بدون شک یکی از مسائل مهم جهان اسلام، اشغال فلسطین به دست رژیم غاصب صهیونیستی بوده و هنرمندان کشورهای مختلف به واسطه هنر خود سعی کردهاند، سنگهایی هرچند کوچک برای پرتاب کردن به سمت آن رژیم ستمکار بردارند و صدای مردم مظلوم فلسطین را به گوش جهانیان برسانند. هنرمندان ایران نیز از این قاعده مستثنی نبوده و شاعران این سرزمین به عنوان یکی از اقشار فعال هنر کشور تلاشهای بسیار خوبی در این زمینه انجام دادهاند.
به مناسبت روز جهانی قدس در ادامه برخی از اشعار شاعران ایران را در خصوص فلسطین میخوانید.
محمدسعید میرزایی:
نوار قرمز غزه! دهان زخم فلسطین!
تو را محاصره کردند چکمههای شیاطین
تو را محاصره کردند تا غریب بمیری
به این محاصره لعنت، به این معامله نفرین
کدام صلح؟ که نوزاد نارسی است به شیشه
و غزه مادر محزونی ایستاده به بالین
و هر شهید فلسطین ستارهای شد و پر زد
که اینچنین شود ای غزه آسمان تو تزئین
نوار خون و گل اشک اگر نبود، برادر!
نبود این همه رؤیای کودکان تو رنگین
کسی ز غزه پیامی به آسمان بفرستد
کمز نگاه کن ای ماه پشت ابر، به پایین!
جهان به خواب زمستان و غزه - کودک فردا -
امید بسته به خورشید روزهای پس از این...
رضا اسماعیلی:
باید سخن از حقیقت دین گفتن
از حُرمَت قبلۀ نخستین گفتن
امروز برای شاعران تکلیف است
با لهجۀ شعر، از فلسطین گفتن
ای قدس! ظهور مُنتَظَر نزدیک است
خورشید دمیده و سحر نزدیک است
در سنگر انتفاضه پا بر جا باش
یک سنگ دگر بزن، ظفر نزدیک است
ای معجزۀ قیامقامت، ای قدس!
خوننامۀ عشق و استقامت، ای قدس!
در راه رهایی تو جان میبازیم
ای قبلۀ دین، سرت سلامت، ای قدس!
با شوق رهاییات، نفَس میگیریم
ای قدس! تو را ز خار و خس میگیریم
ما خاک تو را -به تین و زیتون سوگند-
فردا ز نفاق و کفر پس میگیریم
افشین علاء:
مهر شکست تا ابد حک شده بر جبینتان
کوچ کنید غاصبان! جانب سرزمینتان
کودک غزه را اگر در دل خواب کشتهاید
خورده ترک ز آه او گنبد آهنینتان
کوچ کنید صف به صف چون که نشسته هر طرف
مرگ در انتظارتان حادثه در کمینتان
رو به دیار خود کنید ای به عبث نشستگان!
تا سر پاست اسبتان تا نشکسته زینتان
خیرهسریست کارتان دربهدریست بارتان
حیلهگریست یارتان بدگهریست دینتان..
مرد ظفر که نیستید اهل خطر که نیستید
هست حریف طفل و زن، غیرت آتشینتان؟!..
دل بکنید زین سرا ورنه به روز ماجرا
نیست به خاک قدس جز فاجعه همنشینتان..
یا به همین زبان خوش پس بدهید قدس را
یا که رسد دمی دگر لحظۀ واپسینتان!
رضا یزدانی:
یک روز خواهی دید ای قدس!
صبح خوشِ آزادیات را
پس میدهد دشمن سرانجام
این خانهی اجدادیات را
اینجا تمام کودکانش
مردان میدانی بزرگاند
در بند دشمنها نماندند
در بند ایمانی بزرگاند
مردان میدان میتوانند
با این غم کوچک بسازند
این شهرها شهر تو هستند
هرقدر هم شهرک بسازند
دنیا همه خیره به سویِ
این کوچههای مردخیزند
اینجا تمام مردمانش
چون مسجدالاقصی عزیزند
از شاخههای سبز زیتون
در هر مسیرت کوچهباغی است
تا فتح تو یک جاده مانده
تا فتح تو یک جمعه باقی است
باید برای درک عشقت
راز تو را از ما بپرسند
هنگامهی آزادیات را
از حاج قاسمها بپرسند
محمدحسین انصارینژاد:
در دستت امشب مبادا، سنگ از فلاخن بیفتد
زین سنگها باید آتش، بر جان دشمن بیفتد
از خوان هشتم گذر کن، آن سو شغاد ایستاده
نگذار ناگاه در چاه، نعش تهمتن بیفتد
پیداست در آسمانت، ابری که سجیل دارد
تا از فرود ابابیل، شوری مطنطن بیفتد
این باغ تشنهست تشنه، در قوم آب آوری نیست
تا چند چشمش فقط بر ابری سترون بیفتد
بین فلاخن بچرخان، بیتابتر سنگ دیگر
بگذار هر دم گسل در، آن سد آهن بیفتد
این دایهی مهربان را، وقت خطر میشناسی
روزی که "خردک شراری "، او را به دامن بیفتد
مرگت به بستر مبادا، این مرگ کوچک گناه است
سیب است این سر مبادا، سیب از نچیدن بیفتد
این کوچهها مرگ خیزند، یکسر کبوتر ستیزند
حق دارد این شعر زخمی باز از تتن تن بیفتد
عباس همتی:
چه سالها در انتظار ذوالفقار حیدری
تویی که در احاطۀ یهودیان خیبری
چو قلعهای چو قلّهای که حتمی است فتح آن
همیشه فکر و ذکر ما، همیشه در برابری
کبوتران صلح در هوای تو فدا شدند
تو در همیشۀ جهان، برای عشق سنگری
رواق توست سجدهگاه خلوت پیمبران
و از گلاب اشکهای انبیا معطری
تو دیدهای شکوه بیمثال مُلک عشق را
ولی بر آن شکوه هم، تو زینتی، تو زیوری
چه منزلی! چه خانهای! چه بیت عاشقانهای!
که دم به دم، نفس نفس دل از مسیح میبری
میان طعنههای خلق، جانپناه مریمی
برای هجرتی عظیم، تکیهگاه هاجری
نماز روی فرش تو عروج میکند به عرش
بُراق شاهد است از تمام آسمان سری
خدا به جبهۀ زمین نوشته: «ارث صالحین»
تو از زبور قصه را شنیدهای و از بری
تو حسن مطلعی چنین، تو حسن مقطعی چنان
تو قبلهگاه اولی، تویی که فتح آخری
انتهای پیام
نظرات