• چهارشنبه / ۳۱ خرداد ۱۴۰۲ / ۱۴:۵۶
  • دسته‌بندی: اصفهان
  • کد خبر: 1402033120681
  • خبرنگار : 50625

گذار از تک‌گویی به گفت‌وگو

گذار از تک‌گویی به گفت‌وگو

ایسنا/اصفهان اصفهان همه ما در زندگی به دنبال ایجاد ارتباط با دیگری برای بیان نیاز و خواسته‌های خویش هستیم، اما کمتر به مفهوم فرهنگ گفت‌وگو و چگونگی آن دقیق شده‌ایم و شاید در زندگی یک تک‌گو بوده‌ و بدون آنکه پذیرای مفهوم جدیدی در ذهن‌مان باشیم، از دیگری خواسته‌ایم بر صحبت‌های‌مان مُهر تایید بزند. این در حالی است که برای بهبود ارتباط در زندگی، لازم است که تک‌گو بودن را کنار گذاشته و به میدان گفت‌وگو وارد شویم.

در یکی دیگر از سلسله نشست‌های فصل سخن که بعدازظهر سه‌شنبه (۳۰ خردادماه) و با تمرکز بر کتاب‌های حوزه گفت‌‍وگو برگزار شد، کتاب «شوق گفت‌وگو و گستردگی فرهنگ تک‌گویی در میان ایرانیان» نوشته حسن قاضی مرادی، در کتاب‌فروشی اردیبهشت جهاد دانشگاهی واحد اصفهان موردبحث و بررسی قرار گرفت.

در ابتدا سمیرا قاسمی، میزبان این نشست گفت: کتاب «شوق گفت‌وگو و گستردگی فرهنگ تک‌گویی در میان ایرانیان» نوشته حسن قاضی مرادی، پژوهشگر، جامعه‌شناس و مترجم است که در حوزه روانشناسی اجتماعی مردمی ایران نیز کارهای بسیاری انجام داده است. این کتاب در سال ۱۳۹۱ از سوی نشر اختران به چاپ رسید و چاپ سوم آن در سال ۱۴۰۱ روانه بازار شده است. نویسنده در این کتاب با ۴ فصل در خصوص گفت‌وگو پیش رفته است؛ فصل اول به تک‌گویی و تفاوت آن با مشاجره اختصاص دارد. فصل دوم، جلوه‌هایی از تک‌گویی در فرهنگ سیاسی، اجتماعی، عرفانی و ادبی ایران را بیان می‌کند. در فصل سوم تعریفی از گفت‌وگو به ما ارائه می‌دهد و در خصوص هدف گفت‌وگو و چگونگی شکل‌گیری و پیش‌نیازهای آن صحبت می‌کند و در فصل چهارم نیز به مبحثی با عنوان ارتباط گفت‌وگو و دموکراسی‌سازی و عشق  در پی گفتار پرداخته است. به نظر من این پی‌گفتار، بسیار مهم و  خواندنی است که ما را بر آن می‌دارد تا بتوانیم جلسه‌های دیگری را صرفاً برای بحث در مورد پی‌گفتار این کتاب داشته باشیم. از عنوان این کتاب چنین برمی‌آید که تا چه اندازه گفت‌وگو برای جامعه و کسانی که که فرهنگ تک‌گویی در آن قالب است، می‌تواند سخت باشد. 

در ادامه این نشست، زهرا امیری اسفرجانی، جامعه‌شناس بیان کرد: وقتی ما تعریف گفت‌وگو را متوجه می‌شویم که ببینیم در قسمت‌های مختلف فرهنگ‌مان به چه صورت کار می‌کند و چگونه  نبود گفت‌وگو باعث عقب‌ماندگی فرهنگیِ ما و کشورمان شده است. نویسنده پی‌گفتار این کتاب را اخیراً به آن اضافه کرده و اهمیت آن به‌خصوص در روند دموکراسی‌سازی آن‌قدر زیاد است که من ترجیح می‌دهم در خصوص اینکه چگونه می‌توان از گفت‌وگو به دموکراسی رسید، بحث جداگانه‌ای داشته باشیم.

