• چهارشنبه / ۴ مرداد ۱۴۰۲ / ۱۱:۳۷
  • دسته‌بندی: همدان
  • کد خبر: 1402050402607
  • خبرنگار : 50416

داستان یک ارادت ۱۴۰۰ ساله

داستان یک ارادت ۱۴۰۰ ساله

ایسنا/همدان وقتی مرا به بیمارستان دکتر غرضی رساندند دکتر بالای سرم آمد، حال و روزم را که دید گفت مادرش را خبر کنید بیاید و این لحظات آخر کنارش باشد. از شدت درد کاملاً هوشیار نبودم اما صداها را می شنیدم، همان لحظه ناخودآگاه شروع کردم به نوحه‌خوانی از «آقا ابوالفضل(ع)» و بلند بلند نوحه می خواندم.

وارد مسجد که می شوم همه نشسته اند و منتظر ما. مسجد قدیمی است، یکی از آقایان که ریش سفیدتر است، روی صندلی نشسته و بقیه به ردیف در کنار او. روبروی در ورودی یک علم بزرگ است که به ستون وسط مسجد تکیه داده است. به گمانم ۱۷ یا ۱۸ تیغه یا زبانه دارد و زبانه میانی بزرگتر از بقیه است. پرهای قرمز، سفید و سبز رنگی نوک تیغه ها نصب کردند. حد فاصل بین تیغه ها هم با کبوتر و یک دست از جنس فلز، پر شده است.

گوشه سمت راست مسجد علم دیگری را به دیوار تکیه داده اند که ابتدا به نظر می رسد علم باشد اما خوب که دقیق شوی فانوس ها را می بینی. جان‌مایه اش شبیه همان علم است اما به جای تیغه چهل فانوس با ترتیبی خاص در قسمت بالایی آن چیده شده است.

وسط آن را قاب عکسی چسبانده اند که به نظر می رسد حضرت عباس(ع) باشد و کنارش با خط نستعلیق روی یک پارچه مشکی نوشته شده «اصیل هیأت عزاداران فاطمیه». چهلچراغ دقیقاً زیرسقف گنبد مسجد قرار گرفته که با کاشی های آبی فیروزه ای تزئین شده است.

تمام دیوارهای مسجد نیز سیاه پوش شده و در برخی قسمت ها با کتیبه های سبز رنگی که مزین به نام ائمه و شهدای کربلاست، از حالت یکدست سیاه بودن درآمده است.

مردی با محاسن جوگندمی و پیراهن و شلوار مشکی، قدی بلند و اندامی کشیده که به او حاج داوود می گویند، به آشپزخانه می رود تا برایمان چای بریزد.

داستان یک ارادات ۱۴۰۰ ساله
عکاس: علی تکلو

«صحبت‌الله» خانه‌اش را وقف مسجد کرد

حاج جواد آذرم ۷۴ ساله است. بین اعضای هیأت امنای مسجد ریش سفیدتر از بقیه است و به نظر می رسد احترام خاصی برایش قائل هستند، در اصطلاح هیأتی ها پیرغلام به حساب می آید.

از ۷ سالگی در این دم و دستگاه خادم بوده و حالا خدمتش به بیش از ۶۷ سال می رسد، حدود ۲۰ سالی هم مدیر هیأت امنای مسجد بوده و حالا میدان را به جوان‌ترها واگذار کرده و خودش از دور هوایشان را دارد.

آذرم می گوید: آن موقع ها مثل حالا این همه امکانات و وسایل برای هیأت ها فراهم نبود و تنها با چند پرچم، علامت های کوچک و یک بلندگو، مراسم عزاداری ایام محرم را برپا می کردند.

به گفته او، شکل گیری مسجد فاطمیه به سال ۱۳۲۵ بازمی گردد، زمانی که شخصی به نام «صحبت الله» که به او «صحبتی» می گفتند خوابی می بیند و خانه اش را که در آن زندگی می کرده، برای ساخت مسجد می بخشد. هیأت فاطمیه نیز که تا قبل از آن هیأت «زندیه» و در اصطلاح ملایری ها هیأت «زنیا» نام داشت، پس از ساخت مسجد از تکیه در مسجد فاطمیه مستقر شد.

