ابوالحسن قاسم پور در گفت و گو با ایسنا اظهار کرد: میزان ساعت کاری در قانون دقیقا مشخص است و نباید بیشتر از ۸ ساعت در روز و شش روز در هفته باشد. اگر قرار است نیروی کار بیش از این مقدار کار کند، هر عددی به منزله اضافه کار محسوب شده و یک حق و حقوق مشخصی دارد. جریانی که امروزه رخ داده این است که بخشی از کارفرمایان یا در نگاه اقتصادی به اصطلاح سرمایه داران صنعتی و سازمانی، ساعت کار را به دو شیفت ۱۲ ساعته به جای سه شیفت هشت ساعته تقسیم کردهاند. یعنی کارگر در بدو استخدام با شرایط دو شیفت کاری ۱۲ ساعته در روز یا به صورت چرخشی در شبانه روز، به کار گرفته میشود.
وی ادامه داد: البته موضوع این نیست که حق و حقوق این افراد در این شیفتها پرداخت نمیشود، موضوع مهم این است که دستمزد پرداخت میشود اما این نیروی کار به لحاظ یک انسان که هدفش زندگی کردن است، فراموش شده است. یقینا بخشی از کار کردن برای زندگی کردن است، اما زمانی که نیروی کارگر ۱۲ ساعت کار میکند با در نظر گرفتن حد فاصل رفت و آمدی که دارد حدودا ۱۴ الی ۱۵ ساعت در اختیار کار است و بقیه ساعتی که دارد باید برای بازیابی و استراحت صرف کند. از این رو هیچگونه توانایی و وقتی برای امور دیگر و زندگی عادی برای او وجود ندارد.
قاسم پور ادامه داد: در این شرایط، فشار و اجبار کار به نحوی باعث نابودی زندگی فرد شده و کارفرمایان یا سرمایهداران که نیروی کار را در اختیار دارند، تمام توانشان را گذاشتهاند که از نیروی کار بهرهکشی بیشتری کنند و به اینکه در این شرایط چطور زندگی میکند اهمیتی نمیدهند. این موضوع خلاف اصول زندگی و مدیریت منابع انسانی است. متاسفانه به نظر میرسد این فرایند که در حال جریان است، به عنوان یک فرم طبیعی از کار و روال عادی جلوه داده شده و بدون توجه به معایب از آن چشم پوشی میشود.
این فعال محیط کسب و کار اظهار کرد: این عادی شدن یک رفتار علاوه بر اینکه خلاف انسانیت و قوانین کار است و وقتی در حوزه اشتغال قرار میگیرد، خود یک فاکتور و عامل ضد اشتغال است. یعنی به جای اینکه سه نفر را در استخدام داشته باشند، دو نفر را به کار میگیرند. استنباطی که از این موضوع به دست میآید این است که چون کارگران در سلسله اجتماعی مدافعی ندارند و نه جریان حزبی خاص و نه نظام حمایتی وجود دارد که از آنها دفاع کند، به نظر میرسد مورد سوء استفاده قرار میگیرند. این روال به لحاظ انسانی و وجدان خلاف انسانیت و از نظر قانونی خلاف قوانین است. یعنی وقتی قرار است تمام توانایی نیروی انسانی را در کار از او بگیریم و زندگیاش را فراموش کنیم، خود نشانه رشد یک رفتار استثماری و استعماری است که متاسفانه ناپسند و غلط بودن آن نادیده گرفته میشود.
وی در ادامه گفت: جهان قبل از قرن ۱۹ میلادی در حمایت از طبقه کارگر اتفاقات بزرگی را شاهد بود، حزبها و جریانات تفکراتی نو متولد شدند و سوسیالیست خود زاییده جنبشها و تفکرات حمایت از طبقه کارگر است، بعد از این جریانات به وجود آمد. در نتیجه به وقوع پیوستن این رویدادها و جریانات اجتماعی و فکری است که برابری، نظام طبقاتی، عدم سوء استفاده از نیروی کار و توجه به برخورداری همگان از یک زندگی عادی مهم میشود. در حالی که امروزه ما دچار مسائلی هستیم که در قرون ۱۸ و ۱۹ میلادی وجود داشت و هیچ حمایتی از طبقه کارگر وجود نداشت.
وی با اشاره به اینکه این جریانات فکری و حمایتی در جامعه ما فراموش شده است ادامه داد: قبلا قواعدی در نظام حمایتی کارگری مثل احزاب و نمایندگان، سلسله تفکرات روشن فکری برای حمایت از کارگران وجود داشت؛ مبنی بر اینکه کارگران به عنوان موتور فعال جامعه خود در چرخه تولید هستند و زمینه زندگی را برای دیگران فراهم میکنند، از این رو مهم هستند. در حالی که امروزه این افراد با تمام این تفاسیر فراموش شدهاند و به منزله دستگاهی هستند که تبدیل شدهاند به یک شئ و انسان نیستند. بنابراین این فراموشی نیاز به یک جریان و تفکر کارکردی و حمایتی برای تغییر معیشت و زندگی کارگری دارد.
قاسم پور در پاسخ به تبعات اجتماعی و فرسایشی شیفتهای طولانی کارگران تصریح کرد: وقتی از نیروی انسانی ۱۲ ساعت کار میکشند، حتما فرسودگی و خستگی مضاعف را به دنبال دارد، این فرد برای اینکه برای کار ۱۲ ساعت آینده بتواند آماده شود، بقیه زمان را نیاز به استراحت دارد، کسی که بیش از اندازه خسته است، نمیتواند در خدمت خانوادهاش باشد و یا حتی برای مراسم عبادی، تفریح و سرگرمی برنامه ریزی کند. میآید بازسازی و استراحت میکند تا دوباره به کار برگردد. وقتی فردی بیش از اندازه خسته باشد، به همان اندازه هم انسان بدخلق و عصبی است که به سرعت خشمگین میشود. این تغییرات نظام ارتباطی خانواده را درهم ریخته و فرد امکان داشتن یک زندگی عادی را از دست میدهد.
این کارشناس محیط کسب و کار خاطرنشان کرد: موضوع مهمی که در تمام نظامهای اقتصادی مطرح است، این است که کسی که کار میکند، فقیر نیست و باید از عهده هزینههای عادی زندگیش بربیاید. متاسفانه در این جریانی که در حال اتفاق است، ناشی از یک رفتار بین دولت به عنوان یک کارفرمای بزرگ و نظام اقتصادی سرمایه داری است، یعنی به جای اینکه دولت مدافع نیروی انسانی و اجتماعی باشد به منزله کارفرما همراه یک نظام استعماری شده است. در حالی که برای حل بحران فقر، دولت باید بر حسب وظایفش در نظام طبقاتی نابرابریها را کاهش دهد نه اینکه به نابرابریها کمک کند.
وی ادامه داد: از طرفی دولت به دنبال این است که جمعیت کشور را افزایش دهد. با این شرایط چگونه میتوان از یک کارگر انتظار داشت که در نظام رشد جمعیتی مشارکت کند و یا نظام مناسبات اخلاقی را رعایت کند. دولت بدون اینکه توجه داشته باشد با تمرکز روی مسائل دیگر، نظام فکری، ذهنی و جامعه خودش را به سمت سوی دیگری بازسازی میکند.
انتهای پیام
نظرات