او افزود: نویسنده مبحث را این‌گونه آغاز می‌کند که درواقع ما در ۱۰۰ سال اخیر به درجه متعالی‌تری از گفت‌وگو خصوصاً در کشورهای غربی رسیده‌ایم؛ ضمن اینکه تأکید می‌کند نه به این دلیل که آن‌ها مولفه‌های ضد گفت‌وگو یا مشکلاتی در این زمینه ندارند، بلکه یک دلیل آن این است که آن‌ها زودتر از ما به این موضوع پرداخته و نکات مثبت گفت‌وگو و فواید و نظریه و مؤلفه‌های آن را یافته‌اند و ما می‌توانیم از آن استفاده کنیم.

امیری اسفرجانی گفت: یکی از موضوعاتی که در علوم انسانی با آن مواجه هستیم این است که مفاهیم به‌اندازه‌ای وسیع و گسترده است که فهم و حتی توضیح آن‌ها دشوار می‌شود. حداقل در جامعه‌شناسی به این صورت است که در بیشتر اوقات وقتی می‌خواهیم درباره یک سازۀ ذهنی یا مفهومی صحبت کنیم، مجبور به گفتن آن هستیم که موضوع ما چه چیزی نیست تا سپس توضیح دهیم که چه چیزی هست. بنابراین  اگر بخواهیم بگوییم گفت‌وگو چه چیزی هست، قبل از آن باید بگوییم که گفت‌وگو چه چیزهایی نیست، مثلاً اینکه گفت‌وگو؛ تک‌گویی، مشاجره، گپ و گفت‌وگوی دوستانۀ دو نفر با یکدیگر، مذاکره و بحث نیست. درواقع چیزی که می‌توانم در مورد گفت‌وگو به شما بگویم این است که نظریه‌های گفت‌وگو حاصل تجربه بشری و اتفاقا وجود  اشتباهات بشر در زمینه‌های متعدد است که به این نتیجه رسیده که باید درباره آنها گفت‌وگو کرد.

این جامعه‌شناس ادامه داد: نویسنده کتاب معتقد است تک‌گویی حاصل حقیقتی است که یک نفر آن را بیان و با دیگری در میان گذاشته و آن را ابلاغ می‌کند. این حقیقت، یک حقیقت تجویز شده است که جای هیچ حرفی در آن نیست؛ به این معنا که تنها کاری که می‌توانیم در برابر حقیقت انجام دهیم، پذیرفتن آن است.

او تصریح کرد: درواقع کسی که تک‌گو است، یک حقیقت از پیش تعیین‌شده‌ای دارد که با آن به میدان آمده و این حقیقت را به ما ابلاغ می‌کند که طرف مقابل نیز مجبور به پذیرش آن است، اما در واقع این گفت‌وگو نیست، بلکه نویسنده در تعریف گفت‌وگو می‌گوید: گفت‌وگو عملی است ارتباطی که بین دو نفر می‌گیرد. دلیل اینکه از عمل و ارتباط در تعریف گفت‌وگو  استفاده می‌کند این است که گفت‌وگو تنها به این معنا نیست که این دو نفر با کلام با یکدیگر ارتباط پیدا کنند، بلکه با حالات چهره و دست و صورت و تمام احساسشان به میدان گفت‌وگو وارد می‌شوند.

امیری با بیان اینکه در حال حاضر در ایران در مرحله گذار از سنت به مدرنیته هستیم و این موضوع بسیار اهمیت دارد که ما در این دوره تاریخی راهکار  دیگری به‌غیراز دموکراسی‌سازی نداریم، اضافه کرد: یکی از وجوهی که باید با آن به دموکراسی‌سازی بپردازیم در حوزه‌هایی است که به گفت‌وگو پرداخته می‌شود؛ یعنی خودِ گفت‌وگو هم ابزار دموکراسی‌سازی است و وقتی‌که دموکراسی ساخته شد، به‌نوعی می‌تواند پیامد دموکراسی باشد. بنابراین ما به‌شدت به این گفت‌وگو برای جریان دموکراسی‌سازی نیاز داریم. نویسنده کتاب به ما می‌گوید در مقام من، در جهان هستی‌مان با دیگران مواجه می‌شویم؛ یعنی این من با دیگری وارد جهان می‌شود و مواجهه پیدا می‌کند و درواقع اگر تنها آن حقیقتِ از پیش تعیین‌شده را با خود بیاورد، تک‌گویی محسوب می‌شود، اما  قدرت تک‌گو این است که اراده خود را تحمیل می‌کند و طرف مقابل خود را یک شیء می‌بیند، نه شعور و آگاهی، درحالی‌که در گفت‌وگو این‌گونه نیست.

او افزود: هرچند ما آدم‌ها را جدا می‌بینیم، اما این ذهن ما است که آن را از هم جدا می‌کند، درصورتی‌که ما یک کل هستیم، یعنی در گفت‌وگو دیگران را به‌صورت یک کل و به مثابه آگاهی و شعور می‌بینیم. در تک‌گویی فردی که تک‌گویی را بر عهده دارد، کلام آخر را می‌گوید. تک‌گویی درواقع یک نوع تجویزگری است که می‌گوید حرف، حرف من است. پس در اینجا با القاء نظر به دیگری و جدایی بین گوینده و مخاطب  مواجه هستیم که در آن مخاطب بیشتر نقش یک شیء را دارد. این‌یک رابطه آمریتی ‌است و برای نشان دادن تک‌گویی، تک‌گو را فردی اسیر در قفس حقایق خودش می‌داند. کسی که نظر و حقیقت خود را به ما تحمیل می‌کند به این دلیل است که در قفس حقایق خود افتاده و اتفاقاً بیچاره‌تر از مخاطب خود است و چون نمی‌تواند در مورد نظر و حقیقت دیگری صحبت کند، همین‌طور هم باقی می‌ماند و دیدگاه او تغییر نمی‌کند. در تک‌گویی فقدان پرسش‌گری و هم‌چنین یک نابرابری وجود دارد، یعنی بین مخاطب و کسی که تک‌گویی می‌کند، هیچ برابری وجود ندارد. به‌نوعی تک‌گویی را تحقیر انسان می‌داند که رابطه فرادستی و فرودستی در آن وجود دارد. تک‌گویی در جوامعی رواج دارد که پیشرفت فرهنگی و اجتماعی نداشته‌اند.

این جامعه‌شناس تصریح کرد: ردپای دیدگاه‌های کانت را در کتاب «شوق گفت‌وگو و گستردگی فرهنگ تک‌گویی در میان ایرانیان» مشخص است، به‌خصوص جاهایی که نویسنده می‌گوید: تک‌گویی ویژگی افرادی است که از نابالغیِ خویش به تقصیر خویشتنِ خویش خارج نشده‌اند. انسان وقتی طبیعت او را به بلوغ رسانده است، باید شجاعت داشته باشد، برای اینکه خودش هم خود را به بلوغ برساند و خودش را از قیدوبند آن حقیقت‌ها و پیش‌داوری‌ها، باورها و اعتقاداتی که پیشینیان به او داده‌اند و با خودش آورده، برهاند و نجات پیدا کند.

امیری اسفرجانی با بیان اینکه فرد تک‌گو فکر می‌کند که آدم زرنگی است و به‌راحتی می‌تواند زورگویی کرده و کلام آخر را بگوید، بیان کرد: تک‌گویی گوینده  باعث تک‌گویی مخاطب می‌شود، چراکه هیچ فضای گفت‌وگویی شکل نمی‌گیرد، بنابراین میل به تک‌گویی را در مخاطب خود نیز ایجاد می‌کند و وقتی دو نفر  تک‌گو روبه‌روی‌هم قرار می‌گیرند، در اینجا است که مشاجره شکل می‌گیرد، بنابراین مشاجره از ترکیب افراد تک‌گویی است که بسته‌بندی از حقیقت در اندیشه و ذهن خود دارند و با این حقیقت وارد گفتگو می‌شوند و کلام آخر را می‌گویند و اجازه نمی‌دهند که این حقیقت از مسیر گفت‌وشنود بین آدم‌ها روشن شود و به قول آقای قاضی مرادی به مفاهمه و روشنگری منتج شود. بنابراین چون هرکس حقیقت خود را دارد و دیگری را باطل می‌داند، نهایتاً منجر به درگیری شده و مشاجره پیش می‌آید. پس در اینجا هرکس پیش‌داوری و پیش‌فرض‌های خود را دارد و حقیقت خود را با تعصب به دیگری تحمیل می‌کند.

او اضافه کرد: درواقع مشاجره یک نوع دعوای حقیقت و خطا یا حقیقت و باطل است. حتی در بهترین حالت مشاجره نیز، فرد به‌دنبال کشف خطای دیگری است؛ درواقع یک نوع بازی برنده و بازنده است و هر کس که برنده شود، طرف مقابلِ آن حتماً باخته است. ابزار مشاجره، خشونت است. در مشاجره، برچسب زدن، غوغا کردن، کنایه، تحقیر و توهین وجود دارد. هرکس با اعتقادات و باورها و اندیشه‌های پیشینیان خود و هم‌چنین اندیشه‌هایی که خودِ او در اثر تجربه در زندگی به دست آورده، ولی به آزمون کشیده نشده است، وارد شده و با دیگری مواجهه پیدا می‌کند؛ بنابراین مجبور است که از ابزار خشونت استفاده کند، چون راه دیگری ندارد. در مشاجره درواقع تحمیل سکوت به دیگری یک اسباب وسیله برای برنده شدن یک‌طرف و بازنده شدن دیگری است. در مشاجره نقش ایدئولوژی بسیار مهم است، چراکه مشاجرات معمولاً بین آدم‌های ایدئولوگ اتفاق می‌افتد. آدم‌هایی که ایدئولوژی را به‌مثابه یک بسته‌بندی ذهنی در ذهن خود دارند، حاضر نیستند کوچک‌ترین سوالی در مورد آن ایدئولوژی داشته باشند و مجبور به تک‌اندیشی و تک‌گویی می‌شوند. در مشاجره اعتماد هم وجود ندارد و نویسنده در مورد فرهنگ ما توضیح می‌دهد که اتفاقاً ما به دلیل بی‌اعتمادی به یکدیگر، به ریا و ریاکاری هم‌روی می‌آوریم و این آفت گفت‌وگوی واقعی است.

امیری اسفرجانی در ادامه اظهار کرد: در تک‌گویی هر کدام از طرفین، از دیدگاه خودشان تمام حقیقت هستند و طرف مقابل، تمام باطل، و اتفاقاً به همین دلیل است که کوتاه نمی‌آیند و هیچ‌کس قبول نمی‌کند و متأسفانه منجر به مشاجره می‌شود. درحالی‌که هدف گفت‌وگو، مفاهمه و روشنگری است و هیچ‌کس حقیقتِ از پیش تعیین‌شده‌ای را با خود به گفت‌وگو نمی‌آورد. آدم‌هایی که برای گفت‌وگو می‌آیند، می‌دانند که یک‌سری پیش‌فرض‌ها و اعتقاداتی از قبل و پیشینیان به ما رسیده و به این دلیل می‌آیند که ایده و معناهای خود را به یکدیگر منتقل کنند. بنابراین در گفت‌وگو به‌جای اینکه هر کس حقیقت خود را بیاورد معناها و ایده‌های خود را می‌آورد و این ایده به‌مثابه چیزی در بین آدم‌ها شکل می‌گیرد که از درون آن یا ایده‌های جدید و یا ایده مشترک به وجود می‌آید که همه این‌ها خوب است. یا اینکه نهایتاً آدم‌ها با در میان گذاشتن ایده‌های  متفاوت و متمایز خود با یکدیگر، حداقل می‌توانند میزانی از تفاوت‌هایشان را کم کنند و هیچ‌کس دیگری را حذف نمی‌کند؛ یعنی این گفت‌وگو در فضای مشترکی اتفاق می‌افتد که البته آدم‌ها تنها با کلام نمی‌آیند، بلکه با احساسات و عواطف و حالات و حرکات بدن خود می‌آیند و بنابراین گفت‌وگو یک تعامل است.

این جامعه‌شناس تاکید کرد: در واقع در گفت‌وگو من با معنای خودم وارد می‌شوم و این معنا را با دیگری در میان می‌گذارم و از سمت فردی که در مقابل من است، پرسش‌هایی با من در میان گذاشته می‌شود و من در مقام پاسخگویی قرار می‌گیرم تا اینکه موضوع روشن‌تر شود. بعد از آن، نوعی رفت‌وبرگشت، اتفاق می‌افتد تا جایی که معنای واقعی و آن ایده واقعی و آن چیزی که موردنظر طرفین بوده یعنی گفت‌وگو، شکل می‌گیرد. در حقیقت از طریق گفت‌وگو یک امکانی برای ما ایجاد می‌شود که بتوانیم حتی به درک منسجم‌تری از خودمان برسیم، یعنی وقتی‌که یک ایده‌ای را که به ذهن ما رسیده و خیلی برای خودمان پخته نبوده را با دیگران در میان می‌گذاریم و در اختیار آن‌ها قرار می‌دهیم، اتفاقاً از طریق نگاه منتقدان به جنبه‌های مختلف ایده خودمان نیز بهتر پی می‌بریم. ضمن اینکه در گفت‌وگو، هرسوالی را نمی‌توان پرسید، برای مثال سوال پرسیدن اگر با قصد مچ‌گیری باشد ربطی به گفت‌وگو ندارد.

او ادامه داد: موضوع پر اهمیتی که کتاب «شوق گفت‌وگو و گستردگی فرهنگ تک‌گویی در میان ایرانیان» روی آن تأکید بسیار دارد این است که مخاطبی که من با او در گفت‌وگو مواجه می‌شوم باعث می‌شود که من درباره تمام پیش‌فرض‌ها و اعتقادات و باورهایی که با آن‌ها وارد میدان گفت‌وگو شدم، تردید کنم. نکته جالب گفت‌وگو این است که گفت‌وگو هیچ‌گاه مرزی ندارد؛ یعنی می‌تواند تا بی نهایت ادامه داشته باشد. برای همین بعضی به‌دلیل ناشناخته بودن مرزهای گفت‌وگو به این قضیه وارد نمی‌شوند. نکته دیگری که وجود دارد این است که گفت‌وگو وقتی واقعاً گفت‌وگو است که آدم‌های متفاوت و متمایز در مقابل یکدیگر باشند، یعنی اگر من با آدم‌هایی که شبیه به خودم فکر می‌کنند، گفت‌وگو داشته باشم، حداقل از دیدگاه نویسنده این کتاب، این‌یک گفت‌وگو نیست و نویسنده معتقد است که هرچند گفت‌وگو در زمینهٔ تفاوت‌ها و تمایزهای شما ناممکن است، اما شما فقط می‌توانید این تفاوت‌ها و تمایزهای  افکار و اعتقادات خود را مطرح کنید و اینکه به چه صورت تغییر بکند و به کجا برسد و چه اتفاقی بیفتد، در این رفت‌وبرگشت مشخص و شاید هم اصلا مشخص نشود، یعنی شاید در نهایت به یک نتیجه مشترک نرسیم که باز هم اشکالی ندارد.

امیری اسفرجانی گفت: نکته‌ای که نویسنده کتاب «شوق گفت‌وگو و گستردگی فرهنگ تک‌گویی در میان ایرانیان» بسیار روی آن تأکید دارد و وظیفه خود می‌دانم که آن را بگویم این است که گفت‌وگو را مفاهمه می‌داند. آدم‌های متفاوت و متمایز با یکدیگر وارد گفت‌وگو می‌شوند، اما موضوع، مشترک است، رورتی هم همین اعتقاد را دارد و می‌گوید اگر شما در مورد یک موضوع مشترک صحبت کردید و یک نفر آمد و در مورد موضوع دیگری حتی اگر جالب باشد حرف بزند، از گفت‌وگو بیرون می‌افتد و دیگر واجد شرایط گفت‌وگو نیست، به دلیل اینکه تنها باید در مورد آن موضوع مشترک صحبت شود، یعنی دیگران خودشان را مقید بدانند که در قالب آن موضوع مشترک با یکدیگر صحبت کنند و دیگر آن که هرکس در گفت‌وگو وظیفه دارد که اگر نمی‌تواند اعتقادات، باورها، پیش‌داوری‌ها و پیش‌فرض‌های خود را به حالت تعلیق درآورد، حداقل به آن آگاهی داشته باشد. به این معنا که همیشه در گفت‌وگو هایمان بین من و مخاطبِ من یک محدودیتی وجود دارد و این محدودیتِ پیش‌فرض‌ها، داوری‌ها و درواقع اعتقادات و بنیان‌های فکری و اعتقادی من است که از قبل‌تر در من شکل‌گرفته و به محض اینکه وارد گفت‌وگو می‌شوم، مانع درک من از صحبت دیگری می‌شود.

وی با بیان اینکه پیش‌نیاز گفت‌وگو اشتیاق به دانایی و برابری است، تصریح کرد: اشتیاق به دانایی به این معنا است که افراد به دنبال دانستن باشند و این عشق به دانستن از دغدغه می‌آید، یعنی باید اول یک دغدغه وجود داشته باشد که در اینجا آن دغدغه‌ برای من پیش‌نیاز گفت‌وگو را ایجاد کند که به دنبال آن بروم و آن را در مواجهه با جهان هستی حل کنم و برای حل این دغدغه مجبور به تعامل و گفت‌وگو با افراد متفاوت و متمایز هستم و هیچ چاره دیگری هم نیست. نکته حائز اهمیت آن که وارد گفت‌وگو شدن با کسانی که مثل من هستند، هیچ فایده‌ای ندارد و این گفت‌وگو نیست. گفت‌وگویی که در جامعه موردنظر است، باید با یک دغدغه عمومی همراه باشد و برای اینکه دغدغه عمومی داشته باشیم، باید در حوزه عمومی قرار داشته باشیم و هر چقدر بیشتر در حوزه عمومی با دیگران که از ما متفاوت هستند، گفت‌وگو شکل دهیم، منجر به ایجاد دغدغه برای ما می‌شود و پس‌ از آن نیز به دنبال رفع آن دغدغه  می‌رویم. بنابراین شوق دانایی باعث ایجاد دغدغه و دغدغه موجب شکل‌گیری گفت‌وگو می‌شود.

این جامعه‌شناس ادامه داد: پیش‌نیاز دیگر گفت‌وگو برابری است، اما نه به این معنا که سطح دانش یا جنسیتِ برابر داشته باشیم، بلکه به این معنا است که هیچ اندیشه‌ای حذف نشود که این به معنای برابری در گفت‌وگو است؛ یعنی اگر می‌خواهیم گفت‌وگو داشته باشیم وقتی در حال صحبت در آن حوزه مشترک هستیم، این پرسش و پاسخ تا اندازه‌ای دچار رفت‌وبرگشت می‌شود، تا اینکه یا منجر به خلق ایده جدیدی شود، یا اینکه مشکلاتِ همان ایده‌های قبلی از بین رفته و به یک‌چیز جدیدی در ذهن ما برسد و ما را به خودآگاهی بیشتری نسبت به اعتقادات‌مان برساند. یکی دیگر از موئلفه‌ها و اصولی که برای گفت‌وگو در این کتاب مطرح‌شده، مشارکت است، شاید برای اینکه می‌خواهد بگوید ما در مشارکت با دیگران یک کل را تشکیل می‌دهیم. نویسنده یکی از ویژگی‌های خطرناک ذهن را به ما گوشزد می‌کند، اینکه ذهن ما عادت به تکه تکه کردن برای دریافت فهم و تفسیر آن واقعیت دارد و در مورد آدم‌ها نیز همین کار را می‌کند و برای اینکه برای او قابل فهم شوند، آن‌ها را تکه تکه می‌کند و تکه‌های مختلف آن را قضاوت می‌کند. قاضی مرادی معتقد است: در جامعه ایران ما اساساً یاد گرفته‌ایم که واقعیت را تکه تکه کنیم و بعد تکه‌هایی که می‌خواهیم را برداریم و به آن‌هایی که آن محفوظات و پیش‌داوری‌ها و حقیقتِ ما را تأیید کند، روی می‌آوریم، نه آن چیزی که احیاناً حقیقتِ من را زیر سوال ببرد. بنابراین می‌گوید به خاطر داشته باشید که جهان یک کل یکپارچه است و ما با دیگران به‌عنوان یک کل یکپارچه مواجه می‌شویم و با هم در یک فضای مشترکی به گفت‌وگو قرار می‌پردازیم و ما می‌توانیم هم‌اندیشی داشته باشیم و درواقع دست به خلق یک معنای مشترک بزنیم.

او بیان کرد: در گفت‌گو با دیگران باید به دنبال این باشید که چه چیزی می‌گوید و چطور می‌گوید، و آن را گوش دهید و فهم خود را روی این موضوع زیاد کنید و بفهمید که چه می‌گوید. یکی از وظایف اصلی طرفین گفت‌وگو، شنوندۀ فعال بودن است، یعنی وقتی فردِ مقابل شما در حال صحبت کردن است به‌اندازه‌ای با دقت گوش دهید که یک کپی از حرف‌های او در ذهن شما شکل بگیرد، به‌طوری که اگر آن فرد گفت متوجه صحبت من هستید، بتوانید تمام آن چیزی را که برای شما گفته برای او بگویید. یکی دیگر از ویژگی‌های شنیدن این است که اگر فردِ مقابل یک‌چیزی را می‌گوید که ما قبلاً آن را شنیده‌ایم، تا آخرین لحظه که این صحبت تمام شود با تمام وجود و دوباره گوش می‌دهیم و کپی از آن را در ذهن‌مان ایجاد کنیم. در این شنیدن، پیش‌داوری‌ها، باورها و اعتقادات ما حائل می‌شود که باید آن‌ها را به حالت تعلیق درآوریم، به این معنا که ما حداقل در خصوص آن آگاهی داشته باشیم.

او ادامه داد: این پیش داوری‌ها و باورها و اعتقادات ما همان چیزی است که آقای قاضی مرادی اسم آن را دانش ضمنی می‌گذارد و وظیفه افرادی که در حال گفت‌وگو هستند به تعلیق در آوردن این دانش ضمنی است. وی تاکید دارد همین‌که شما آگاه شوید که یک‌چیزهایی بین شما و مخاطب شما واسطه شده و اجازه نمی‌دهد شما به درستی طرف مقابل را درک کنید، خودِ این تعلیق است و تعلیق به قدری اهمیت دارد که قلب گفت‌وگو است. چیزهای دیگری که در شنیدن مهم  جلوه می‌کند این است که می‌گوید لحظه‌به‌لحظه با خود بگویید من همه حقیقت نیستم، من حقیقت مطلق نیستم و شاید اشتباه بکنم و این نیازمند تمرین است. یکی از ضرورت‌های انجام تعلیق این است که اندیشۀ هر فرد تنها می‌تواند به پاره‌هایی از واقعیت دست پیدا کند، برای همین ما باید ذهنمان را به تعلیق دربیاوریم و به محدودیت‌های خود پی ببریم. این پیش‌فرض‌ها و پیش‌داوری‌هایی که برای ما عادت شده‌اند، باعث ایجاد مشکل می‌شوند و ما باید مواظب آن‌ها باشیم و خودِ تعلیق هم دقیقاً همان تردید کردن است، اما نه برای رد و دفع نظری، بلکه برای آگاهی یافتن، یعنی یا آگاهی ما عینی‌تر می‌شود یا از اینکه داریم به چه چیزی فکر می‌کنیم و طرف مقابل ما دارد چه می‌گوید، آگاهی پیدا می‌کنیم.

امیری اسفرجانی گفت: ایقاع دقیقاً ضد تعلیق است. ایقاع، دانستن بدون تردید و با جزمیت است به این معنا که این اندیشه‌ای که دارم کاملاً درست است و حاضر نیستم در مورد آن تردید داشته باشم. ایقاع کاملاً ضد تعلیق و ضد گفت‌وگو است. هرجایی که خودتان یا دیگری گفت که به هیچ وجه به این اعتقادم شکی ندارم، بدانید که در آن جا راه گفت‌وگو بسته می‌شود و ما دیگر نمی‌توانیم وارد گفت‌وگو شویم.

او افزود: خواننده هرچه به آخر کتاب «شوق گفت‌وگو و گستردگی فرهنگ تک‌گویی در میان ایرانیان» می‌رسد با مفهوم امید مواجه می‌شود. در واقع در این کتاب می‌توان ارتباط امید، گفت‌وگو و دموکراسی را دنبال کرد که امیدوارم در جلسات بعدی بتوانیم در این زمینه صحبت کنیم.  یک جمله طلایی در مورد امید در این کتاب وجود دارد که سخنم را در این بخش با این جمله به اتمام می‌رسانم. نویسنده می‌نویسد: اگر بخواهیم در مقام فرد یا ملت روی پای خود بایستیم، باید انتخاب تاریخی ما امید شود.

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha