به گزارش ایسنا و به نقل از اسپیس، چه او را دوست داشته باشید چه از او متنفر باشید، نمیتوان انکار کرد که ایلان ماسک یکی از تاثیرگذارترین چهرههای زمان ماست.
بنیانگذار و مدیر عامل اسپیسایکس نه تنها رهبری انقلابیترین و فعالترین شرکت پروازهای فضایی روی کره زمین را بر عهده دارد، بلکه ریاست شرکت خودروهای الکتریکی تسلا و غول رسانهها یعنی X (توییتر سابق) را نیز بر عهده دارد.
والتر آیزاکسون، زندگینامهنویس و روزنامه نگار، دو سال را با ماسک گذراند تا زندگینامه «ایلان ماسک» را بنویسد که به بررسی عواملی میپردازد که به این کارآفرین مبتکر انگیزه میبخشد.
اسپیس گزیدهای انحصاری از این کتاب دارد که فضای گاهی اوقات پرتنش اسپیسایکس را توصیف میکند که ماسک بر تاسیسات استاربیس (Starbase) آن در تگزاس نظارت داشته تا موشک عظیم استارشیپ خود را برای اولین پرواز آزمایشی آماده کند.
فصل ۵۹: فوریت استارشیپ
پسر ایلان ماسک که در آن زمان ۱۵ ماهه بود، بالای میز کنفرانس سفید استاربیس در بوکا چیکا نشسته بود و دستهایش را باز و بسته میکرد. او در حال تقلید از انیمیشنی بود که روی صفحه نمایش پخش میشد و بازوهای برج سکوی پرتاب بوکا چیکا را نشان میداد. سه کلمه اولی که او گفته بود، عبارت بودند از: موشک، ماشین و بابا. حالا او در حال انجام تمرین بیان یک کلمه جدید بود: «چاپستیک». پدرش توجه چندانی به او نداشت و پنج مهندس دیگر در اتاق وانمود میکردند که حواسشان پرت کودک نمیشود.
ماجرای چاپستیکها در پایان سال ۲۰۲۰، زمانی که تیم اسپیسایکس در حال بحث در مورد پایههای فرود برای استارشیپ بودند، آغاز شده بود. اصول ماسک بر قابلیت استفاده سریع مجدد بنا شده بود. به عبارت دیگر موشکها باید مانند هواپیما باشند. آنها باید در اسرع وقت بلند شوند، فرود بیایند و سپس دوباره بلند شوند.
فالکون ۹ به تنها موشک قابل استفاده مجدد در جهان تبدیل شده بود. در طول سال ۲۰۲۰، پیشرانهای فالکون بیست و سه بار به راحتی به صورت عمودی فرود آمدند. فیلمهایی از فرودهای آتشین و در عین حال ملایم موشکها، ماسک را از روی صندلیاش بلند میکرد؛ اما با این وجود، او با پاهایی که برای فرود پیشران استارشیپ استفاده میشد، راضی نمیشد. این پاها باعث افزایش وزن شده بودند و بنابراین میزان بارهایی را که پیشران میتوانست بلند کند را کاهش میدادند.
ماسک پرسید: چرا سعی نمیکنیم از برج پرتاب برای گرفتن موشک استفاده کنیم؟
منظور او برجی بود که موشک را روی سکوی پرتاب نگه میدارد. ماسک پیش از این به فکر استفاده از آن برج برای گرفتن موشک افتاده بود.
این برج مجموعهای از بازوها را داشت که میتوانستند پیشران مرحله اول را بگیرند و آن را روی سکوی پرتاب قرار دهند، سپس فضاپیمای مرحله دوم را بردارند و آن را بالای پیشران قرار دهند. اکنون ماسک پیشنهاد میکرد که میتوان از این بازوها برای گرفتن پیشران هنگام بازگشت به زمین نیز استفاده کرد.
این یک ایده طوفانی بود و حیرت افراد حاضر در اتاق را برانگیخت.
بیل رایلی (Bill Riley) میگوید: اگر پیشران به برج بازگردد و با آن برخورد کند، نمیتوان موشک بعدی را تا مدتی طولانی پرتاب کرد. اما ما توافق کردیم که روشهای مختلفی را برای انجام آن بررسی کنیم.
