• شنبه / ۱۳ خرداد ۱۴۰۲ / ۱۱:۳۲
  • دسته‌بندی: اندیشه امام و رهبری
  • کد خبر: 1402031308534
  • منبع : نهادها و احزاب

/یادداشت/

امام خمینی(ره) از تولد تا قیام ۱۵ خرداد

امام خمینی(ره) از تولد تا قیام ۱۵ خرداد

علی متقیان، عضو هیات علمی دانشگاه علم و فرهنگ در یادداشتی، امام خمینی(ره) از تولد تا قیام ۱۵ خرداد را مرور کرد.

به گزارش ایسنا، در یادداشت علی متقیان که آن را به بهانه فرارسیدن سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(ره) و قیام ۱۵ خرداد نوشته است، می‌خوانیم:امام خمینی (ره) در روز ۲۰ جمادی الثانی سال ۱۳۲۰ قمری (همزمان با میلاد فاطمه زهرا «س») مطابق با اول مهر سال ۱۲۸۱ هجری شمسی در خانواده‌ای روحانی،  در شهر خمین متولد شد. تولد این کودک در چنین روز فرخنده‌ای برای این خانواده محترم روحانی قابل توجه بود.

 نام این مولود را سید روح‌الله گذاشتند. هنوز ۵ ماه از تولدش نگذشته بود که پدرش آیت‌الله سیدمصطفی در ۱۲ ذیقعده سال ۱۳۲۰ هجری قمری بین راه خمین، اراک ، در سن ۴۷ سالگی،  توسط اشرار با ضرب گلوله به شهادت رسید.

آیت‌الله آقاسید مصطفی پدر امام، فرزند مرحوم آیت‌الله سیداحمد موسوی از مراجع نجف و از همرزمان آیت‌الله میرزای شیرازی رهبر نهضت تنباکو بود. او برای تبلیغ و ارشاد مردم خمین به این شهر عزیمت فرمود و در زمان حیات خود از مراجع تقلید و افراد بانفوذ مذهبی خمین به شمار می‌رفت.

آیت‌الله سیدمصطفی نیز پس از اتمام تحصیل در نجف ، به خمین مراجعت و بعد از پدر در شهر خمین به عنوان مرجع تقلید، به امور مردم رسیدگی می‌کرد. وجود این خانواده در شهر خمین و مقابله آنان با اشرار و خوانین شهر، موجب شد، توجه مردم به این خانواده جلب شده و خانه او که به صورت قلعه‌ای ساخته شده بود، به محل امنی برای مردم ستم‌دیده خمین تبدیل گردد.

پس از شهادت پدر، توجه خانواده به فرزند ۵ ماهه بیشتر شد. تنها خواهر سیدمصطفی، (عمه امام) به کمک این خانواده شتافت و مسوولیت نگهداری نوزاد را عهده‌دار و به همراه مادر امام، جای خالی پدر را کامل کردند.

عمه امام، زنی با تقوا و شجاع بود. از شجاعت او همین بس که، پس از چندی با همراه بردن،  خردسال برادر و مادرشان ، برای خوانخواهی برادر عازم تهران شد و در این سفر موفق شد ، با عین‌الدوله صدراعظم مظفرالدین شاه ملاقات کرده، خواهان دستگیری قاتل شود و توانست قاتل برادرش را قصاص کند.

ماجرای قتل پدر در کودک ، اثر بسزایی داشت و در زمانی که خود را شناخت،  دلیل حمله اشرار به پدر و شهادت او برای این نوجوان باهوش، سؤال بود.

امام در دوران کودکی و نوجوانی آموزش دروس حوزوی را در شهر خمین آغاز کرد و نزد اساتید حوزه خمین به تحصیل پرداخت. هنوز در خمین تحصیل می‌کرد که در ظرف یک‌سال عمه شجاع و مادر دلسوزش را از دست داد و در آستانه جوانی از محبت مادر هم محروم شد.

با پیشرفت قابل توجهی که در کسب علوم حوزوی داشت، در سال ۱۳۳۸ قمری (۱۲۹۸ هـ ش) برای ادامه تحصیل به شهر اراک که در آن زمان با حضور آیت‌الله حائری یزدی ، از رونق علمی قابل توجه برخوردار بود، مهاجرت و در حلقه درس آیت الله حایری یزدی مرجع بزرگ، به تحصیل ادامه داد.

حدود دو سال در اراک بسر برد، تا اینکه در رجب سال ۱۳۴۰ هـ ق مطابق با فروردین ۱۳۰۰ شمسی در معیت استادش حضرت آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی (مؤسس حوزه علمیه قم)، به شهر قم مهاجرت فرمود و حوزه علمیه قم بنا گذاشته شد.

تحصیل امام نزد اساتید حوزه علمیه قم، با اقامت در حجره مدرسه دارالشفا ادامه یافت. حضرت آیات حائری و شاه‌آبادی از جمله معروف‌ترین اساتید امام بشمار می‌روند.

امام در طول مدت تحصیل در حوزه علمیه، بصورت استثنائی و خلاف قواعد که معمولا در یک رشته به تحصیل می‌پردازند، با علوم مختلف دینی آشنا شد.

آشنایی امام علاوه بر فقه و اصول و کلام که در حوزه معمول بود و اغلب طلاب حوزه به آن می‌پرداختند؛ با علوم مختلفی از جمله: هیأت (ستاره‌شناسی)، فلسفه، حکمت و عرفان موجب گردید، به عنوان سرآمد زمان خود مطرح شود، چرا که اغلب در آن زمان، طلاب حوزه،  بیشتر به یک رشته علوم اسلامی عنایت داشتند.

ایشان علاوه بر علوم اسلامی که اشاره شد،  برخلاف روند حوزه ، در سرودن شعر هم مهارت خاصی داشت. متأسفانه دیوان اشعار امام،  در حمله دژخیمان رژیم شاه،  به منزل ایشان، در دهه چهل، به غارت رفت.

اما آنچه از اشعار ایشان امروزه در دست است و مورد توجه ادیبان و شاعران معاصر قرار گرفته است، شعرهایی است که از سال ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۸ به تقاضای همسر حاج احمد آقا، سرکار خانم فاطمه طباطبائی توسط امام سروده و توسط عروس امام جمع آوری شده است.

امام در سال ۱۳۰۸ با خانم خدیجه ثقفی،  دختر آیت‌الله حاج میرزا محمد ثقفی تهرانی،  ازدواج نمود،  حاصل این ازدواج هشت فرزند بود. اولین فرزند امام آیت‌الله سیدمصطفی خمینی بود که در سال ۱۳۵۶ در شهر نجف به شهادت رسید.

مواضع سیاسی امام در دوران تحصیل

 امام خمینی زمانی تحصیل خود را در حوزه علمیه آغاز کرد که چند سال از جنبش مشروطیت گذشته بود. هنوز نسل اول مشروطیت برای نقل مسائل آن دوران حضور داشتند. امام در این دوره کم و بیش از طریق اساتید خود با انقلاب مشروطیت و دلایل شکست و تغییر جهت آن آشنا شده بود.