آذرم ادامه می دهد: برای ساخت این مسجد که زمینش را «صحبتی» بخشید، از اهالی محل که بیشتر از طوایف خاندان زند بودند، کمک گرفتند و مسجد ساخته شد.  

او با اشاره به پنج هیأت اصیل ملایر می گوید: در شهرستان ملایر پنج هیأت اصیل بود؛ هیأت های سرچشمه، زورآباد، امام رضا(ع)، هیأت ابوالفضل(ع) و فاطمیه. بعدها از این ها شاخه شاخه جدا شد به طوریکه در حال حاضر حدود ۳۵۰ هیأت در سطح شهرستان فعالیت می کنند.

به گفته آذرم، برنامه شبیه خوانی و اجرای تعزیه نیز در دهه اول محرم در ملایر برپا بوده است. او خانواده های زنداسرار، کرمی، راعی، شیخ الملوکی، زنداکبری، رجبی، زندیه، زندحقیقی، آذرم و ممتاز را از جمله پیرغلامان دستگاه امام حسین(ع) معرفی می کند.

او درباره عشق دوران کودکی به امام حسین(ع) مطرح کی کند: بچه‌ که بودیم برای آمدن ماه محرم شب و روز نداشتیم تا علم و بیرق به دست بگیریم، سر گرفتن پرچم و علامت بینمان بگو مگو می شد. یادم هست سال ها قبل علامت کوچکی در هیأت داشتیم که پنج تیغه بود. شب هیأت بیرون آمد، رفتیم کوچه «حمزه لویی» که قدیم به آن کوچه «درازه» می گفتند. مثل حالا نبود که سیم های برق در کوچه ها مرتب و درست است. آن موقع سیم های برق بدون روکش در کوچه آویزان بودند، سر کوچه درازه که رسیدیم نوک علامت با سیم برق برخورد کرد و علامت را برق گرفت، خوشبختانه قسمت پایین علامت که یک جوان دستش گرفته بود چوبی بود و مشکلی پیش نیامد اما علامت همین طور مانده بود و کسی هم جرأت نداشت علامت را بگیرد فکر می کردند داخلش برق است، خلاصه که مردم تصمیم گرفتند دور علامت سینه بزنند تا اینکه آتش نشانی رسید و مشکل ختم به خیر شد.

آذرم در پاسخ به سؤالی مبنی بر معجزات و کرامات اهل بیت(ع) در زندگی شخصی اش، در حالیکه زیر لب زمزمه می کند «ما هر چه داریم از محرم و ائمه داریم»، ادامه می دهد: موقع ساخت این مسجد من بچه بودم، آن موقع مثل الان جرثقیل و وسایل پیشرفته برای ساخت و ساز نبود. بنا روی پشت بام ایستاده و منتظر آجر بود که طاق مسجد را بزند، من و یک نفر دیگر کمک می دادیم و آجرها را برای بنا بالا می بردیم. یکی از بچه ها سهواً به من برخورد کرد و از آن پشت بام افتادم داخل مسجد. پایین هم پر از آجر و سیمان بود، اینکه من زنده ماندم و فقط دست و صورتم کمی خونی شد، یک معجزه بود.

این پیرغلام حسینی تأکید می کند: گذشتگان و پدران ما همیشه می گفتند «زمین که می خوری بگو یا علی» و امیرالمومنین(ع) همیشه یار و مددکار ما بوده و هست.

داستان یک ارادات ۱۴۰۰ ساله
عکاس: علی تکلو

آیین قمه‌زنی

غلامرضا زنداسرار یکی دیگر از قدیمی های این هیأت است، او ۶۳ سال دارد و از شش هفت سالگی در این هیأت به عشق سیدالشهدا(ع) خدمت کرده است.

