محمدحسین سوزنی، از شهدای لرستانی است که ۳۰ شهریورماه سال ۱۳۳۷ از پدری به نام ابراهیم و مادری به نام منیژه متولد شد، تحصیلات خود را تا دیپلم ادامه داد و در ۱۲ اردیبهشتماه سال ۱۳۶۱ در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش به شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش را در گلزار شهدای شهر خرمآباد به خاک سپردند.
شهید محمدحسین سوزنی در وصیتنامه خود آورده است: «مادر عزیزم از اینکه وصیتنامهام را پشت قاب عکس پنهان میکنم و ممکن است مدتها آن را پیدا نکنی معذرت میخواهم زیرا چارهای جز این ندارم و نمیخواهم قبل از شهادتم به دست کسی بیفتد و یا آن را ببینی.
مادرم! خوب میدانم که تو چه زحمتها به پای من کشیدی و با چه رنج و سختی مرا بزرگ نمودی، میدانم ولی چه کنم که نتوانستم زحماتت را جبران کنم.
مادرم! تنها خواهشی که از تو دارم اگر سعادت شهید شدن را پیدا کردم حلالم کنی و مرا ببخشی زیرا تو خوب میدانی که فرزندت به راه خدا گام برداشته و خوب میدانی تنها آرزویم شهادت است، مادرم! همین روزها حملهای سرنوشتساز به یاری خدا در پیش داریم انشاءالله خرمشهر آزاد خواهد شد و پس از آن به فلسطین خواهیم رفت.
مادرجان! اگر شهید شدم غمی به خود راه نده و هرگاه از فکرت خطور کرد که دیگر مرا نخواهی دید کربلا و نجف و کاظمین را به یادآر که زیر چکمه صدامیان کافر و بعثیون پلید قرار گرفته است.
مادرم! اگر شهید شدم منال و غمگین مباش زیرا که با خون ما آنها فتح و پرچم اسلام در تمام جهان افراشته خواهد شد و با این کار قلب امام را شاد خواهیم کرد.
پدرم! هرگاه غم از دست دادنم تو را رنج داد فرزندان فلسطینی را به یاد آور، مدینه را به یاد آور که در چنگ جباران قرار گرفته، مکانهای مقدس و مردم مظلوم و ستمدیدهاش را به یاد آور.
خواهرم! میدانم که شهادتم را زینبوار پذیرا خواهی شد، حجابت را خوب حفظ کن زیرا دشمن از حجاب تو آنقدر میترسد که از مسلسل پاسداران خواهد ترسید.
برادرم! به امامم بگو قبل از شهادتم آرزوی دیدن لبخند پیروزی را روی لبان مبارکشان دارم ولی میدانم که اگر هم شهید شوم روحم به خدمتشان خواهد رفت، زیرا میگویند روح شهید آزاد است و هر کجا که بخواهد میتواند پرواز کند، پس لحظه پیروزی، روحم به دیدن امام خواهد رفت و حتماً پای مبارکش را خواهم بوسید.
به آمریکا و نوکران سرسپردهاش بگویید ای بیحیاهای فرومایه و ای بیخردان، بس کنید و خجالت بکشید، آخر تا کی ظلم، دیگر آبرویتان در جهان رفته و شکست خوردهاید و به قول امام دیگر هیچ غلطی نمیتوانید بکنید.
به شوری بگویید تو هم به فکر خودت باش، تو که دیگر از آمریکا قویتر نیستی، هر دوی شما در یک زبالهدان قرار خواهید گرفت یک وقت خیالی در سر نپرورانی که مغزت را بچههای ۱۳ ساله ما منفجر خواهند کرد.
به منافقان بگویید دیگر جاهلیت بس است، به خود آیید و توبه کنید و سوره مبارکه «نصر» را هرگز فراموش نکنید که میفرماید: «چون هنگام فتح و پیروزی خدا فرا رسد و در آن روز مردم را بنگری که فوجفوج به دین خدا داخل میشوند و در آن وقت خدای خود را حمد و ستایش کن و پاک و منزه دان و از او بخشش و آمرزش طلب کن که او خدای بسیار توبهپذیر است».
مادرم! دلم میخواهد هنگامی که مرا در قبر میگذارید دستهایم را باز بگذارید تا همه بدانند که با آغوش باز به استقبال شهادت رفتهام، مشتم را بسته بگذارید تا منافقان بدانند امت محمد(ص) هیچگاه تسلیم زور نخواهد شد و با مشت گره کرده در مقابل ظالم خواهد ایستاد، چکمههایم را در پایم بگذارید تا کفار بدانند با چشم باز با روح خدا بیعت کردهام، سینهام را باز گذارید تا کفار بدانند آن را سپر اسلام قرار دادهام.
مادرم! یک سفارش دیگر دارم و اینکه به مردم بگویید هیچگاه به شایعات بیاساس گوش نکنند و به خاطر خدا و به پاس خون شهیدان این همه احتکار و گرانفروشی و کمبود مصنوعی ایجاد نکنند قدری به جبههها بیندیشند و لحظهای به رزمندگان فکر کنند به آنها بگویید به خدا قسم انقلاب و جنگ و شهادت و کمبود و همه اینها برای ما آزمایشی بزرگ از طرف خداوند است پس چه بهتر که همه با هم متحد شویم و از این آزمایش الهی روسفید بیرون آییم و کمتر به فکر دنیا باشیم و زندگی بهشتیها و رجاییها را در نظر بگیریم که درس چگونه زیستن و چگونه مردن را به ما آموخت.»
انتهای پیام
نظرات