از ویژگی‌های دوران تحصیل امام می‌توان به همزمانی این دوره ، با فرار آیت‌الله کاشانی و روحانیون انقلابی از عراق به ایران و حضور آنان  حوزه‌های علمیه قم و تهران دانست. این حضور موجب آشنایی امام با موقعیت سیاسی انقلاب عراق شد. همچنین امام در این زمان از نظرات آیت‌الله خوانساری هم که پس از تبعید به قم آمده بود، بهره‌مند شد.

دوران تحصیل امام در حوزه، همزمان است با تحولات سیاسی و تغییر جهت‌های حکومت (اسلام‌خواهی رضاخان تا  برنامه‌های ضداسلامی او) مجموع این تحولات باعث شد ، امام در دوره تحصیل ، شاهد وقایع ویژه‌ای باشد.

اولین حرکت سیاسی امام که نشان از ذهن فعال امام در برخورد با مسائل غیراسلامی رژیم ستمشاهی دارد، در تاریخی‌ترین سند مبارزاتی امام  که طی دستخطی از ۱۵ اردیبهشت ۱۳۲۳ به جای مانده است، قابل مشاهده است. (صحیفه نور، جلد یک، صفحه ۵).

در این پیام آمده است: «خودخواهی و ترک قیام برای خدا ما را به این روزگار سیاه رساند و همه جهانیان را بر ما چیره کرده و کشورهای اسلامی را زیر نفوذ دیگران درآورده ... قیام برای شخص است که یک نفر مازندرانی بی‌سواد را بر یک گروه چند میلیونی چیره می‌کند ... قیام برای نفع شخصی است که الان هم چند نفر کودک خیابانگرد را در تمام کشور بر اموال و نفوس و اعراض مسلمانان حکومت داده».

انتقاد از حکومت رضاخان

 همانطور که اشاره رفت،  امام تحصیل خویش در حوزه علمیه را،  در دوران استبداد رضاخانی و تغییر روش‌های رضاخان طی کرد. زندگی و حضور امام در این دوره،  موجب شده است که به آسانی مسائل آن دوره را به نقد کشیده و به عنوان یک شاهد بر آنچه که در این زمان بر کشور و مردم گذشته است، اطلاع دقیق داشته باشد.

امام، رفتن رضاخان از کشور را این چنین توصیف می‌کند: «وقتی که این سه مملکت هجوم کردند و ایران را گرفتند، من یادم هست و قم بودم، همه چیز مردم در خطر بود، سه تا لشکر دشمن وارد شده بود، همه چیزشان در خطر بود، لکن آن روزی که صدا درآمد که رضاخان را بیرونش کردند، مردم راحت شدند، مردم دعا کردند، به هم شاید تبریک می‌گفتند». امام همیشه غبطه می‌خورد که در زمانی که رضاخان از کشور رفت، در ایران رهبری سیاسی روحانی و غیرروحانی در صحنه سیاست کشور نبود ، تا رهبری نهضت خودجوش مردم را عهده‌دار گردد.

او در یکی از سخنرانی‌های خویش می‌فرماید (صحیفه نور، جلد ۱۳، صفحه ۱۸۸): «مع‌الاسف آن وقت اشخاصی که خود ملت، یک رأسی که بتوانند آنها را جمع بکند، نبود که پسر رضاخان را آنها گذاشتند اینجا. و در صورتی که اگر آن وقت در دو سه شهر تظاهر می‌شد به ضد، نمی‌گذاشتند او را، لکن هیچ‌کس حرف نزد، تا اینکه آن خوف سابق بود و ریخته نشده بود آن خوف، از این جهت مردم جرأت نمی‌کردند، کسی هم نبود که آنها را وادار کند به یک هم چو مسائلی، شاید اگر مرحوم مدرس در آن وقت بود، آن کارها را می‌کرد، لکن کسی نبود که این کارها را بکند».

به اعتقاد امام شرایط سیاسی آن زمان (سال ۱۳۲۰) وقوع یک انقلاب اسلامی ، همانند سال ۱۳۵۷ را کاملا ممکن ساخته بود. تا آنجا که می‌فرمایند: «صد افسوس که این انقلاب دیر تحقق پیدا کرد و لااقل در اول سلطنت جابرانه کثیف محمدرضا تحقق نیافت و اگر شده بود، ایران غارت‌زده، غیر از این ایران بود».

آغاز تدریس رسمی در حوزه علمیه:

در سال‌های پایانی حکومت رضاخان،  امام رسما به عنوان مدرس حوزه علمیه، به تدریس اخلاق مشغول شد. در مدت کوتاهی حلقه‌های درس امام، مورد استقبال طلبه‌هایی قرار گرفت که در آن زمان بیشترین سختی را هم از نظر امنیتی و هم از نظر معیشتی، از جانب حکومت تحمل می کردند.

امام، در خلال درس اخلاق، وظایف طلاب را بازگو می‌کرد وآنان را برای تحمل سختی‌ها و دفاع از دین اسلام آماده می‌ساخت. روشنگری‌های امام در طول تدریس، این دوره از حوزه را،  می‌توان به کادرسازی و تربیت نیروهای انقلابی و ورود سیاست به حوزه علمیه، دانست.

روشنگری‌های امام در این دوره، موجب شد، تا کسانی که تحمل شنیدن کلمه حق را ندارند، برای به تعطیلی کشاندن درس پافشاری کنند. در نهایت با فشار حکومت ، این درس هم به تعطیلی کشانده شد.
امام در این دوره هنگام درس و مباحثه‌های علمی دو انتقاد به وضع موجود دارد.

ـ انتقاد به حوزه‌های علمیه در رابطه با عدم تحرک سیاسی در حوزه‌ها

ـ انتقاد از رضاخان و تشکیلات حکومتی او به واسطه پیروی از بیگانگان و دوری از اسلام.

این نکته قابل توجه است که ؛ انتقاد امام از حوزه‌ها به گونه‌ای نبود که بهانه‌ای بدست دشمنان باشد و باعث تضعیف حوزه شود.

دوران نهانی نهضت اسلامی

امام در دوران رضاخان،  جریانات مملکت را به دقت دنبال می‌کرده است. توجه امام به مسائل این دوره از حکومت پهلوی در کتاب کشف‌الاسرار قابل مشاهده است.

هر چند این کتاب بعد از برکناری رضاشاه نوشته شده است. اما مطلبی که در آن آمده است ، قابل توجه است. در سال ۱۳۲۲ کتابی با عنوان "اسرار هزار ساله" (توسط حکمی‌زاده) منتشر شد. نویسنده این کتاب با الهام از مبانی  اندیشه‌های وهابیگری، با طرح بعضی خرافات ، اندیشه‌های سیاسی شیعه را، خدشه‌دار کرده بود.

انتشار این کتاب دور از حقیقت و تحریف شده، مورد اعتراض شدید حوزه علمیه و روحانیون علاقه‌مند به اسلام قرار گرفت. امام که در آن زمان جزء مدرسین حوزه علمیه بود، پس از اطلاع از محتوای این کتاب، درس خود را تعطیل و در مدت یک ماه و نیم کتاب "کشف‌الاسرار" را در رد مطالب این کتاب نوشت و به شبهات آنها پاسخ داد.

این پاسخ تحت عنوان کشف‌الاسرار بدون نام نویسنده منتشر شد و در سطح وسیعی بین علاقه‌مندان و روحانیون توزیع گردید.