او از سال های کودکی اش می گوید سال هایی که در کوچه سرتیپ با چند نفر دیگه جمع می شدند و علامت تسمه ای درست کرده و خانه به خانه می گشتند و عزاداری می کردند. همسایه ها هر کدام بخشی از پذیرایی هیأت کوچک و باصفای این بچه ها را عهده دار می شدند.

زنداسرار با بیان اینکه نخستین قمه زنی در شهرستان ملایر در هیأت فاطمیه شکل گرفت و تا ۲۵ سال ادامه داشت، می گوید: صبح روز عاشورا با پهنای قمه وسط سر می زدند تا آب زیرپوست جمع شود و ظهر عاشورا همانجا که آب جمع شده بود را دوباره قمه می زدند که خون جاری می شد و پس از آن نیز قمه زنان به حمام عمومی امیرکبیر می رفتند و سر و تن خود را می شستند.

او ادامه می دهد: روز سوم امام که می شد، تابوتی را مشکی پوش می کردند، عمامه سبز روی آن می گذاشتند و چند نفر بیل و کلنگ دست می گرفتند و دور تابوت می چرخیدند و می خواندند «جسم الحسین در کربلا، یسم الحسین در کربلا».

به گفته زنداسرار، یکی از سنت های قدیمی هیأت فاطمیه این است که هر ساله در روز عاشورا فردی لباس شیر به تن کرده و بر سر و صورت خود کاه می ریزد و عزاداری می کند.

علت را که جویا شدم زنداسرار بیان می کند: پس از شهادت سیدالشهدا(ع) در صحرای کربلا، شیری از طرف خداوند نازل شده و نگهبانی نعش حسین(ع) را به عهده گرفت و اجازه نمی‌داد یزیدیان به جنازه دست بزنند اما وقتی طایفه بنی هاشم برای به خاک سپردن پیکر پاک ایشان رسید، شیر عقب کشید و اجازه داد جنازه را ببرند.

داستان یک ارادات ۱۴۰۰ ساله
عکاس: علی تکلو

چراغ‌های زنبوری هیأت ...

رسول زندحقیقی، یکی دیگر از خادمان دستگاه سیدالشهدا(ع) است، او که ۶۷ سال سن دارد به واسطه عمویش راهی این مسجد شده است. او می گوید: آبدارخانه مسجد دست عمویم بود. یک مغازه کوچک روبروی مسجد داشت، یادم هست بعدازظهرها در مغازه می نشست و برای چای روضه قند می شکست. من هم که آن موقع ها پنج، شش ساله بودم همراه او مسجد می آمدم.

زندحقیقی بیان می کند: آن موقع هیأت ها مثل حالا مهتابی و موتور برق نداشتند. چراغ های بزرگ پایه داری بود که به آنها چراغ زنبوری می گفتیم. یک حباب بزرگ و سه تور داشت. قسمت پایین چراغ یک منبع بود که با تلمبه در آن نفت می ریختند و روشن می کردند. هیأت فاطمیه ۲۰ تا ۲۵ چراغ زنبوری داشت. چراغ های کوچک را دستمان می گرفتیم و بزرگترها را از پایه روی شانه گذاشته و حمل می کردیم. بعدها که موتور برق آمد آقایی بود به نام «شاملو» که شب تاسوعا و عاشورا موتور برقش را رایگان به هیأت می داد تا استفاده کنیم.

به گفته زندحقیقی، مسیر هیأت فاطمیه از کوچه درازه یا همان کوچه حمزه لویی به سمت تکیه ابوالفضل(ع)، خیابان بروجرد و قبرستان زورآباد بوده است.

او می گوید: قاری قرآنی داشتیم به نام «آقای امیری» نزدیک میدان امام(ره) که می شد قرآن را از بر می خواند تا هیأت به میدان برسد. هر هیأتی حق داشت تنها ۱۰ دقیقه دور میدان عزاداری کند. ظهر عاشورا که هیأت ها دور میدان عزاداری می کردند، موقع برگشت به سمت مسجد علامت را واژگون می کردند تا به مسجد برسند.