چند هفته بعد، درست پس از کریسمس سال ۲۰۲۰، تیم برای طوفان فکری گردهم آمدند. اکثر مهندسان با گرفتن پیشران به وسیله برج مخالف بودند. بازوهای برج به طرز خطرناکی پیچیده بودند. پس از بیش از یک ساعت بحث، اجماع در حال شکلگیری بود تا به ایده قدیمی قرار دادن پاهای فرودگر روی پیشران پایبند بماند. اما استفان هارلو (Stephen Harlow)، مدیر مهندسی وسایل نقلیه، همچنان برای روی آوردن به روش جسورانهتر بحث میکرد. او میگفت: ما این برج را داریم، پس چرا سعی نکنیم از آن استفاده کنیم؟
پس از چند ساعت گفتگو، ماسک وارد عمل شد. او گفت: هارلو، تو با این طرح موافقی. پس مسؤولیت آن را بر عهده میگیری؟
به محض این که تصمیم گرفته شد، ماسک حالت شوخطبعانهای به خود گرفت. او شروع به خندیدن در مورد صحنهای در فیلم «بچه کاراتهکار» کرد که در آن استاد کاراته، آقای میاگی، از یک جفت چاپستیک برای گرفتن مگس استفاده میکرد. ماسک گفت که بازوهای برج را چاپستیک مینامد و کل برج را «مکازیلا» (Mechazilla) نامید.
او این تصمیم را با یک توییت جشن گرفت و نوشت: ما سعی میکنیم پیشران را با بازوی برج پرتاب بگیریم!
وقتی یکی از فالوورها از او پرسید که چرا فقط از پاهای فرودگر استفاده نمیکنند، ماسک پاسخ داد: پاها مطمئنا کار میکنند، اما بهترین بخش این است که هیچ بخشی وجود نداشته باشد.
در یک بعد از ظهر گرم در روز چهارشنبه اواخر ژوئیه ۲۰۲۱، آخرین بخش مکازیلا با بازوهای چاپستیک متحرک در پایگاه پرتاب بوکا چیکا قرار گرفت. وقتی تیم ایلان ماسک انیمیشنی از دستگاه را به او نشان دادند، او بسیار هیجانزده شد. ماسک یک کلیپ دو دقیقهای از فیلم «بچه کاراتهکار» پیدا کرد و آن را توییت کرد و نوشت: اسپیسایکس تلاش خواهد کرد تا بزرگترین شیء پرنده تا کنون را با چاپستیکهای رباتی بگیرد. موفقیت تضمین شده نیست، اما هیجان تضمین شده است!
فوریت
ماسک در جلسه بدون آمادگی قبلی با یکصد کارگر که به صورت نیم دایره در یکی از سه چادر آشیانه مانند در بوکا چیکا جمع شده بودند، گفت: ما باید فضاپیما را روی پیشران قرار دهیم.
یک روز آفتابی ماه ژوئیه سال ۲۰۲۱ بود و او بر روی گرفتن مجوز اداره هوانوردی فدرال برای به پرواز درآوردن استارشیپ تمرکز کرده بود. ماسک به این نتیجه رسید که بهترین راه این است که پیشران و فضاپیمای مرحله دوم را روی سکوی پرتاب قرار دهد تا نشان دهد که آنها آماده هستند. او گفت: این باعث میشود که تنظیم کنندهها دست به کار شوند. فشار افکار عمومی وجود آنها را به سمت اعطای تائیدیه سوق خواهد داد.
این یک حرکت تا حدی بیهوده، اما معمول از سوی ایلان ماسک بود. همانطور که مشخص شد، استارشیپ تا ماه آوریل سال ۲۰۲۳، یعنی بیست و یک ماه بعد از آن، آماده پرواز نشد. اما او امیدوار بود که با ایجاد یک احساس فوریت، همه از جمله تنظیمکنندهها، کارگران و حتی خودش را به جنب و جوش بیندازد.
طی چند ساعت بعدی، او در امتداد خطوط مونتاژ میچرخید، دستهایش را در هوا تاب میداد، گردنش کمی خم شده بود، گهگاه مکث میکرد تا در سکوت به چیزی خیره شود. صورتش به طور فزایندهای تیرهتر میشد و مکثهایش احساس بدی القاء میکرد. در ساعت ۹ شب، یک ماه کامل از اقیانوس بیرون آمد و به نظر میرسید که او را به یک مرد تسخیر شده تبدیل کرده است.
من قبلا دیده بودم که ماسک این خلق و خو را پیدا کند. همانطور که اغلب اتفاق میافتاد، دستور یک فوریت را میداد.
او و گروهی از مدیران ارشدش به سمت محل سکوی پرتاب رفتند و کسی را در حال کار ندیدند. این شاید برای اکثر مردم در اواخر شب روز جمعه عادی به نظر برسد، اما ماسک عصبانی شد و رو به یک مهندس عمران بلندقد به نام اندی کربس (Andy Krebs) که مسؤول ساخت زیرساختها در استاربیس بود، گفت: چرا کسی کار نمیکند؟
متأسفانه برای کربس، این اولین بار در طی سه هفته بود که او یک شیفت شب کامل را روی برج و سکوی پرتاب کار نمیکرد. او با لحنی نرم که نشان از لکنتی داشت که به خاطر آن در پاسخهایش محتاط بود، اما فایدهای نداشت، گفت: مشکل چیست؟
ماسک گفت: من میخواهم فعالیت را ببینم.
در آن زمان بود که او دستور فوریت را داد. او گفت که پیشران و مرحله دوم استارشیپ باید از محلهای تولید خارج شوند و ظرف ۱۰ روز روی سکوی پرتاب قرار گیرند.
او میخواست که ۵۰۰ کارگر از اطراف اسپیسایکس، کیپ کاناورال، لس آنجلس و سیاتل فورا به بوکا چیکا پرواز کنند. او گفت: این یک سازمان داوطلبانه نیست. ما شیرینیهای دختران پیشاهنگ را نمیفروشیم. همین حالا آنها را به اینجا بیاورید.
وقتی او با گوین شاتول (Gwynne Shotwell) که در لس آنجلس در رختخواب بود، تماس گرفت تا بفهمد چه کارگران و سرپرستانی به بوکا چیکا خواهند آمد، او اعتراض کرد که مهندسان کیپ هنوز پرتاب فالکون ۹ را پیش رو دارند. ماسک به آنها دستور تعویق داد. فوریت کار اولویت او بود.
اندکی پس از ساعت یک بامداد، ماسک ایمیلی با عنوان «فوریت استارشیپ» برای همه کارکنان اسپیس ایکس ارسال کرد. او نوشت: هرکسی که روی پروژههای مشخصا حیاتی دیگری در اسپیس کار نمیکند، باید فورا به کار بر روی اولین آزمایش مداری استارشیپ بپیوندد. لطفا پرواز کنید، رانندگی کنید، یا به هر وسیله ممکن به اینجا برسید.
در کیپ کاناورال، کیکو دونچف (Kiko Dontchev)، شروع به بیدار کردن بهترین کارگران خود کرد تا به تگزاس پرواز کنند.
جان بالاجادیا (Jehn Balajadia)، دستیار ماسک سعی کرد اتاقهای هتلی را در نزدیکی براونزویل (Brownsville) بگیرد، اما بیشتر آنها برای یک کنوانسیون کنترل مرز رزرو شده بودند، بنابراین او تلاش کرد تا ترتیبی دهد که کارگران روی تشکهای بادی بخوابند. سم پاتل (Sam Patel) در طول شب کار میکرد تا ساختارهای گزارشدهی و نظارتی را که قرار بود ایجاد کنند، دریابد و همچنین بررسی میکرد که چگونه میتوان غذای کافی به بوکا چیکا رساند تا همه را سیر کنند.
زمانی که ماسک از سکوی پرتاب به ساختمان اصلی استاربیس بازگشت، بر روی مانیتور روبهروی در جلویی نوشته شده بود: تا قرارگیری استارشیپ روی پیشران ۱۹۶ ساعت و ۴۴ دقیقه و ۲۳ ثانیه (Ship+Rocket Stacked T –۱۹۶h ۴۴m ۲۳s) و ثانیه شمار آن در حال کاهش بود. بالاجادیا توضیح داد که ماسک اجازه نمیدهد این زمانها را به روزها یا حتی ساعتها تبدیل کنند. هر ثانیه ارزشمند است. ماسک میگوید: ما باید قبل از مرگم به مریخ برسیم.
فوریت موفقیتآمیز بود. در کمتر از ۱۰ روز، پیشران و فضاپیمای استارشیپ روی سکوی پرتاب قرار گرفتند. این موشک هنوز قادر به پرواز نبود و قرار دادن آن روی سکوی پرتاب اداره هوانوردی فدرال را مجبور به اعطای سریع تائیدیه نکرد. اما بحران به وجود آمده باعث شد تا تیم به سوی سختکوشی حرکت کنند، ماسک در آن شب گفت: من دوباره به آینده بشریت ایمان آوردم و طوفان دیگری گذشته بود.
هزینههای رپتور
چند هفته پس از فوریت، ماسک توجه خود را به سمت موتورهای رپتور معطوف کرد که استارشیپ را حرکت میدهند. این موتورها با سوخت متان مایع فوق خنک و اکسیژن مایع، بیش از دو برابر موتور مرلین فالکون ۹ نیروی رانش دارند. این بدان معنی است که استارشیپ از هر موشک دیگری در تاریخ نیروی رانش بیشتری خواهد داشت.
اما موتور رپتور نمیتواند بشریت را به سادگی به مریخ برساند. باید صدها مورد از آنها با هزینه معقول ساخته شود. هر موشک استارشیپ به حدود چهل عدد از آنها نیاز دارد و ایلان ماسک ناوگانی متشکل از تعداد زیادی از استارشیپها را متصور بود. تولید انبوه رپتور بسیار پیچیده بود. بنابراین در ماه اوت سال ۲۰۲۱، ماسک مسؤول طراحی آنها را برکنار کرد و شخصا عنوان معاون رئیس پیشران را به عهده گرفت. هدف او این بود که هزینه هر موتور را به حدود ۲۰۰ هزار دلار برساند، یعنی یک دهم هزینه آن زمان.
گوین شاتول و برت جانسن (Bret Johnsen)، مدیر مالی اسپیسایکس، در یک بعدازظهر، جلسهای کوچک با فردی که در بخش مالی مسؤول نظارت بر هزینههای رپتور بود، ترتیب دادند.
یک تحلیلگر مالی جوان به نام لوکاس هیوز (Lucas Hughes) وارد اتاق شد که هرگز مستقیما با ماسک ارتباط برقرار نکرده بود و حتی مطمئن نبود که ماسک نام او را بداند، بنابراین مضطرب بود.
ماسک با یک سخنرانی در مورد همکاری شروع کرد.
او گفت: میخواهم خیلی واضح صحبت کنم. شما دوست مهندسان نیستی. تو قاضی هستی. اگر در میان مهندسان محبوبیت داشته باشی، بد است. اگر با آنها برخورد نکنی، تو را اخراج میکنم. واضح است؟ هیوز در حین تائید کمی لکنت داشت.
از زمانی که ماسک از روسیه برگشته بود و هزینههای ساخت موشکهای خود را محاسبه کرده بود، چیزی را به کار گرفته بود که آن را «شاخص احمق» (idiot index) میخواند. این شاخص، نسبت کل هزینه یک قطعه به هزینه مواد اولیه آن را نشان میداد. چیزی با شاخص احمق بالا، احتمالا دارای طراحی بسیار پیچیده یا فرآیند ساخت بسیار ناکارآمدی بود. مثلا قطعهای که قیمت آن ۱۰۰۰ دلار بود، در حالی که آلومینیومی که آن را تشکیل میداد تنها ۱۰۰ دلار قیمت داشت.
ماسک میگفت: اگر این نسبت بالا باشد، شما یک احمق هستید.
ایلان ماسک: فیزیک به احساسات آسیب دیده اهمیت نمیدهد، به این اهمیت میدهد که آیا موشک را درست ساختهاید یا خیر.
ماسک پرسید: بهترین بخشهای رپتور براساس شاخص احمق کدامند؟
هیوز پاسخ داد: مطمئن نیستم. خواهم فهمید.
این پاسخ خوبی نبود. صورت ماسک در هم رفت و شاتول نگاهی نگران به من انداخت.
ماسک با لحنی یکنواخت، گفت: بهتر است در آینده مطمئن باشید که این چیزها را میدانید. اگر روزی به جلسه بیایید و ندانید قسمتهای احمقانه چیست، استعفای شما بلافاصله پذیرفته میشود. چطور نمیدانی بهترین و بدترین قسمتها چیست؟
هیوز به آرامی گفت: من نمودار هزینه را تا کوچکترین قسمت میدانم. فقط از هزینه مواد اولیه آن قطعات اطلاعی ندارم.
ماسک پرسید: پنج مورد از بدترین قسمتها چه هستند؟
هیوز به رایانه خود نگاه کرد تا ببیند آیا میتواند پاسخی محاسبه کند. ماسک گفت: نه! به صفحه نمایش خود نگاه نکنید. فقط یکی را نام ببرید. باید قسمتهای مشکلساز را بدانید.
هیوز گفت: نیم پوشش نازل وجود دارد. من فکر میکنم سیزده هزار دلار هزینه دارد.
ماسک گفت: این از یک تکه فولاد ساخته شده است. هزینه آن مواد چقدر است؟
هیوز گفت: فکر کنم چند هزار دلار.
ماسک جواب را میدانست و گفت: نه. این فقط فولاد است. حدود ۲۰۰ دلار است. شما به شدت شکست خوردهاید. اگر پیشرفت نکنید، استعفای شما پذیرفته میشود. این جلسه تمام شد.
هنگامی که هیوز روز بعد برای ارائه یک سخنرانی وارد اتاق کنفرانس شد، ماسک هیچ نشانهای از روز گذشته نشان نداد.
هیوز در حالی که یک اسلاید را بالا میکشید، شروع کرد: ما به ۲۰ مورد از بدترین بخشهای «شاخص احمق» نگاه میکنیم.
هیوز به غیر از فشار دادن یک مداد، میتوانست اضطراب خود را پنهان کند. ماسک به آرامی گوش داد و سر تکان داد.
هیوز ادامه داد: اینها عمدتا قطعاتی هستند که به ماشینکاری با دقت بالا مانند پمپها نیاز دارند. ما باید تا حد امکان ماشینکاری را از بین ببریم. ماسک شروع به لبخند زدن کرد. او چند سؤال مشخص در مورد استفاده از مس و بهترین روش برای انجام مُهر زنی و سوراخ زنی پرسید. دیگر خبری از درگیری نبود. ماسک علاقهمند بود که پاسخها را بیابد.
هیوز ادامه داد: ما در حال بررسی برخی از روشهایی هستیم که خودروسازان برای پایین نگه داشتن این هزینهها استفاده میکنند. او همچنین یک اسلاید داشت که نشان میداد چگونه الگوریتم ماسک را برای هر یک از قسمتها اعمال میکنند. ستونهایی وجود داشت که نشان میداد چه الزاماتی مورد سؤال قرار گرفته است، چه قسمتهایی حذف شده است و نام مسؤول هر بخش خاص را نشان میداد.
ماسک پیشنهاد کرد: ما باید از هر یک از آنها بخواهیم ببینند که آیا میتوانند هزینه بخش خود را ۸۰ درصد کاهش دهند یا خیر و اگر آنها نمیتوانند، ما باید از آنها بخواهیم که کنارهگیری کنند تا شخص دیگری که میتواند این کار را انجام دهد، کار را دست بگیرد.
ایلان ماسک: من سعی میکنم از عمل انتقاد کنم، نه از شخص. همه ما اشتباه میکنیم. مهم این است که آیا یک فرد میتواند از دیگران انتقاد دریافت کند و پیشرفت کند یا خیر. در پایان جلسه، آنها نقشه راهی برای کاهش هزینه هر موتور از دو میلیون دلار به ۲۰۰ هزار دلار در مدت ۱۲ ماه داشتند.
پس از این جلسات، شاتول را کنار کشیدم و از او درباره نحوه رفتار ماسک با هیوز پرسیدم.
او به بُعد انسانی افراد که ماسک نادیده میگیرد، اهمیت میداد.
صدایش را پایین آورد و گفت: شنیدهام که لوکاس اولین فرزندش را حدود هفت هفته پیش از دست داده است. او و همسرش نوزادی با مشکلات مادرزادی داشتند که هرگز نتوانست بیمارستان را ترک کند.
به همین دلیل بود که او احساس میکرد هیوز گیج شده و کمتر از حد معمول آماده شده بود. با توجه به اینکه ماسک در هنگام مرگ اولین نوزادش تجربه مشابهی داشت و این موضوع ماسک را ماهها در غم و اندوه فرو برد، به شاتول پیشنهاد دادم که با او ارتباط برقرار کند. به او گفتم: باید به ایلان بگویم.
آن روز زمانی که با ماسک صحبت کردم، به این موضوع اشاره نکردم، زیرا شاتول به من گفت که این یک موضوع محرمانه است، اما از ماسک پرسیدم که آیا فکر میکند با هیوز خیلی خشن رفتار کرده است یا خیر.
ماسک، کمی بیپروا به من خیره شد، گویی مطمئن نبود به چه چیزی اشاره میکنم.
پس از مدتی سکوت، به صورت انتزاعی پاسخ داد: من به مردم بازخورد سرسختی میدهم که عمدتا دقیق است و سعی میکنم این کار را بهگونهای انجام دهم که حمله به خود شخص نباشد. من سعی میکنم از عمل انتقاد کنم، نه از شخص. همه ما اشتباه میکنیم. مهم این است که آیا یک فرد میتواند از دیگران انتقاد دریافت کند و پیشرفت کند یا خیر. فیزیک به احساسات آسیبدیده اهمیت نمیدهد، به این اهمیت میدهد که آیا موشک را درست ساختهاید یا خیر.
انتهای پیام
نظرات