علاقه‌مندان به کتاب کم کم از طریق خواص، مطلع شدند که نویسنده این کتاب کیست. امام، در این کتاب برای اولین بار موضوع ولایت فقیه و حکومت اسلامی را مطرح  کرده است.
 

همچنین با انتقادات شدید از رضاخان، حکومت او را غیرقانونی و غیرشرعی می‌داند. امام در این کتاب آورده است: «حکومت رضاخان از آن رو که مورد مخالفت برخی از مجتهدان بود ، مشروعیت نداشت و غیرقانونی هم بود. زیرا مجلس مؤسسان که او را به سلطنت رساند با زور سرنیزه تشکیل شد».

در جایی دیگر می‌نویسد: «رضاخان لایق سلطنت نبود». و در رابطه با قوانین و مقررات حکومت رضاخان آورده است: «دستوری که دولت دیکتاتوری رضاخان داده ، یک پول سیاه ارزش ندارد. او که همه سعی و تلاش را به اصلاح در جهت امنیت و تثبیت ارتش بکار برده بود هنگام حمله متفقین به ایران سران ارتش او حتی لحظه‌ای در مقابل حمله مسلحانه انگلستان و روسیه مقاوت نکردند».
امام درکتاب کشف‌الاسرار نظام حکومت اسلامی را تعریف کرده و برپایی یک حکومت مستقل اسلامی،  بدون تقلید از دیگر حکومت‌ها را مورد توجه قرار می‌دهد و معتقد است که هیچ فرق اساسی میان مشروطه و استبداد و دیکتاتوری و دموکراسی نیست،  مگر در فریبندگی الفاظ.

امام با توجه به حکومت رضاخان و استبدادی که به مردم اعمال کرد، او را نامزد و مجری دستورات استعمار انگلیس می‌داند. در جای دیگر کتاب ، بازگشت مسلمانان به هویت اسلامی خویش را که در طول سال‌های استبدادی به فراموشی سپرده شده بود، مورد تأکید قرار می‌دهد. ایشان بازگشت هویت اسلامی در جامعه را ، انقلاب فکری و سیاسی اسلامی می‌داند.

حکومت اسلامی که امام در کشف‌الاسرار آورده ، مستند بر دلایل عقلی و نقلی و مبتنی بر فقه شیعه و منبعث از فلسفه سیاسی آن است.

اندیشه‌های امام در کتاب کشف‌الاسرار را می‌توان دوران نهانی نهضت اسلامی نامید. امام در این کتاب جهاد در راه خدا و قتال با مشرکان و تسلیم نشدن در برابر ظلم ظالمان را به عنوان اصل اسلامی می‌داند و هرگونه کمک به دولت ظالم را مشارکت در خیانت‌ها دانسته با طرح ایده حکومت اسلامی پاسداری از استقلال و آزادی را برای مردم بازگو می‌کند.

موضع امام در زمان آیت‌الله بروجردی

 ورود آیت‌الله بروجردی به سیاست را ، می‌توان در ماجرای اعتراض به حکم اعدام و جلوگیری از اعدام آیت‌الله کاشانی دید. آیت‌الله کاشانی، به جرم همدستی با فدائیان اسلام، در کشتن سپهبد رزم‌آرا، در واقعه ملی شدن نفت، به اعدام محکوم شده بود. وقتی خبر صدور حکم اعدام کاشانی منتشر شد،  با دخالت آیت‌الله بروجردی (که در آن زمان هنوز مطرح نبود و در شهر بروجرد استقرار داشت) و علمای نجف ، از اعدام آیت الله کاشانی جلو گیری کردند. بعد از این واقعه،  حوزه علمیه، بویژه امام،  به توانایی‌های آیت‌الله بروجردی پی برد.

ایشان بعد از این حرکت ، به دلیل بیماری از لرستان به تهران عزیمت و تحت درمان قرار گرفت. امام که ایشان را دارای شهامت سیاسی و مراتب بالای علمی می‌دانست ، درصدد برآمد که حضرت ایشان را،  برای تثبیت مرجعیت شیعه در حوزه علمیه قم، به قم انتقال دهد.

آیت‌الله بروجردی از سال ۱۳۲۵ به شهر قم مهاجرت و مسوولیت حوزه علمیه قم را عهده‌دار شد. امام معتقد بود یکی از دلایلی که روحانیت نتوانست در نهضت مشروطه به موفقیت برسد ، عدم حضور مرجعیت در ایران و اجتماع آنان در نجف و خارج از ایران بود.

در ابتدای ورود آیت‌الله بروجردی به شهر قم و قبول مسوولیت حوزه، امام از مشاوران نزدیک ایشان به شمار می‌آمد؛ اما کم کم روحانیون مقدس‌مآب، گرد او جمع شدند و او را محاصره کردند.

امام در نقل خاطرات آن زمان می‌فرمایند: «یک روز به آقای بروجردی عرض کردم،  اینهایی که اسمشان مقدسین است دست شما را بسته‌اند و اگر بخواهید کاری کنید ، حکومتی را بگیرید، مجلس را قبضه کنید که نگذارند، این مفاسد واقع شود،  آنها شما را ضایع خواهند کرد».

از این نقل خاطره می‌توان استنباط کرد که ، تفکر امام در آن زمان تشکیل حکومت اسلامی و مجلس قانونگذار اسلامی بوده است. اما اطرافیان آیت‌الله بروجردی و شاید حوزه علمیه این آمادگی را نداشتند و نمی‌گذاشتند این مسائل مطرح شود. نکته‌ای که ذکر آن لازم است و این نکته نشان از ادب و بزرگواری امام دارد، این است که علی‌رغم این مسائل امام خمینی ، در طول مدت زعامت آیت‌الله بروجردی،  او را به عنوان مرجع و بزرگ حوزه علمیه،  تشیع می‌نگریست و حفظ موقعیت او را شرعا برای خود واجب می‌دانست و هیچگاه بدون توجه به مقام مرجعیت حوزه،  نظر مخالف با نظر مرجع زمان مطرح نفرمود.

 امام در مدت زعامت حضرت آیت‌الله بروجردی در حوزه علمیه قم، به تدریس فقه و اصول مشغول بود و به مناسبت تدریس مطالبی را که با مسائل روز متناسب بود،  بیان می‌داشت، اما کارش در این مدت تربیت طلاب با فضل و شجاع و کادرسازی بود. ایشان به این نتیجه رسیده بود که ، برای آماده شدن برای انقلاب بایستی کادرسازی کرد و افراد متحجر را از حوزه برکنار کرد.
براین اساس امام با طرح مسائل جدید و سیاسی،  یک‌بار دیگر سیاست را به دروس حوزه وارد و در حوزه به تربیت افراد باسواد و شجاع پرداخت و مطالب جدیدی را که کمتر در فقه مطرح می‌کردند، برای طلاب بازگو کرد.

پس از رحلت آیت‌الله بروجردی،  شاه قصد داشت مرجعیت را از قم به  نجف منتقل کند، لذا پیام تسلیت خود را برای مراجع نجف فرستاد. امام در عکس‌العمل به این حرکت شاه ، طی پیامی اعلام داشت ،..... نه از باب اینکه به نجف علاقه داشتند از باب اینکه  قم را  نمی‌خواستند......