پس از ۵۰ سال، با توسل به حضرت عباس(ع) از اعتیاد نجات پیدا کردم

زندحقیقی مأمور شهربانی بوده که پس از ۱۰ سال خودش را بازنشسته می کند و می رود سراغ رانندگی ماشین سنگین و به قول خودشان می شود راننده بیابان. آن سال ها منزل شان تهران بوده اما ایام محرم دستش در شیره و روغن هم که بوده باید خودش را به ملایر و به هیئت فامطیه می رسانده است.

وی ۵۰ سال درگیر اعتیاد بوده؛ از سن ۱۵ سالگی تا همین ۱۸ سال پیش که تصمیم می گیرد خودش را از این منجلاب نجات دهد. قبل از آن هم بارها تلاش کرده اما ثمری نداشته تا اینکه تصمیمش را با ذکر «یا اباالفضل» عملی می کند.

زند حقیقی می گوید: زمانی که حالم خیلی بد می شد فقط ذکر «یا ابوالفضل(ع)» می گفتم. اینکه ۱۸ سال است پاکم را فقط از حضرت فاطمه و حضرت عباس گرفتم.

داستان یک ارادات ۱۴۰۰ ساله
عکاس: علی تکلو

سربازی که مرخصی دوره آموزشی‌اش برای رسیدن به مجلس حضرت زهرا(س) جور شد

محمدرضا سوری، مردی ۵۳ ساله است که از سابقه ۲۰ ساله اش در دم و دستگاه سیدالشهدا(ع) می گوید: همان سال ها برای پسرم طبل کوچکی خریدم، اصرار داشت در این هیأت طبل بزند و به همین واسطه من هم وارد هیأت شدم.

سوری ادامه می دهد: پسرم حالا بزرگ شده و سرباز است، آن طبل را هم به عنوان یادگاری به هیأت اهداء کرد. او جوان ترین عضو هیأت امنای مسجد است و از یک ماه مانده به محرم و صفر همراه برادران زنداسرار دغدغه سیاه‌پوش کردن مسجد و مهیا کردن مراسم عزاداری را دارند.

او می گوید: امسال دوره آموزشی پسرم با آغاز ایام فاطمیه همزمان شد. به علت ارادت خاص و ویژه ای که به حضرت زهرا(س) دارد، خودخوری می کرد که امسال نمی تواند کنار باقی جوان ها در مراسم فاطمیه حاضر شده و خدمت کند. اتفاقاً آن روز که مسجد آمدم همه می گفتند جای محمدحسین چقدر خالیست. تلفنم زنگ خورد محمدحسین بود که از تهران به سمت ملایر می آمد. تعجب کردم چراکه به هیچ سربازی در دوره آموزشی مرخصی نمی دهند. برایم تعریف کرد که یک شب قبل از آغاز ایام فاطمیه در پادگان نشسته بودم، در حالیکه بغض راه گلویم را بسته بود ملتمسانه از حضرت زهرا(س) خواستم راهی باز کند که امسال افتخار نوکری در مراسمشان را داشته باشم، همان شب فرمانده گروهانمان آمد و گفت پنج نفر از سربازان می توانند چند روزی مرخصی بروند. قرعه کشی کردند و یکی از آن پنج نفر من بودم.

سوری با اشاره به باغ انگور خود اظهار می کند: سال گذشته نذر کردیم بخشی از درآمد فروش محصولات باغی خود را خرج هیأت کنیم؛ هر سال که محصول را برداشت می کردیم هر گونی حدود ۳۷ کیلو کشمش گنجایش داشت. سال قبل وقتی گونی ها را به نیت هیأت روی باسکول گذاشتیم وزنشان از ۴۹ کیلو شروع می شد تا ۵۲ کیلو.

به گفته او، بسیاری از هیأت ها بهای زیادی به جوانان نمی دهند، یکی از خصوصیات و برنامه های خوب هیأت فاطمیه این است که اصالت خود را حفظ کرده و تلفیقی از نوحه خوانی و مراسم های گذشته با مراسم های حال حاضر است همین سبب شده این هیأت تلفیقی از جوانان و پیرغلامان باشد.

سوری ادامه می دهد: یکی از اقدامات خوب و مؤثر هیأت فاطمیه این است که هر سال آخر ماه صفر و در روز شهادت امام رضا(ع) به همت اعضای هیأت امنای مسجد، به پیرغلامان و نوغلامان هیأت شال های سبز مزین به آرم هیأت فاطمیه تقدیم می کنند تا خاطره ای خوش برای نوغلامان هیأت بسازند.

او با بیان اینکه ما اگر برای جوانان برنامه نداشته باشیم دشمن برنامه دارد و با برنامه ریزی جوانان ما را به سمت خود می کشد، اظهار می کند: اگر برای جوانان برنامه داشته باشیم به طور قطع جذب می شوند مثل همین که در این هیأت اکثر کارها را به دست جوانان سپردیم.

او خاطرنشان می کند: همین که یک جوان با تیپ به اصطلاح امروزی کنار نماد مشک یا علامت هیأت عکس می گیرد یعنی هنوز اعتقادات مردم پابرجاست.

نوحه‌خوانی روی تخت بیمارستان

در تمام مدتی که با اعضای هیأت امنای مسجد گرم گفتگو بودم، جوانی پایین تر از همه ردیف آخر گوشه مسجد نشسته بود. محاسن مشکی اش با لباس سیاهی که برای عزای حسین(ع) به تن کرده بود، طور دیگری به چشم می آمد.

تمام لحظاتی که باقی پیرغلامان و بزرگترهای مجلس حرف می زنند، سکوت کرده و تنها گوش می داد، این رفتار محجوبیتش را در اوج جوانی دوچندان کرده بود. یاد یک نوحه افتادم که می خواند «اباالفضلی بودن یعنی اول ادب و صلی الله علیک یا اب الادب، اباالفضلی یعنی راه امام حسین(ع)، ادب داشتن تو دستگاه امام حسین(ع)» و این جوان چه زیبا این جملات را مشق کرده و در رفتارش نشان می داد.

حتی فکرش را هم نمی کردم مسئول هیأت باشد، همانی که تلفنی هماهنگ کردیم تا هیأت امناء را جمع کند و صحبت کنیم.

چشم راستش را با یک چشم بند سفید پوشانده است و دست راستش هم از مچ به پایین با یک باند قهوه ای کشی کاملاً پوشانده شده، وقتی از آقای سوری درباره معجزات سیدالشهدا(ع) در زندگی شخصی اش می پرسم، در پایان صحبت هایش به همین پسر جوان اشاره می کند و می گوید: معجزه واقعی را کیانوش باید تعریف کند، آن موقع که سیدالشهدا(ع) به او عنایت کرد و از مرگ نجاتش داد.

کیانوش زنداسرار، یک جوان ۳۳ است که از دو سال پیش مسئولیت هیأت فاطمیه را عهده دار شده، او همراه برادرش در کنار مسجد مغازه مرغ فروشی دارد اما به گفته اهالی مسجد، تمام طول روز دنبال کارهای هیأت و مسجد است. او گران‌بهاترین سرمایه خود یعنی تک تک ثانیه ها، ساعت ها و روزهای عمرش را صرف سیدالشهدا(ع) کرده است.

زنداسرار از سال ۹۴ و حادثه ای که برایش اتفاق افتاده می گوید: در اثر یک حادثه صورت و دستم سوخت. وقتی مرا به بیمارستان دکتر قرضی رساندند، دکتر بالای سرم آمد، حال و روزم را که دید گفت مادرش را خبر کنید بیاید و این لحظات آخر کنارش باشد. از شدت درد کاملاً هوشیار نبودم اما صداها را می شنیدم، همان لحظه ناخودآگاه شروع کردم به نوحه خوانی از «آقا ابوالفضل(ع)» و بلند بلند نوحه می خواندم.

او ادامه می دهد: یکی از دوستانم بالای سرم بود تعریف می کرد آن موقع که بلند بلند نوحه می خواندی، همه متعجب نگاه می کردند. همان دوستم با گوشی از تمام آن لحظات فیلم گرفته بود و الان هم فیلمش را دارم. موقعی که روی تخت دراز کشیده بودم تمام صورت و بدنم باندپیچی شده بود اما تنها نوحه می خواندم. عنایت حضرت عباس(ع) بود که مرا به همدان منتقل کردند، پزشکان همدان هم تأکید داشتند که دست راستم باید قطع و هر دو چشمم تخلیه شود. در تمام آن مدت هم ذکرم فقط «یا ابوالفضل(ع)» بود. بعد از آن به تهران منتقل شدم و عنایت آقا فرصت دیگری برای نوکری به من داد. از سه سالگی تا همین لحظه از دل و جان در دستگاه سیدالشهدا(ع) خدمت می کنم.

زنداسرار با اشاره به اقدامات هیأت فاطمیه می گوید: شب های اول و دوم ماه محرم ۱۵۰ پرس غذا و باقی شب ها حدود ۶۰۰ پرس غذا بین مردم توزیع کردیم.

او با بیان اینکه در روز عاشورا ۳۰۰۰ تا ۳۵۰۰ پرس غذای نذری بین هیأتی ها و مردم توزیع می شود، ادامه می دهد: در طول سال نیز شب های چهارشنبه هیأت هفتگی داریم. توزیع بسته های معیشتی در ماه صفر و برگزاری مراسم تولد و شهادت حضرت زهرا(س) نیز از دیگر برنامه های هیأت است.

به گفته زنداسرار، برنامه هیأت باید طبق روال و شرایط جامعه باشد و در مداحی ها، هم از اشعار به‌روز و هم اشعار سنتی استفاده شود.

بها دادن به جوانان، استفاده از ایده ها و نظرات و سپردن مسئولیت به آنها از اقداماتی است که زنداسرار برای جذب نسل امروز به هیأت و مسجد انجام داده و با همین روال تاکنون حدود ۱۶ نیروی جوان جذب کرده است.

داستان یک ارادات ۱۴۰۰ ساله
عکاس: علی تکلو

آشپزخانه ای که غذا را دو برابر می کند

داوود عسگری، آشپز هیأت است از ۷ سالگی کنار علم اباعبدالله الحسین(ع) بزرگ شده است. او هم در آشپزخانه هیأت معجزه و برکت این سفره را زیاد دیده، همانجایی که برای طبخ ۲۰۰۰ پرس غذا، مواد اولیه تدارک می بینند اما با همان تعداد، ۳۵۰۰ غذا توزیع می کنند یا مواقعی که مردم دیگ هم می زنند تا حاجت روا شوند و سال بعد با گونی برنج و قوطی روغن بازمی گردند تا برای حاجتی که روا شده است، نذری ادا کنند.

عسگری سال ۹۴ با علائم سرطان کبد به پزشک مراجعه کرده و پزشکان تشخیص می دهند که باید دوره شیمی درمانی را آغاز کند. همان موقع به سیدالشهدا(ع) توسل کرده و شفا می خواهد که خوشبختانه پس از انجام چند مرحله نمونه برداری و آزمایش مشخص می شود که به هیچ عنوان علائم سرطان در او وجود ندارد.

مادری که با نذر فانوس پس از ۱۲ سال صاحب ۵ قلو شد

داریوش زنداسرار هم که برادر دوقلوی کیانوش است، هر چه دارد را از صدقه سر حسین(ع) می داند. او آماده شدن چهلچراغ هیأت و جور شدن هزینه آن از نذورات مردمی را از دیگر کرامات اهل بیت(ع) برمی شمرد و ادامه می دهد: خانمی یکی از فانوس های این چهلچراغ را به نیت اینکه صاحب فرزند شود از ما گرفت، سال بعد پنج فانوس برای ما آورد و گفت «پس از ۱۲ سال صاحب ۵ قلو شدم».

داستان یک ارادات ۱۴۰۰ ساله
عکاس: علی تکلو

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha