قرار بود در ایسنا، اخبار امیدآفرین منتشر شود؛ اصلاً رسالت ایسنا همین است که اخبارش امیدآفرین باشد. مثل بازتاب قصه پر غصه اهالی خانه امن، تا زنان و دخترانی که با جبر روزگار دست و پنجه نرم میکنند، بدانند و آگاه باشند خانه امنی در دل شهر دارند. این خانه، پناهگاه زنانی است که به دلایل مختلفی از جمله اعتیاد و یا اختلالات روانی همسر، پدر، مادر و یا برادران خود مورد خشونت واقع شدهاند. خانهای که بذر محبت را در دل زنان زجرکشیده و آنهایی که سالها زیر بار ظلم و کتک قد خم کردهاند، زنده کند.
راهی خانه امن میشوم. خانهای در حوالی شهر است. همانطور که از اسمش پیداست، امن است و پر از آرامش! در گوشهای از خانه صدای بازی و خنده کودکان میآید. دختران و مادران خشونت دیده میتوانند همراه فرزندانشان به این خانه بیایند و از خدمات رفاهی و اجتماعی آن استفاده کنند.
در طبقه اول هاجر، زن جوان و زیبارویی را میبینم که زیبایی چهره گندمیاش پشت کبودی یک مشت، پای چشمش پنهان شده است. با سر سلامم میگوید. سعی دارد نگاهش را از من بدزدد، از او میخواهم اهالی خانه امن را به من معرفی کند. با هم به سراغ یکی از اتاقها میرویم که گویا تمام اهالی خانه در آن جمع هستند تا حرفه و مهارتی بیاموزند، برای فردایی که قرار است با خانه امن خداحافظی کنند.
استقلال، برای اهالی این خانه تنها یک واژه نیست، بلکه هدف و خواستهای است که سالها از آن محروم بودند. زنان و دختران خانه امن در حال خیاطی هستند. بعد از سلام و احوالپرسی، شهره که بیش از سایرین سر زبان دارد، سر صحبت را باز میکند. مدام از امید و توانستن حرف میزند، فردا از دید شهره برایش روشن است. شعر میخواند و سعی میکند خنده را مهمان اتاق کوچکمان کند.
در مقابل شهره، ثریا زن اخمویی نشسته است که مدام زیر لب غر میزند و از سرزندگی شهره، کاسه صبرش سرریز شده و عبوسی میگوید؟ شعر و ترانه میخوانی؟ مگر نمیخواستند تو را در تنور روشن بیاندازند؟
یک لحظه سکوت، فضای اتاق را سنگین میکند. شهره سرش را به پایین میاندازد و گوشهای مینشیند. به او نگاه میکنم که با بغض پارچه دستش را تند تند کوک میزند. میخواهم قصه زندگیشان را برایم بگویند. هاجر میگوید ما همه یک درد مشترک داریم و آن هم بی محبتی است.
لباس عروس، آرزوی دوران بچگی
شهره میگوید، خوبی که از حد بگذرد نادان خیال بد کند و ادامه میدهد: ۱۴ سالم بود که به من گفتند دیگر نیازی نیست به مدرسه بروی. قرار است به جای مدرسه راهی خانه شوهر شوی. من هم که علاقهای و مدرسه نداشتم، مثل همه دختربچهها که آرزوی بر تن کردن لباس عروس را دارند، غرق در خیال و رویای عروس شدن شدم.
شهره میگوید: راستش را بخواهید از خود، بیخود شده بودم و دوست داشتم ادای آدم بزرگها را در بیاورم. با کلی ذوق و شوق، راهی خانه بخت شدم. اما چه بختی، پدرم من را به عنوان زن دوم به مردی داده بود که ۲۱ سال از من بزرگتر بود.
وی ادامه میدهد: همسرم از زن اولش بچهدار نشده بود و به خاطر فرزنددار شدن با من ازدواج کرده بود. تا پیش از آنکه بچهدار شوم اوضاعم در خانه خوب بود؛ اما به محض آنکه بچهدار شدم، سختگیریهای همسرم که از زن اولش کوک میشد، بیشتر شد.
شهره با بغض میگوید: به خود آمدم و دیدم که تنها حق بیرون رفتن و دیدن دوستان و خانواده و همسایهها را ندارم. یک روز صبح همسرم در خانه نبود و به شدت دلم گرفته بود. یاد محله پدری، خانواده، دوستان و هم بازیهایم افتادم، دلم برایشان تنگ شده بود. شال و کلاه کردم و با بچه به سمت محله پدریام راهی شدم و همین سرخود بیرون رفتن، آغاز زندگی پر رنج من شد.
وی بیان میکند: همسرم مدام کتکم میزد. تحقیرم میکرد که تو لیاقت مادری را نداری. به شدت نسبت به من شکاک شده بود. با کوچکترین بهانه به سمتم حمله میکرد.
این بانوی قزوینی میگوید: از این سبک زندگی خسته شده بودم. تصمیم گرفتم که شبانه فرار کنم و به پدرم پناه ببرم. بچهام را برداشتم و نصفه شب از خانه بیرون آمدم. همین که بیرون رفتم یکی از همسایههایمان را دیدم که با ماشین در حال تردد بود، از او کمک خواستم که من را به محله پدریام که حدود نیم ساعت از روستای ما فاصله داشت، برساند اما همسایهمان احساس مسئولیت کرد و من را تحویل همسرم داد.
وی ادامه میدهد: به قدری کتک خوردم که احساس میکردم تمام دندههایم خورد و شکسته شده است. در خانه هیچ امنیت جانی و روانی نداشتم. فردای آن روز، ماجرای فرار من در کل روستا پیچید و همسرم شاکیتر از دیشب به خانه آمد و مجدداً من را زیر باد کتک گرفت.
شهره با خنده میگوید: بعدها هم چند بار به خاطر جو خانه، تلاش کردم فرار کنم و به خانوادهام پناه ببرم که به دلایل مختلف هر بار فرارم ناکام ماند. یک بار هم که موفق به فرار شدم، پدرم از ترس آبرو من را تحویل همسرم داد و او هم بعد از رفتن پدرم تنور قدیمی منزلش را پر از هیزم و نفت کرد و میخواست من را داخل تنور بیاندازد که یکی از همسایههایمان متوجه موضوع شد و به کلانتری اطلاع داد و بعد هم به بهزیستی و خانه امن معرفی شدم.
از فوت پدر تا تن دادن به ازدواج با یک معتاد
هاجر میگوید: قصه پر درد زندگی من هم بعد از فوت پدرم شروع میشود. برادرم بهخاطر ارث و میراث سر لج با من افتاد و مدام مورد خشونت قرار میگرفتم تا اینکه با پسری آشنا شدم و تنها راه خلاصی از بیمهریهای برادرم را ازدواج با او میدانستم.
وی ادامه میدهد: همسرم اعتیاد داشت و من فکر میکردم زندگی با یک آدم معتاد آسانتر از زندگی با برادری باشد که به خاطر مال دنیا زندگی را برای خواهرش جهنم میکند. سالهای اول زندگیمان خوب بود، اما بعد از ۲ سال که وضعیت اعتیاد همسرم شدیدتر شده بود و کمکم از ریخت و قیافه افتاد از زندگی با او پیش دوست و آشنا خجالت میکشیدم و تلاش کردم که او را ترک دهم.
هاجر بیان میکند: همسرم که در مغازه یکی از دوستانمان کار میکرد از کار بیکار شد و من نه تنها نتوانستم هسرم را از اعتیاد ترک دهم بلکه مجبور شدم برای تأمین مواد او در خانههای مردم کار کنم و خرج بساطش را هم بدهم چراکه اگر مواد به او نمیرسید وحشتناکتر از برادرم میشد.
وی میگوید: از این شیوه زندگی خسته شده بودم و درخواست طلاق دادم و سرافکنده راهی خانه برادرم شدم. بددهنی و کتک از برادرم امانم را بریده بود حتی شبها در خواب کابوس کتک خوردن میدیدم تا اینکه تصمیم گرفتم خودم را به بهزیستی معرفی کنم و چند روز است که مهمان خانه امن شدهام.
ثریا که همچنان اخم بر چهره دارد، از داستان زندگیاش چیزی نمیگوید اما رد سوختگی و چای سیگار بر روی دستهایش، نشان از قصه پر رنجی است که سکوت به آن چربیده است.
داستان لیلا و ازدواجش با برادرشوهر
لیلا مادری که به همراه فرزندش در خانه امن اقامت دارد، میگوید: از دوران کودکی طعم یتیمی را چشیده بودم اما همسرم مهربانترین مرد زندگیام بوده که در دوران بارداریام از بد روزگار، تصادف کد و به رحمت خدا رفت. پدرشوهرم به سنت قدیم مرا به عقد برادرشوهرم که با همسرم ناتنی بود، درآورد.
لیلا هم که مثل سایر اهالی خانه امن، طعم خشونت را چشیده، بیان میکند: وقتی صاحب فرزند شدم، حساسیت زیادی نسبت به فرزندم و یادگاری همسرم داشتم به همین خاطر سایر اعضای خانه از این حساسیت من به عنوان نقطه ضعف سواستفاده میکردند و پسرم را اذیت میکردند. من هم عصبی میشدم و همین عصابنیتم باعث میشد که مورد ضرب و شتم قرار بگیرم و بینایی یکی از چشمهایم به دلیل مشت و لگدهای برادرشوهرم کم شده است.
در خانه امن، هر یک از اهالی آن یک قصه متفاوت با یک درد و رنج مشترک دارند. دردی که با حمایتهای دستگاههای دولتی درحال بهبود است. اهالی خانه امن در این خانه تنها پناهنده نمیشوند، بلکه در کنار یکدیگر چگونه جنگیدن و نجات دادن خود را یاد میگیرند.
خانه امن گامی در کاهش آسیبهای اجتماعی
مدیر مرکز خانه امن میگوید: در این خانه برای بهبود حال اهالی آن مشاورههای روانشناسی، آموزش و توانمندسازی ارائه میشود؛ تا اهالی بتوانند به هنگام خداحافظی از خانه امن از نظر روحی، اقتصادی استقلال داشته باشند. مشارکت فعالان اجتماعی باعث شده تا دختران، زنان و مادران خشونت دیده یک خانه امن برای سکونت داشته باشند. بی شک از بدو تأسیس این خانه بسیاری از مشکلات و آسیبهای اجتماعی کم شده است.
مدیر مرکز خانه امن تصریح میکند: اهالی خانه امن از آن دسته بانوانی هستند که از ترس جانشان به این مرکز مراجعه کردند. معمولاً اهالی خانه امن با کمک مددکاران بهزیستی در فواصل ۳ تا ۶ ماه مهمان خانه امن هستند و سعی داریم در این فاصله زمانی، مددجویان را آماده برگشت به جامعه کنیم.
وی ادامه میدهد: سلامت روحی افراد مقیم خانه امن یکی از اولویتهای کاری مددکاران است و از همین روی افرادی که تازه وارد خانه امن میشوند؛ لازم است به مدت یک الی ۲ روز تا رسیدن به ثبات روحی، مورد توجه ویژهای قرار گیرند. همچنین افرادی که از این مرکز ترخیص شدند همچنان با خانه امن ارتباط دارند و مدام مورد نظارت و بررسی قرار میگیرند.
حمایت از زنان و کودکان آسیبدیده رسالت ذاتی بهزیستی
علی دهباشیپور، مدیر کل بهزیستی استان قزوین نیز در همین رابطه به ایسنا میگوید: حمایت از بانوان سرپرست خانوار، آسیب دیده و همچنین کودکان کار یکی از وظایف ذاتی معاونت اجتماعی بهزیستی است. بر همین اساس سازمان بهزیستی قزوین با در نظر گرفتن سه مرکز دولتی و چهار مرکز غیردولتی به تفکیک آسیبهای اجتماعی به افراد در معرض آسیب و یا آسیبدیده اجتماعی خدمات ارائه میکند. این مراکز به صورت شبانهروزی و یا روزانه بر حسب اساسنامهای که برایشان تعریف شده، فعالیت میکنند.
وی ادامه میدهد: مرکز «ندای مهر» یکی از چهار مراکز حمایتی غیردولتی تحت نظر بهزیستی است که در آن حمایتهای روانی، اجتماعی دختران و خانواده صورت میگیرد.
این مسئول درخصوص خدمات «خانه امن» میگوید: خانه امن، از مراکز حمایتی غیردولتی استان قزوین است که در آن از زنان خشونتدیده نگهداری و یک سری خدمات مانند مشاوره و خدمات حقوقی به آنان ارائه میشود. خانه امن محل امنی را برای زنان خشونت دیده و فرزندان آنها فراهم کرده است و تلاش میکند توانمندیهای زنان خشونت دیده و خانوادههایشان را ارتقا بخشد.
دهباشیپور عنوان میکند: مرکز حمایت و نگهداری از کودکان کار، یکی دیگر از مراکز حمایتی بهزیستی قزوین است که به صورت شبانه روز در حال فعالیت است. این مرکز همانطور که از نامش پیداست، به صورت تخصصی از کودکان کار حمایت و نگهداری میکند. هدف از فعالیت این مرکز، کنترل و کاهش آسیبهای اجتماعی ناشی از کار در خیابان و همچنین توانمندسازی و ارتقای کیفیت زندگی کودکان کار است.
وی با بیان اینکه، دولت در سالهای اخیر تلاش کرده تا از زنان و کودکان حمایتهای اجتماعی داشته باشد، اظهار میکند: «خانه تلاش» از دیگر مراکز دولتی بهزیستی قزوین در راستای حمایت از زنان آسیبدیده اجتماعی و پیشگیری از آسیبها است.
این مسئول بیان میکند: سازمان بهزیستی با هدف کنترل و کاهش آسیبهای اجتماعی و مداخله تخصصی مؤثر به منظور جلوگیری از تشدید بحران و آسیبهای اجتماعی و کاهش صدمات بر افراد در معرض آسیب و آسیبدیده اجتماعی در سال ۱۳۷۸ اقدام به راهاندازی مرکز مداخله در بحران در شهر قزوین کرد.
وی ادامه میدهد: در همین راستا و به منظور افزایش خدمات تخصصی به جامعه هدف، دفتر اورژانس اجتماعی به صورت کاملاً مجزا از دفاتر آسیبدیدگان اجتماعی در سال ۱۳۸۷ در شهر قزوین و همزمان در شهر تاکستان و سپس در شهر بوئینزهرا راهاندازی شد.
دهباشیپور در پایان میگوید: اورژانس اجتماعی یکی از مؤثرترین راهکارهای پیشگیرانه در کاهش آسیبهای اجتماعی است که با جدیت هرچه تمام در حال فعالیت است و چنانچه فردی نیازمند حمایتهای بهزیستی و دستگاههای دولتی باشد، میتواند به اورژانس اجتماعی مراجعه کند. لزوم راهاندازی اورژانس اجتماعی در شهرهای بالای ۵۰ هزار نفر به عنوان یک طرح کشوری، سبب شد که در سال ۱۳۹۷ شهرهای الوند، محمدیه، آبیک، اقبالیه و در سال ۱۳۹۸ شهر آوج از وجود اورژانس اجتماعی بهرهمند شوند.
به گزارش ایسنا، خانه امن با کمک فعالان اجتماعی و حمایت و مساعدت دستگاههای دولتی همچون بهزیستی در حال خدمترسانی به زنان و دختران خشونتدیده است. هرچند که وجود چنین مراکزی در شهر سبب شده تا دهها زن و دختر به وقت بیپناهی، پناهی امن داشته باشند اما تعداد مراکز، تجهیزات و خدمات این خانه در طی سالهای گذشته افزایش نیافته است که انتظار میرود، بیشتر مورد توجه قرار گیرد.
انتهای پیام
نظرات