تولد نهضت و انقلاب اسلامی:  
آغاز حرکت انقلابی امام خمینی و مبارزه رسمی با خودکامگی‌های محمدرضا شاه را می‌توان پس از ارتحال آیت‌الله بروجردی دانست، چرا که تا زمان حیات حضرت آیت‌الله بروجردی به عنوان بزرگ مرجع حوزه علمیه، مرجعیت عام شیعیان را عهده‌دار بود، امام ضمن مشاوره سیاسی به ایشان،  هیچگاه خود شخصا موضعی خلاف رویه ایشان نداشت.

جلوگیری از اجرای لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی

علم مطابق مصوبه ۱۶ مهر ۱۳۴۱ به اجرای لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی پرداخت. در این لایحه برخلاف اصول ۹۱ و ۹۲ متمم قانون اساسی که شرط انتخاب‌شوندگان و اعضای انجمن‌های ایالتی و ولایتی را اعتقاد به مذهب اسلام، مرد بودن و سوگند به قرآن می‌دانست. در لایحه جدید انجمن‌های ولایتی را با هدف اسلام‌زدایی و دور کردن انجمن‌ها از نفوذ روحانیت، شرایط قبل را حذف و به بهانه دموکراسی و ترقی‌خواهی!! نخستین گام را در برداشتن اسلام از سر راه استبداد و استکبار، شرکت همه مردم در انتخابات اعم از زن و مرد و بدون توجه به دین را تصویب و سوگند یاد کردن نمایندگان به قرآن مجید را حذف کرد.

سفر جانسون معاون رییس‌جمهور آمریکا به ایران در ۳ /۶ /۱۳۴۱ برای بررسی اوضاع و ارزیابی اصلاحات و اطمینان از انجام شدن طرح،  نشان از پیگیری طرح به اصطلاح ملی برای انجام اصلاحات و عدم اطمینان از شاه برای اجرای طرح‌های عمرانی دارد.

امام خمینی که از دیرباز در اندیشه فرصتی مناسب برای شکستن قدرت نامشروع شاه و ابهت پوشالی سلطه آمریکایی او بر ایران بود، بهانه‌ای یافت تا پرچم مبارزه با استبداد داخلی و سلطه خارجی را بر دوش کشیده و موانع اجتماعی تصور عدم دخالت علما در سیاست به دلیل آلودگی سیاست با فریب و دغل و فساد را شکسته و با اعتراض به تصویب لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی،  رسما مبارزه علنی خود با شاه را آغاز کرد.

امام در تاریخ ۱۵ /۸ /۴۱ طی تلگرافی به نخست‌وزیر اظهار داشت: «اگر گمان کردید با تصویب‌نامه غلط و مخالف قانون اساسی می‌شود پایه‌های قانون اساسی را که ضامن ملیت و استقلال مملکت است، سست کرد و راه را برای دشمنان خائن به اسلام و ایران باز کرد، بسیار در خطا هستید». «اینجانب مجددا به شما نصحیت می‌کنم که به اطاعت خداوند متعال و قانون اساسی گردن نهید و از عواقب وخیمه تخلف از قرآن و احکام علمای ملت و زعمای مسلمین و تخلف از قانون بترسید ... والا علمای اسلام درباره شما از اظهار عقیده خودداری نخواهند کرد». (صحیفه نور، جلد ۱، صفحه ۱۵).
روشنگری امام ، پیرامون تصویب لایحه انجمن‌های ولایتی،  موجب اتحاد علمای بزرگ قم و نجف شد. به همت و دعوت امام جلسه‌ای با شرکت بزرگان حوزه در منزل مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری تشکیل شد. در این جلسه علمای حاضر مخالفت خود را با لایحه اعلام داشتند.

تصمیمات این جلسه به این شرح است:
 ۱ـ طی تلگرافی به شاه مخالفت مراجع و علما با لایحه اعلام و لغو فوری درخواست شود.
 ۲ـ علمای تهران و شهرستان‌ها را از طریق نامه و پیغام مطلع کرده و از ایشان برای مقابله دعوت شود.
 ۳ـ هفته‌ای یک‌بار در صورت لزوم،  جلسه تشکیل شود.

همچنین در این رابطه از سوی امام تلگرافی خطاب به شاه مخابره شد. در این نامه ضمن برشمردن خطاهای علم در این لایحه و مغایرت آن با اسلام و قانون اساسی از روی خیزخواهی! شاه را به توجه به اطرافیان هشدار و اعلام داشت مصوبه انجمن‌ها موجب نگرانی علما شده و صلاح مملکت در حفظ دین اسلام است. بفرمایید لایحه لغو شود. (متن نامه امام در صحیفه نور، جلد ۲۲، صفحه ۲۰ آمده است).
شاه طی پاسخی اعلام کرد،  وضعیت زمانه عوض شده و تغییرات را غیرمهم دانست و موضوع را به علم احاله کرد. امام طی تلگرافی به علم تصویب لایحه را مخالف شرع و قانون اساسی دانست و اعلام کرد که علما در قبال این امر کوتاهی نخواهند کرد.

سپس تلگراف دیگری برای علم فرستاده شد و علم نسبت به آنها بی‌اعتنایی کرد و طی سخنرانی اعلام کرد هرگونه اخلالگری محکوم است و این حرکات را ارتجاعی دانست.

به دنبال موضع‌گیری علم ، اصناف نامه‌ای به امام نوشتند. امام خمینی طی اطلاعیه‌ای در پاسخ به استفتای اصناف قم اظهار داشت: «اینجانب بر حسب وظیفه شرعی،  به ملت ایران و مسلمین جهان اعلام خطر می‌کنم. قرآن کریم و اسلام در معرض خطر است. استقلال مملکت و تمام اقتصاد آن در معرض قبضه صهیونیست‌هاست که در ایران به حزب بهایی ظاهر شدند و مدتی نخواهد گذشت که با این سکوت مرگبار مسلمین تمام اقتصاد این مملکت را با تأیید اعمال خود قبضه می‌کنند». (برگرفته از قسمتی از اعلامیه امام خطاب به اصناف صحیفه نور، جلد ۱، صفحه ۳۳).

 در پاسخ به اعتراض شدید علما، دولت علم در تاریخ ۷ /۹ /۱۳۴۱ تصمیم گرفت ، با یک مانور سیاسی به جهت پایان دادن به اعتراض علما،  مصوبه قبلی را لغو و طی تلگرافی به خانه بعضی از علما و مراجع قم، تصمیم دولت را اعلام داشت.

با اعلام لغو این مصوبه که صرفا به طریق نامه به اطلاع بعضی از علما رسیده بود، عده‌ای از علما و روحانیون شرکت‌کننده در جلسه را خوشحال کرد. اما امام در عکس‌العمل به نامه‌های لغو مصوبه دولت اعلام فرمود،  تا زمانی که لغو مصوبه از طریق رسانه‌های جمعی اعلام نگردد، مورد تأیید علما نیست. با این موضع‌گیری سخت بالاخره رژیم مجبور شد در تاریخ ۱۰/۱۰/۴۱ از طریق جراید غیرقابل اجرا بودن مصوبه را اعلام کند.

امام پس از اعلام دولت باز هم به اعتراض خود ادامه داد و پس از نشستی با علماء قم خواستار برکناری اسدالله علم از مقام نخست‌وزیری شد و جرم او را اهانت به اسلام و قرآن اعلام کرد.

امام در سخنرانی ۱۱ /۹ /۴۱ خود ادامه مبارزه علیه رژیم شاهنشاهی را اعلام و به نقش مرجعیت شیعه در پاسداری از حریم شریعت اسلام و استقلال کشورهای اسلامی پرداخت.
دست آورد نخستین مرحله قیام و مبارزه امام را می‌توان به شرح ذیل خلاصه نمود:

۱ـ گسترش بیداری و آگاهی در میان قشرهای وسیعی از مردم مسلمان در زمینه مسائل سیاسی کشور
 ۲ـ افشاگری و نشان دادن ماهیت رژیم ضداسلامی شاه
 ۳ـ توجه دادن مردم به خطرهای ناشی از وابستگی رژیم به قدرت‌های جهانخوار
 ۴ـ هشدار در زمینه خطر پنهانی صهیونیسم
 ۵ـ ایجاد امید به پیروزی و شکستن افسانه قدرت شاه و ساواک
 ۶ـ کشانیدن مردم به صحنه سیاسی کشور
 ۷ـ ایجاد وحدت کلمه  

بعد از موفقیت علما در لغو مصوبه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، مطبوعات تبلیغات جدیدی علیه روحانیت راه انداختند. علمای قم به رهبری امام ، پیرامون این حرکت اعتراض کردند، تا اینکه دولت مجبور شد،  معاون نخست‌وزیر را برای رفع تفاهم و پذیرش نظر علما و با قول جلوگیری از حرکت مطبوعات به قم اعزام کند.

معاون نخست‌وزیر در این سفر،  ضمن محکوم کردن مطبوعات ،به علما اطمینان داد که دیگر این حرکت تکرار نخواهد شد. با این تعهد علما پیروزی دیگری را در دوره مبارزه تجربه و آثار حرکت و مقاومت خویش و عقب‌نشینی دولت را مشاهده کردند.

قیام امام پس از انقلاب سفید

امام خمینی که پذیرای انقلاب سفید آمریکایی نبود و دست‌های مرئی و نامرئی آمریکا را در آن مشاهده می‌کرد! ابتدا در نشست علمای قم پرده از ماجرا و حضور آمریکا برداشت و عواقب تک تک اصول ششگانه را برشمرد، تا اینکه علما تصمیم گرفتند برای استماع نظر دولت نماینده دولت را به قم دعوت کنند، تا با حضور در جمع علما، پیرامون اصلاحات توضیحاتی را داده و علما را توجیه نماید.
 نماینده‌ای از سوی دولت به قم عازم شد، اما نتوانست علما را قانع کند، بلکه بر ابهامات آنها افزوده شد. برای آگاهی از نظرات شاه، علمای حوزه مرحوم کمالوند، از علمای لرستان را برای مذاکره با شاه انتخاب و از ایشان خواستند با شاه در خصوص انقلاب سفید، مذاکره‌ای داشته باشد و هشدارهای خیرخواهانه علما را به اطلاع وی برساند.

شاه در این ملاقات، بدون هیچ توضیحاتی اعلام داشت ؛ (اگر آسمان به زمین بیاید و زمین به آسمان برود، من باید این برنامه را اجرا کنم، زیرا اگر نکنم از بین می‌روم) و از علما گله می‌کند که چرا مانند علمای اهل سنت، او را اولی‌الامر خطاب نمی‌کنند!!مرحوم کمالوند، پس از مراجعه، در جلسه‌ای ، مذاکرات انجام شده را به اطلاع علما رساند. بر آنان ثابت شد که شاه از دیگری برای اجرای این برنامه دستور می‌گیرد.

امام پس از استماع گزارش، در یک سخنرانی توطئه مشترک آمریکا و شاه را افشا کرد و این حرکت را در پوشش انقلاب سفید،  خطری بزرگ و حساب‌شده علیه اسلام و ملت ایران و استقلال کشور برشمرد و هشدار داد که رژیم در این برنامه عقب‌نشینی نخواهد کرد و علما و مردم بایستی خود را برای یک مبارزه سخت و طولانی آماده کنند.

امام در قسمتی از بیانات خود، خطاب به علمای حاضر فرمود: «... در اینجا آنکه روبروی ما قرار دارد و طرف خطاب و حساب ما می‌باشد، شخص شاه است که در مرز مرگ و زندگی قرار گرفته و چنان که خود اظهار داشته عقب‌نشینی او در این مورد، به قیمت سقوط و نابودی او تمام خواهد شد.

بنابراین او مأمور است که این برنامه را به هر قیمتی است به مرحله اجرا بگذارد و نه تنها عقب‌نشینی نمی‌کند و دست از کار نمی‌کشد،  بلکه با تمام قدرت و با کمال درندگی با هرگونه مخالفتی مقابله خواهد کرد ...». (بررسی تحلیلی از نهضت امام خمینی، جلد اول، صفحه ۲۲۶)

در پایان این جلسه علمای حاضر تصمیم بر آگاه‌سازی مردم گرفتند و قرار شد طی اعلامیه‌هایی با رفراندم شاه مبارزه شود و از مردم خواسته شود در این رفراندم حضور پیدا نکنند.
در مذاکرات مرحوم کمالوند با شاه،  به این تأکید شده بود که رفراندم در قانون اساسی پیش‌بینی نشده و شما دولت مصدق را به جرم انجام رفراندم، تحت تعقیب قرار دادید، اکنون چگونه به انجام رفراندم دست می‌زنید؟

پس از این ملاقات شاه، برای تثبیت اصول ششگانه انقلاب سفید خود، رفراندمی را در نظر گرفته بود، به تصویب ملی،  تغییر نام داد.

امام در دوم بهمن ۱۳۴۱ چهار روز قبل از تاریخ اعلام شده، رفراندم شاه را قلابی نام نهاد و او را تحریم کرد. خبر این تحریم در اولین فرصت در سراسر کشور پخش شد.

پس از اطلاع مردم از برنامه شاه و تحریم امام و آیت‌الله خوانساری و بهبهانی، از سوی مردم تظاهراتی علیه رفراندم قلابی شاه برگزار و مردم با شعارهای "رفراندم قلابی مخالف اسلام است"، به خیابان‌ها ریختند.
بازار تهران هم برای مدت سه روز تعطیل شد. در تهران با توجه به تعطیلی بازار، عده‌ای از علما در منزل حضرت آیت‌الله خوانساری جمع شدند که رژیم دستور دستگیری آنان را صادر و اکثر حاضرین زخمی عده‌ای را هم روانه زندان کردند. امام خمینی در اعلامیه‌ای خطاب به مردم اعلام کرد. دولت دستور داده، حوزه‌های علمیه را هتک کند و طلاب بی‌پناه را کتک بزنند و بازار مسلمین را غارت کنند.
دو روز بعد، دانشجویان طی تظاهراتی علیه رفراندم شاه، اجتماع کردند ، که توسط مزدوران شاه و ساواک به خاک و خون کشیده شد. عکس‌العمل تحریم رفراندم در بین مردم و گستردگی تحریم توسط مأموران رژیم را در انجام وظیفه خود ناتوان کرده بود.

شاه تصمیم گرفت، قبل از انجام رفراندم ، سفری به شهر قم داشته باشد. شاید در این سفر بتواند نظر بعضی از علما را به سوی خود جلب نماید. این سفر که با محاصره شدید کماندوها و نیروهای نظامی انجام شد و تمام شهر و مکان‌های حساس زیر نظر پلیس‌های مخفی و ساواک کنترل می‌شد.

مردم قم و حوزه علمیه در آن روز از خانه‌ها بیرون نیامدند و شهر به کلی خلوت شده بود، او که حالتی عصبی از برخورد مردم داشت، در میدان آستانه با حالتی جنون‌آمیز سخنرانی کرد.
 در روز ششم بهمن، روز رفراندم با حرکت تبلیغاتی عده‌ای از نیروهای ضدمردمی مواجه شد که با جاوید شاه در خیابان‌ها به حرکت درآمدند. پای صندوق‌های رأی بسیار خلوت بود وعده کمی حضور داشتند، اما خیابان‌ها پر از سرباز و تانک و مأموران مسلح بود.

چند ساعت پس از پایان رفراندم، با کمال گستاخی اعلام شد، اصول پیشنهادی شاه با ۶/۵ میلیون رأی موافق به تصویب مردم رسید. در حالی که امام در اعلامیه خود شرکت‌کنندگان را چند هزار نفر دانست.

کندی رییس جمهور آمریکا نخستین کسی بود که این موفقیت را به شاه تبریک گفت و طی پیامی اظهار داشت: (مسلم است که این پشتیبانی ملی اعتماد آن اعلیحضرت را به درستی راهی که برگزیده‌اند تقویت کرده).

روز هفتم بهمن ماه مصادف بود با اولین روز ماه مبارک رمضان. به دستور امام برنامه‌های اختصاصی مساجد سراسر کشور به عنوان اعتراض تعطیل شد.

هر چند این تعطیلی چند روز به طول نیانجامید. اما اثر خود را گذاشت. علما با صدور اعلامیه‌ای که به امضاء ۹ نفر از مراجع تقلید و افراد مطرح حوزه از جمله امام رسیده بود ؛ توطئه‌های رژیم را افشا و نظر شرعی خود را در خصوص لایحه اعلام کردند.

امام در اولین سخنرانی خویش بعد از رفراندم اظهار داشت: (از این سرنیزه‌های زنگ‌زده و پوسیده نترسید. این سرنیزه‌ها بزودی خواهد شکست. دستگاه حاکمه با سرنیزه نمی‌تواند در مقابل خواست یک ملت بزرگ مقاومت کند و دیر یا زود شکست می‌خورد ...». (بررسی و تحلیل نهضت امام خمینی، جلد ۱، صفحه ۲۸۹ و صحیفه نور، جلد ۱۱، صفحه ۳۶)

پس از مقاومت علما و روحانیت با لایحه ششگانه، بعضی از طرفداران رژیم درصدد تبلیغ جدایی دین از سیاست برآمدند و حربه کهنه روحانیت به سیاست چکار را در دست گرفتند.
در مقاله‌ای که در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید، پیرامون جدایی دین از سیاست و اینکه سیاست سخن روز است و با مذهب کار نیست،  سعی در طرح جدایی دین از سیاست را به مردم القاء کردند.

شاه در ۲۳ اسفند ماه ۱۳۴۱ طی سخنانی در پایگاه وحدتی دزفول، پرده از چهره فریبکارانه خود برداشت و رسما با روحانیت و رهبری نهضت اعلام جنگ نمود و مخالفان را به مرگ تهدید کرد. او در این سخنرانی که با لحن بی‌ادبانه اظهار داشت: (این عناصر فرومایه با همفکران ارتجاعی خودشان اگر از خواب غفلت بیدار نشوند، چنان مثل صاعقه مشت عدالت در هر لباسی که باشند، بر سر آنها کوفته خواهد شد که شاید به آن زندگی ننگین و کثافت‌شان خاتمه داده شود!)

این سخنرانی که عملا پاسخی بود، به اعلامیه ۹ نفر از علما،  منجر به زد و بند و دستگیری روحانیون و به اسارت کشیدن مخالفان رژیم و آغاز شکنجه و تبعید و محدودیت‌های سرسختانه مردم شد.
 امام در سخنرانی خطاب به فرزندان انقلابی خود چنان بیان داشت: «... خود را آماده کنید برای کشته شدن، زندان رفتن و سربازی رفتن، خود را آماده کنید برای ضرب و شتم و اهانت ...» و بعد از چند روز طی اعلامیه‌ای خطاب به علما و حجج اسلام،  نوروز سال ۴۲ را عزای عمومی اعلام کرد و تأکید فرمود؛ علما با استفاده از این رویه،  ملت را از مصیبت‌های وارده بر اسلام، آگاه نمایند.

نوروز سال ۱۳۴۲ همزمان با سال تحویل ، که طبق معمول چراغ‌های حرم حضرت معصومه (س) خاموش می‌شد، اعلامیه‌هایی پخش شد و بدست مردم شرکت‌کننده در مراسم رسید،  بطوری که کار از دست ساواک خارج شد.

فاجعه خونین مدرسه فیضیه

روز دوم فروردین سال ۴۲ مصادف بود با ۲۵ شوال،  شهادت امام صادق (ع)،  در این روز مطابق روال معمول مراسم سوگواری در مدرسه فیضیه برگزار و زائران حضرت معصومه (س) برای شرکت در مراسم عزاداری به مدرسه فیضیه وارد شده بودند.

در اقدام بی‌سابقه‌ای ، اطراف حرم و مدرسه ، ماشین‌های نظامی که نیروهای آماده گارد شاهنشاهی در آن استقرار داشتند، به صورت آماده‌باش حاضر بودند و اتوبوس‌های شرکت واحد هم تعداد زیادی مسافر به قم آورده و در نزدیکی حرم پیاده می‌کردند. عده زیادی هم در مدرسه فیضیه، در مجلس روضه شرکت کرده و حجه الإسلام انصاری که سخنران آن روز بود، مشغول سخنرانی بود که عده‌ای در داخل مجلس،  با فرستادن صلوات، مجلس را برهم زدند و به تذکرهای سخنران مجلس توجه‌ای نداشتند. (این ماجرا در صبح همان روز در منزل امام اتفاق افتاد و با تذکر آقای خلخالی که از قول امام به آنان اتمام حجت کرده بود، خاتمه یافت).

هنوز سخنران بالای منبر بود که یک‌باره تعدادی افراد مشخص و مأموران لباس شخصی ، از میان مجلس برخواستند، با کتک زدن مردم بی‌گناه، حاضران در مجلس عزا را به خاک و خون کشیدند.
در این مجلس، از اسلحه گرم استفاده نشد، اما با اسلحه سرد تا توانستند روحانیون و مردم حاضر در مدرسه را کتک زده و سپس به حجره‌ها ریخته، تمام مدرسه را به خاک و خون کشیدند. روز بعد باز هم مجددا این واقعه تکرار شد و منجر به بستن مدرسه فیضیه گردید.

همزمان با حرکت به خاک و خون کشیدن زائران بی‌گناه و روحانیون ساکن در مدرسه فیضیه، از طریق رادیو و تلویزیون اعلام کردند! عده‌ای دهقان و کشاورز به داخل مدرسه ریختند و طلاب حاضر در مدرسه را به خاک و خون کشیدند!!!.

علم پس از این حوادث،  طی مصاحبه‌ای اعلام داشت: چون روحانیون با اصلاحات کشاورزی مخالف هستند ، بین دهقانان نزاعی در گرفته و یک دهقان هم در این حادثه جان باخت.
در مدت کوتاهی، خبر جنایت رژیم، سراسر کشور را مورد تعجب واداشت و به عنوان اعتراض به رژیم تظاهراتی راه‌اندازی شد. علمای بزرگ هم طی تلگرافاتی حرکات شاه را محکوم کردند و تلگراف علمای ایران و نجف و کربلا به قم سرازیر شد. آیت‌الله حکیم هم طی تلگرافی کلیه علما را به نجف دعوت نمود. امام، طی تلگرافی ، برای آیت‌الله حکیم،  ضمن دعوت علما به وحدت کلمه اعلام فرمودند: «...

با هجرت مراجع و علمای اعلام اعلی الله کلمتهم ، مرکز بزرگ تشیع در پرتگاه هلاکت افتاده و به دامن کفر و زندقه کشیده خواهد شد و برادران ایمانی عزیز ما در شکنجه و عذاب الیم واقع خواهند شد ... ما عجالتا در این آتش سوزان به سر برده و با خطرهای جانی صبر نموده، از حقوق اسلام و مسلمین و از حریم قرآن و استقلال مملکت اسلام دفاع می‌کنیم و تا سر حد امکان مراکز روحانیت را حفظ نموده ...».

همچنین امام در اعلامیه‌ای که در ۱۳ /۱ /۴۲ منتشر شد ، حمله کماندوها و مأمورین انتظامی دولت با لباس مبدل به روحانیون با حمله مغول مقایسه کرد و با این تفاوت که مغول به کشور اجنبی حمله کردند و اینها به ملت مسلمان و روحانیون بی‌پناه. ایشان پس از شرح ماجرای حمله به مدرسه به زندگی سخت طلاب در قم اشاره کردند و اهانت به مقدسات را به نام شاه‌دوستی بیان داشته و شاه‌دوستی را تعریف به غارتگری، هتک اسلام، تجاوز به حقوق مسلمین مطرح می‌کند و به نام ملت علم را استیضاح می‌کند که با چه مجوزی به مدرسه فیضیه حمله کرده است.

در پایان اظهار می‌دارد: «من اکنون قلب خود را برای سرنیزه‌های مأمورین شما حاضر کرده‌ام و برای قبول زورگویی و خضوع در مقابل جباری‌های شما حاضر نخواهم کرد».
امام در اعلامیه‌ای به مناسبت چهلمین روز شهدای فیضیه،  یک‌بار دیگر مواضع خود را اعلام و پرده از چهره شاه برداشت.

در این اعلامیه ضمن اشاره به اعتراف مأمورین که تمام جنایات و قانون‌شکنی‌ها را به عهده شاه گذاشته آمده بود: «منطق این دولت و بعضی اعضای آن، محو کامل اسلام است. تا این دولت غاصب یاغی سر کار است، مسلمین روز خوش نخواهند دید».

امام در ادامه این پیام ، خطاب به سران ممالک اسلامی و دول عربی و غیر عربی اعلام می کند ، علمای اسلام و زعمای دینی و ملت دیندار .... از پیمان با اسراییل دشمن اسلام و دشمن ایران متنفر و منزجر است (صحیفه نور ج۱ ص ۴۷ و ۴۸)

ماجراهای محرم سال ۱۳۴۲

در آستانه ماه محرم،  رژیم از کلیه هیات های عزاداری خواست تا متعهد شوند در مراسم عزاداری ،شورش به پا نکنند و از منبری ها تعهد می گرفت که (علیه شخص اول مملکت سخن نگویید . علیه اسراییل سخنی به میان نیاوردند، مرتب بگوش مردم نخوانند که اسلام در خطر است ) .

در تاریخ ۲۸ /۲ /۱۳۴۲ امام باعنایت به این تعهدات طی پیامی خطاب به وعاظ و هیات های مذهبی اعلام داشت : رژیم تصمیم گرفت برای جلوگیری از ورود نهضت به هیات های مذهبی و اطلاع رسانی روحانیون در مراسم عزاداری، از همه آنها التزام گرفته و تعهد اخذ شود که در هیات ها هیچگونه سخنی محالف منافع رژیم گفته نشود و متعهد شوند علیه شخص اول مملکت سخنی نگویند ، علیه

اسراییل نیز سخنی به میان نیاورند . مرتب به گوش مردم نخوانند که اسلام در خطر است ، دیگر هرچه بگویند آزادند.
امام در اعلامیه خود این موضوع را افشا و اعلام داشت : "دستگاه جبار از خوف آنکه مبادا در منابر و مجتمع مسلمین، شرح مظالم و اعمال خلاف انسانی و ضد دینی وطنی آنها داده شود؛ دست به رسوایی دیگری زده و در صدد گرفتن التزام و تعهد از مبلغین محترم و سران هیات عزادار است که از مظالم دم نزنند".

در ادامه این اعلامیه آمده است : آقایان بدانند که خطر امروز براسلام، کمتر از خطر بنی امیه نیست . دستگاه جبار با تمام قوا به اسراییل و عمال آنها همراهی می کند ....سکوت در این ایام تایید دستگاه جبار و کمک به دشمنان اسلام است .

پیام امام، سریعا در شهرها پخش شد و تظاهرات در تهران و شهرستانها به اوج خود رسید . مردم به همراه دسته های عزاداری امام حسین (ع) ، جنایات رژیم را بازگو می کردند. دانشجویان نیز به حمایت از امام و روحانیت دست به راهپیمایی زدند و با شعار مرگ بردیکتاتور،  رسما شعارهای خود را متوجه شاه کردند.

اعتراض مردم وتظاهرات آنان در عاشورای حسینی ، به اوج خود رسید . تمام تلاش رژیم با اعزام فرستاده نزد بزرگان حوزه، این بود که امام در این روز سخنرانی نداشته باشد .

امام دربرابر اصرار به ظاهر خیر اندیشان اظهار می دارد که؛ من تصمیم نهایی خود را گرفته ام و با این شایعه پراکنی ها و تهدیدات نمی توانم از تصمیم خود بر گردم،  امام بعد از ظهر عاشورا ۱۳ /۳ /۱۳۴۲ در مدرسه فیضیه سخنرانی تاریخی خود را خطاب به مردم و روحانیت ایراد کرد .

این سخنرانی که در میان انبوه جمعیت عزادار و زایر حضرت معصومه(س) انجام شد . نقطه عطف نهضت و منشور انقلاب اسلامی به شمار می رود . امام در این سخنرانی هدف نهضت را مبارزه باشاه و اسراییل و حفظ اسلام از خطرناشی از اسراییل و شاه دانست . امام در این سخنرانی خطر اسراییل ووابستگی شاه به اسراییل را مورد توجه قرار داد و به شاه نصیحت کرد "من به تو نصیحت می کنم، دست بردار از این کارها ......من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی همه شکر بکنند، .....سازمان امنیت می گوید از اسراییل حرف نزنید،  از شاه هم حرف نزنید،  این دوتا تناسبشان چیست؟ مگر شاه اسراییلی است . به نظر سازمان امنیت شاه یهودی است ۰(صحیفه نور  ج۱ ص۵۵ ) این سخنرانی در میان شور و گریه مردم خاتمه یافت؛ هرچند در میان سخنرانی برق شهر را قطع کردند، تا صدا به مردم نرسد . اما دست اندر کاران انقلابی مدرسه با امکانات محدود آن زمان پیش بینی لازم شده بود و صدای سخنرانی به صورت کامل برای حاضران در مدرسه و صحن حضرت معصومه(س) و میدان آستانه که همه از جمعیت موج می زد پخش می شد .

قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲

سخنان امام خمینی در روز عاشورا، برای رژیم غیر قابل تحمل بود، همانروز دستور دستگیری امام و همراهان امام صادر شد.  ساواک و شهربانی تعداد زیادی از یاران امام را در ۱۴ خرداد دستگیرکردند ودر ساعت سه نیمه شب  پانزده خرداد، با ریختن صدها کماندوی اعزامی از مرکز، منزل امام را محاصره و به منزل وارد شده ایشان را درحالی که مشغول نماز شب بود، دستگیر کرده،  به تهران منتقل ودر بازداشتگاه باشگاه افسران زندانی کردند،  سپس به زندان قصر منتقل کردند. امام  پس از نوزده روز حبس در زندان قصر، به زندانی در پادگان نظامی عشرت آباد منتقل شد.

خبر دستگیری امام به سرعت در شهر قم پخش شد. مردم باشنیدن خبر با شعار "یامرگ یا خمینی" به سوی منزل امام و از آنجا به سمت حرم حضرت معصومه (س) حرکت کردند. ابتدا پاسبان های شهربانی توان جلوگیری مردم را نداشتند، اما پس از رسیدن نیروهای کمکی نظامی از پادگان های اطراف قم ، هنگامی که جمعیت از حرم حضرت معصومه (س) خارج می شدند، آنها را با رگبار مسلسل به خاک و خون کشیدند. هم زمان برای ایجاد رعب و وحشت ، هواپیماهای جنگی در فضای شهر قم  دیوار صوتی را شکستند.  شهر قم، حالت جنگی به خود گرفته بود، کامیون های نظامی، اجساد شهدا و مجروحین را به سرعت از خیابانها و کوچه ها به نقاط نامعلومی بردند. رسیدن خبر دستگیری امام به تهران، مشهد، شیراز و دیگر شهرها را به صحنه اعتراض  تبدیل کرده بود .  در این روز مردم ورامین و شهرک های اطراف کفن پوشیده به سوی تهران روانه شدند. ارتش آن روز با تانک ها و ابزار زرهی و نیروهای نظامی برای جلوگیری از ورود مردم ورامین به تهران ،  در سه راهی ورامین با جمعیت درگیر شدند و جمع زیادی از راهپیمایان را به خاک و خون کشیدند.

تیمسار حسین فردوست  در توضیح وخامت اوضاع می نویسد: به اویسی (فرمانده لشکر گارد ویژه) گفتم «تنها راه این است که هر چه آشپز و نظافتکار و اسلحه دار و غیره در لشکرداری مسلح کنی» .سرانجام مأمورین نظامی و پلیس شاه با تیراندازی های گسترده و مستقیم و به کارگیری هرچه در توان داشتند بر قیام مردم فائق آمدند.

علم، نخست وزیر شاه در خاطراتش از این روز خطاب به شاه می نویسد: اگر ما عقب نشینی کرده بودیم ، ناآرامی به چهار گوشه ایران سرایت می کرد و رژیم ما با تسلیم ننگ آوری سقوط می کرد.
 پانزده خرداد ۴۲ مبدأ انقلاب اسلامی مردم ایران بود. شاه دو روز بعد از نهضت ۱۵ خرداد، قیام مردم را بلوا و اقدامی وحشیانه، و نتیجه اتحاد ارتجاع سرخ و سیاه نامید و سعی کرد تا آن را به خارج از مرزها نسبت دهد.

 هرچند در واقعه  پانزده خرداد با دستگیری امام  و کشتار وحشیانه مردم قیام ظاهرا سرکوب شد،  اما مردم از پای ننشستند و همچنان مطالبه گر آزادی امام بودند، تا اینکه رژیم مجبور شد، در تاریخ ۱۱ مرداد ۱۳۴۲امام را از زندان آزاد و درمنزلی تحت محاصره نیروهای امنیتی در منطقه داوودیه تهران حبس خانگی کند. مردم تهران به محض اطلاع از انتقال رهبر، به سمت داوودیه سرازیر شدند. ساعاتی از ازدحام جمعیت نگذشت که رژیم مردم را پراکنده ومحل سکونت امام را محاصره کرد.

عصر ۱۳ مرداد، روزنامه ها خبری جعلی را مبنی بر تفاهم مراجع تقلید با مقامات دولتی منتشر کردند. اطلاع از خبر و تکذیب آن خبر برای امام خمینی ممکن نبود. اما علمای وقت با انتشار بیانیه هایی هر گونه تفاهم را تکذیب کردند. در این میان اطلاعیه آیت الله العظمی مرعشی نجفی (ره) افشاگرانه و مؤثر بود. پس از این وقایع، امام خمینی ، تحت الحفظ مأموران رژیم به منزلی واقع در محله قیطریه تهران منتقل و تا روز آزادی و بازگشت به قم در ۱۵ فروردین سال ۴۳ در همین محل محاصره شده اقامت داشت.

در آغاز سال ۱۳۴۳  رژیم با این تصور که شدت عمل در ماجرای قیام پانزده خرداد مردم را متنبه و مبارزین را وادار به سکوت کرده است، کوشش داشت تا وقایع سال گذشته را فراموش شده جلوه دهد. در شامگاه ۱۶ فروردین ۴۳ بدون اطلاع قبلی، امام خمینی آزاد و به قم منتقل می شود.

به محض اطلاع مردم، شادمانی سراسر شهر را فرا می گیرد و جشنهای باشکوهی در مدرسه فیضیه و شهر به مدت چند روز برپا می شود. سه روز از آزادی امام نمی گذرد که نطق انقلابی آن حضرت در تفصیل قیام پانزده خرداد مهر بطلانی بر همه تصورات و تبلیغات رژیم می زند.

امام در نطق دیگر خویش گزارش روزنامه ها مبنی بر تفاهم ایشان با رژیم را انکار می کند.

دراولین سالگرد قیام پانزده خرداد در سال ۱۳۴۳ با صدور بیانیه مشترک امام خمینی و دیگر مراجع تقلید اعلامیه مشترک آیات عظام به مناسبت سالگرد قیام خرداد و بیانیه های جداگانه حوزه های علمیه، گرامی داشته شد و به عنوان روز عزای عمومی معرفی شد.
انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha