بیش از هر زمان دیگری به یک اروپای متحد نیاز است سقوط کند واقعه ای بسیار دراماتیک خواهد بود. اگر اتحادیه در این برهه از زمان از هم پاشیده شود به این معنی است که کشورهای عضو آن بالاخره از سوژه بودن به موضوع سیاست جهانی تبدیل می شوند که از آن به بعد فقط در ،واشنگتن مسکو پکن یا دهلی نو نوشته می شود اروپا بدون قدرت مؤثر خود با به شبه جزیره ای فقیر و وابسته تبدیل میشود که از مواد خام سیبری بریده شده و از بازار چین جدا، یا بدون قدرت خلاق خود در اختیار چندین قدرت جهانی قرارمی گیرد.
دو نقص در پایهای اتحادیه
مهمتر از همه وجود دو اشتباه اساسی توسعه اتحادیه اروپا را به سمت بحران کنونی سوق داد. اول این که قضاوت نادرست در مورد فرآیند وحدت اتحادیه اروپا این بود که معماران آن بر این فرض عمل کردند که یک اروپای متحد صلح جو اجتماعی و مستقل بر مبنای این فرض که ایالات متحده آمریکا آزادی و رستگاری اروپا را ترویج خواهد کرد میتواند با و در همراهی با ایالات متحده ساخته شود. با توجه به تجربیات مثبتی که اروپای غربی از جنگ جهانی دوم تا ۱۹۸۹ با ایالات متحده داشت این ارزیابی قابل درک بود با این حال با توجه به پیامدهای آن که امروزه قابل مشاهده است نشان از یک نقص اساسی در پایههای اتحادیه اروپا دارد مایه تاسف است که ایالات متحده همچنان به حفظ درگیری بین شرق و غرب نیاز دارد اما تأسف بارتر این است که اروپا نه تنها با این امر مخالفتی نکرده، بلکه حتی با تضعیف دائمی ظرفیت استقلال و آزادی خود نیز موافقت کرده است. از آنجایی که یک اروپای سیاسی متحد مستقل و دارای استقلال به نفع آمریکا نیست اروپا باید نتایج لازم را بگیرد و چشم انداز اروپای پس از آتلانتیک را ترسیم نماید.
دومین قضاوت نادرست اتحادیه اروپا این بود که به جای اینکه به دنبال وحدت اروپا در تاریخ فرهنگی غنی خود اروپا باشد آن را از نظر فرهنگی با ایالات متحده آمریکا همشو کرد امروزه می بینیم که پست مدرنیسم برخاسته از بعد فرهنگی جنگ سرد و فرهنگ مصرف خود ایالات متحده آمریکا، اما به ویژه جوامع اروپایی را تقسیم کرده است اتحادیه اروپا نمیتواند هویت خود را منتج از ارزشهایی بداند که در پاسخ به تضادها در جامعه آمریکا پدید آمده است بر خلاف ایالات متحده آمریکا، اروپا دیگ ذوب ملل نیست بلکه یک اتحاد" در تنوع است در تنوع هارمونیک و هم آهنگ " احترام به تنوع فرهنگی همه مردم و ملل اروپایی و در عین حال وحدت سیاسی و حقوقی همچنان چالش حاد اروپا برای قرن بیست و یکم است.
جنگ کنونی در اوکراین و اطراف آن نتیجه این انحرافات سیاسی و فرهنگی سه دهه اخیر است. اتحادیه اروپا هم روایت صلح خود در اروپا دیگر هرگز جنگ نخواهد شد و هم روایت «غلبه بر دولتهای ملی از طریق یکپارچگی اقتصادی و سیاسی در چارچوب یک اتحادیه سیاسی را کنار و در نهایت از طریق نهادهای غیر قابل کنترل و فرا ملی آن را به عکس خود تبدیل کرده است. با کنار گذاشتن دو روایت بالا اتحادیه اروپا آینده خود را تابع موفقیت جاه طلبی های ژئواستراتژیک ایالات متحده قرار داده و با سهل انگاری پذیرفته است که جنگ جهانی دیگری در خاک اروپا آغاز شود.
سیاست اتحادیه اروپا که یک سویه در جهت منافع فراآتلانتیکی است و ناخودآگاه یا عمداً آنچه را که نسلهای قبل از نظر اقتصادی و معنوی ایجاد کردهاند از بین میبرد باید متوقف شود. زمان آن فرا
رسیده است که بدانیم منافع اروپا و ایالات متحده برای مدتهای طولانی با یکدیگر در تضاد بوده اند منافع یک اتحادیه اروپای مستقل و دارای توانایی استراتژیک .B جنگ در اوکراین نیست بلکه برقراری نظم صلح با همسایه اروپایی روسیه با بازی اوکراین در نقش یک پل است.
اروپا فراتر از اتحادیه اروپا
انتخابات پارلمان اتحادیه اروپا در سال ،۲۰۲۴ به طور کلی تضادهای اروپا را نمایان خواهد ساخت. این تضادها تا زمانی که بحث های اروپایی بدون این که حتی به کسری دموکراتیک یا گسترش بیش ازحد اتحادیه توجه شود به بحث و جدلهای غیر دنیوی و فرمولی مانند پیوستن اوکراین به اتحادیه اروپا و ناتو محدود شود تشدید خواهد شد.
اگر اروپا میخواهد دموکراتیک غیر وابسته مستقل و بازیگر قادری در قرن بیست و یکم باشد، از هم اکنون باید به فکر اروپای فراتر از اتحادیه اروپا بود در کنار یافتن راه حلی برای مناقشه شرق و غرب اروپا می باید به ریشههای فرهنگی و معنوی خود رجوع کند.
گوهر فکری تاریخی اروپا جمهوری است که اصل اساسی آن اصل کلی برابری سیاسی است. با این حال این امر در مورد شهروندان امروز اتحادیه اروپا که صرفاً با به اشتراک گذاشتن حقوق بازار داخلی، یعنی آزادی ،حرکت در وضعیت شهروندی "بازار باقی مانده اند صدق نمی کند. از همین رو یک دموکراسی اروپایی نمی تواند ایجاد شود ،بنابراین و به باور ما کلید یک نوسازی اصلی قرار دادن شهروندان اروپایی در همه مسائل حقوق در یک موقعیت برابر است به قول جامعه شناس فرانسوی پیر روز انوالون شهروندان اروپایی باید شهروندی تمام وکمال Sacre du Citoyen" را بپذیرند و "حرم" مقدس "بورژوایی را با هم فتح .کنند برابری در برابر قانون به معنای عدم تمرکزگرایی است.
اگر یک جمهوری اروپایی به وجود بیاید فقط میتوان آن را به شکل غیر متمرکز بر اساس اصل تقدم بخشی به قوانین داخلی ساختار .داد حقوق مدنی ،برابر اما فرهنگها و هویتهای متفاوت - شعار این خواهد بود اروپای سیاسی دیگر نمیتواند بیش از سقفی محافظ بر فراز قاره ای باشد که با زبانهاو منابع و ماخذهای فرهنگی و تاریخی متفاوت تعریف شده است اما بدون استقلال، مبتنی بریک ایالات ،اروپایی برای اکثریت کشورهای اتحادیه اروپا در جهان چند قطبی این حمایت دقیقا نمی تواند وجود داشته باشد.
در کنار همه تفاوت ها یک وحدت فرهنگی نیز در اروپا وجود دارد فضایی از درک متقابل که در طول قرنها ادوار مختلف تاریخ فرهنگی و هنری برای کل اروپا الزام آور کرده است. اروپا تنها زمانی می تواند زنده شود که به ویژگیهای مشترک تاریخ فرهنگی اروپا رجوع .کند زیرا فقط آنها بر عادات و خاطرات پیش آگاهانه بنا میشوند و از همین رو میتوانند بین دولت و شهروندانش در خارج از کلان شهرها رابطه اعتمادی ایجاد کنند جایی که در حال حاضر رد اتحادیه اروپا بیشترین میزان را دارد.
نظم سیاسی اروپا از مجموعه ای از انقلابها از کنفدراسیون سوئیس، شورش هلند، انقلاب انگلیس و آمریکا تا انقلابهای فرانسه، روسیه و اسپانیا پدید آمد ارزشهای سیاسی اروپا نتیجه این انقلاب هاست و به همین سبب به سمت نظم اجتماعی عادلانه هدایت میشود این همچنین با این واقعیت نشان داده میشود که این قاره در ۱۵۰ سال گذشته توسط جنبش کارگری شکل گرفته است جنبشی که قاره را از آتن تا لیورپول از بارسلونا تا پترزبورگ شکل داده است و یک مدل عادلانه اجتماعی را الزام آور ساخته است تنها اروپایی میتواند به ثبات پایدار دست یابد که بر اساس این ویژگی فرهنگی کلی استوار باشد.
پیشرفت تمدن در اروپا سرانجام با آموزش زیباشناختی پایدار شهروندانش از رنسانس تا جنبش های آوانگارد قرن بیستم امکان پذیر شد این ادبیات ، موسیقی، نقاشی معماری و فلسفه این قاره بود که درسرتاسر اروپا مورد استقبال قرار گرفت و اصولاً اروپا را چنان به فضای بازپژواک فرهنگی تبدیل کرد که تا به امروز هم ادامه دارد و این تربیت زیباشناختی قضاوت و نقد بود که به نوبه خود اهمیت شهروند رهایی یافته و مسئول را الزام آور و در نهایت کمک کرد تا جنبشهای دموکراتیک این قاره پیشرفت کنند.
اروپایی که به دنبال وحدت معنوی قانون اساسی سیاسی و نقش جهانی آن فراتر از اتحادیه اروپای امروزی است می تواند مجدداً با همه اینها گره بخورد هنوز هم میتوان اروپا را به مکانی در تاریخ جهان تبدیل کرد که در آن وسوسه های تکنوکراسی و فراانسان گرایی در مقابل آرمانهای یک اومانیسم جدید قرار میگیرد زیرا با توجه به پیامدهای مشکوک فناوریهای جدیدتر مانند هوش مصنوعی و مهندسی ژنتیک انتقاد از فناوری که در اروپا ظهور کرده است، آگاهی از دیالکتیک پیشرفت و به طور کلی فرهنگ فکری اروپا امروز بیش از هر زمان دیگری ضرورت می یابد.
اروپایی که ما آرزوی آن را داریم اروپای پسا آتلانتیک است که مسئولیت امنیت و آینده خود را بر عهده میگیرد و به درگیری شرق و غرب برای همیشه پایان میدهد اروپایی که با فدراسیون روسیه یک همکاری مسالمتآمیز را توسعه میدهد و به دنبال گفتوگو و تبادل با تمدنهای رو به رشد نیمکره شرقی و جنوبی بر می آید. اروپایی که بدون قرار گرفتن در موقعیت خود انکاری با گذشته امپریالیستی خود برخورد میکند.
ما رویای اروپایی را داریم که از منافع خود دفاع نماید توسط شهروندانش حمایت شود و از آنها در برابر خواستههای جهانی شدن محافظت کند ما آرزوی یک اروپای انسانگرا را داریم که قادر باشد با تاریخ غنی فرهنگی خود بدون از دست دادن گشودگی و آزادگی ارتباط برقرار کند. اروپایی که منظور ماست نیازی به دوباره سازی ندارد از قبل وجود دارد همیشه وجود داشته است و فقط باید آن را در نظر داشت و به آن شکل سیاسی داد.
انتهای پیام
نظرات