وارد سالن رویداد شدم، آنچه روبه رویم میدیدم جوانهای ۱۸ تا ۲۵ سالهای بودند که در تیمهای سه تا پنج نفره با یونیفرمهای رنگی از هم متمایز میشدند، همهمه وسط سالن باعث شد در چشم بر هم زدنی خودم را بین آنها بیابم، درست به موقع رسیده بودم. حتما با خودتان میگویید احتمالا زمان ارائه تیمها یا گفت و گو و تبادل اطلاعات بوده اما نه؛ من دقیقا موقع ناهار رسیده بودم و با یک جمله کوتاه "میل ندارم" خواستم که در سالن ارائه تنها بمانم.
حالا من هستم و میزهایی پر از کاغذهای رنگی مچاله شده، بومهای کسب و کار نصفه و نیمه، خودکارهای رنگی که ته بعضیهایشان جویده شده؛ این یعنی اینجا گفت و گو در جریان بوده، یعنی دغدغهای مشترک که قرار است با ایده پردازی، درست دیدن، صحیح بررسی کردن و... رفع شود.
بین میزها قدم میزدم و سعی میکردم از میان نوشتهها یا حتی کاغذ های مچاله شده دستگیرم شود هر تیم چه در سرش میگذرد. گاهی چشمانم برق میزد از این همه ذوق و آیندهنگری بچهها، از اینکه حس میکردم این جوانها حقیقتا دنبال دردسرند و با مشکلات برای حل کردنشان کلنجار میروند. آنها مصرع " ما زنده برآنیم که آرام نگیریم" را زندگی میکنند. گاهی ناراحت میشدم از مسئلهای که میتواند با مشارکت اجتماعی و کمکهای مردمی حل شود اما هنوز به شکل یک مشکل در میانمان زندگی میکند و ما به جای قطع کردن نبض حیاتش هر روز بیش از قبل در گردابی که ساخته فرو میرویم.
کاغذهای مچاله شده برایم جذابتر بودند؛ انگار بچهها همه آن چیزی که از زندگی و آیندهشان انتظار داشته یا متصور شده بودند را با دغدغههایشان نسبت به زندگی هم وطنانشان در آمیخته بودند و راه موفقیت و رضایتشان از مسیر نوع دوستی میگذشت. آنها فهمیده بودند موثرتر این است که ۱۰ ایده بد را آزمایش کنند تا اینکه روزها و ساعتها را صرف رسیدن به یک ایده عالی کنند. کاش میشد این کاغذها را نگه میداشتند تا بعدها که ایدهشان به ثمر رسید، مرورشان کنند و از مسیر حرکتشان لذت ببرند. کسی چه میداند شاید اصلا گاهی تنها راه، رد شدن از درون مشکلات باشد که در این صورت قطعا این مسیر از آنها افرادی میسازد خود ساختهتر، مدیرتر، آگاهتر و صبورتر از قبل.
صدای همهمه دوباره حواسم را پرت میکند، کاغذهای مچاله شده را دوباره به حالت اولیه برمیگردانم، بومهای کسب و کارشان را صاف و صوف میکنم طوری که انگار نه خانی آمده و نه خانی رفته یک گوشه سالن میایستم و آمدنشان را تماشا میکنم. درست بعد از ناهار است، صندلیها پر شده حس میکنم اکسیر خواب در حال پخش شدن است. حق دارند، خستهاند چند روز است که فکر و ذکرشان ایدههایشان است. ناگهان یکی از منتورها با صدایی بلند نظرها به خود جلب میکند:
ایده خالی کافی نیست! دوباره همهمه میشود خواب از سرشان پریده؛ زمزمهای سالن را فرا میگیرد: " ای بابا یعنی چی که کافی نیست؟ "
سکوت که شد منتور ادامه داد: "ایده به تنهایی کافی نیست، داشتن یک چیز با ارزش کافی نیست باید داد بزنی، کار عملیاتی انجام بدی، باید نیرو و کمک داشته باشی؛ ایده خالی مثل غذایی میمونه که چیزی کنارش نیست، شما نیاز به نوشیدنی و ماست و.... کنار غذا داری. «این یعنی باید در این مسیر مهارت بیاموزید باید اعتماد جلب کنید، اعتبار کسب کنید، باید کار تیمی کنید و یاد بگیرید هرکدامتان مانند چرخ دهندههای یک سیستم برای درست کارکردنش تلاش کنید».
دوباره یاد کاغذها افتادم، شرکت کنندهها در میان راه حلهای مچاله شده انتظاراتشان از خودشان را هم نوشته بودند:
_چگونه از زندگی لذت ببرم؟
_چگونه مقبولیت کسب کنم؟
_به دنبال یافتن هویت فردی و گروهی هستم.
_به دنبال استقلال مالی هستم.
_ و...
مهارتهای سخت و نرمی که داشتنش باعث میشود به جای با چنگ و دندان باز کردن گرهها آن را با دست و سریع تر باز کنیم.
برگزاری چنین رویدادهایی سبب میشود تا جوانان مستقل، با تکیه بر توان مردم و یا در بستر نهادها و سازمانها ضمن حل قسمتی از مشکلات، مهارتهای خود را پرورش داده و ویژگیهای مثبت خود را بیابند و به آنها پر و بال بدهند که این امر احتمالا میتواند مسیر زندگی، کاری و فکری آنها را تا حد نسبتا زیادی نسبت به آنچه که تصور میکردند، تغییر دهد.
از شرکت کنندهها پرسیده شد به نظر شما ارزش چیست؟ تا پاسخها روانه شوند دو نفر سُرُم به دست وارد سالن شدند، به نظرم جوابها داشتند در سالن راه میرفتند. هرکسی از ظن خودش تعریفی ارائه داد، برآیندها شد: ارزش، هر آن چیزی است که مخاطب حاضر است برایش بها بپردازد. مثل همان جوابهای متحرک، آنها تصمیم گرفته بودند بهای حضور در این دوره را بپردازند با بیخوابی و خستگی، آنها بند پوتین هایشان را محکم کرده بودند و قدم در راه خدمت به خلق گذاشته بودند تا با شرکت در این رویداد و موفقیت ایدههایشان بتوانند گرهای از مشکلات ملت باز کنند.
برگزاری رویداد ملی نوآوری مشارکتهای اجتماعی نما با هدف توسعه مشارکتهای اجتماعی در حل مشکلات و انتخاب ۷۴ تیم برتر از میان ۴۲۳ تیم از اقصی نقاط کشور توانسته بود جوانانی را به خود جذب کند که سودای پیشرفت و حل مشکلات در سر دارند و در این مسیر از هیچ گونه تلاشی فرو گذار نیستند. حقیقتا جوانان ما میتوانند " لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَی" را معنا کنند و با عزمی جزم و هدف گذاریهای دقیق بار مشکلات کشور را سبکتر کرده و فاتح قلههای موفقیت شوند.
در میان تکاپوی شرکت کنندگان، مهمانان فراوانی جهت تشویق و همراهی از سازمانها و نهادهای متفاوت در رویداد حضور پیدا کردند که این فرصت را مغتنم شماردند و ضمن شنیدن خواستههای جوانان از آنها مبنی بر پا به کار بودن و هموار کردن میسر، همت آنان را تکریم کردند.
برای خاتمه، جملهای کاملتر و شیواتر از این سخن رهبر انقلاب نیافتم: "گاهی میشود که مسئول متوجه نیست چه دارد میگذرد درمتن جامعه، اما آن جوان درمتن جامعه است او میفهمد؛ آن عزم ملی و مدیریت جهادی که عرض کردیم در زمینه فرهنگ، این است."
گزارش: مهدیس پور محمود
انتهای پیام
نظرات