به گزارش ایسنا، امروز ۲۱ اسفند چهل و هشتمین سالگرد صدور فرمان امام خمینی برای تحریم حزب رستاخیز توسط تودههای مردم در سال ۱۳۵۳ است.
آیتالله سید روحالله موسوی خمینی، این اسلامشناس حکیم با بررسی دقیق روابط حاکم بر دربار و دولتهای رژیم گذشته، تحقیق درباره حقایق فکری، فرهنگی و سیاسی پشت پرده خاندان سلطنت و تحلیلی عمیق از مناسبات بینالمللی دربار پهلوی اخبار و اطلاعات دریافتی از ایران را مورد توجه عمیق قرار دادند.
ایشان بعد از تحقیقی همهجانبه از ابعاد تصمیمات سیاسی محمدرضا شاه با صدور فتواها، اطلاعیهها و بیانیههای روشنگرانه عموم به خصوص اقشار حقوقبگیر و زحمتکش را به مخالفت یا مقاومت در برابر سیاستها و تصمیمات ضد دینی و ضد ملی دربار و دولتهای رژیم طاغوت دعوت میکردند.
دو روز بعد از انتشار خبر تاسیس حزب رستاخیز ملت ایران در رادیو سراسری ایران وقتی خبر این اقدام شاه توسط حجتالاسلام سید حمید روحانی به امام رسید، بنیانگذار جمهوری اسلامی به دور از هر واکنش احساسی و تعصبی خطاب به روحانی نوشتند: «باید مطالب را درست دریافت کنم، بعد تصمیم بگیرم و این مانع نیست که شماها مطالبی تهیه کنید.»
هر چند که بررسی ابعاد خبر رسیده به نجفاشرف ۸ روز زمان برد اما فتوایی که از سوی امام امت صادر شد حکایت از فهم دقیق موضوع و شرایط حاکم بر ایران عصر پهلوی و بررسی همه جانبه و بیشائبه موضوع از سوی ایشان داشت.
امام در تاریخ ۲۱ اسفند ۱۳۵۳ علاوه بر صدور فتوایی سیاسی، واقعیتهای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی داخلی و بینالمللی آن روزگار را به نحوی تحلیل کردند که اکنون بعد از گذشت حدود نیم قرن از بیان این سخنان به خوبی میتوان پی به شخصیت عالم به زمانه بودن و تواناییهای معرفتی ایشان در تحقیق و تحلیل شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم بر روزگار پهلویِ پسر برد.
واکنش به یک خبر
کنگره حزب رستاخیز ملت در تاریخ ۱۱ اسفند ۱۳۵۳ توسط محمدرضا شاه برگزار شد و با آب و تاب و تکبر فراوان تعطیلی و ادغام همه احزاب کشور در این حزب را موجب افتخار خود و حکومتش دانست و از آحاد ملت ایران خواست تا هر چه زودتر به عضویت این حزب درآیند و حتی تهدید کرد هر کس که نخواهد عضو حزب رستاخیز شود ویزایش را میدهد تا در کشوری غیر از ایران سکونت کند.
خبر سوادی شاه از رادیو و تلویزیون سراسری و در روزنامهها پخش شد و مردم در جریان تصمیم جدیدش قرار گرفتند. حجتالاسلام حمید روحانی که آن زمان از اعضای دفتر امام بود در تاریخ ۱۳ اسفند همان سال در این نامهای به امام نوشت: «مصیبت خانمانسوز تازه، تشکیل حزب رستاخیز و فشارهای توانفرسایی که به دنبال خواهد داشت نمیدانم که چه به روزگار ملت بیپناه ایران خواهد آورد. نظر به اینکه اکنون عازم نجف هستم، میخواستم از آن حضرت استفسار نمایم که اگر تصمیمی در این زمینه اتخاذ فرمودهاند در مقام باشیم که آنچه به نظر رفقا میرسد فراهم کرده به حضور تقدیم داریم.»
علاوه بر سوال حجتالاسلام روحانی از امام جمعی از روحانیون نجف نیز بعد از اطلاع از موضوع خواستار اعلام نظر امام درباره حزب رستاخیز و وظیفه مردم شدند.
بنیانگذار جمهوری اسلامی همان جوابی را به روحانیون نجفی دادند که به صورت مفصلتر به حجتالاسلام روحانی دادند.
ایشان به روحانیون نجف نوشتند: «نظر به مخالفت این حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ایران، شرکت در آن بر عموم ملت حرام و کمک به ظلم و استیصال مسلمین و مخالفت با آن از روشنترین موارد نهی از منکر است و این جانب نظر خود را درباره این حزب به طور تفصیل نوشتهام.»
انتشار عمومی ماوقع
با انتشار نظر فقهی و سیاسی امام امت درباره تاسیس حزب رستاخیر و روشن شدن تکلیف عموم مردم دیندار، حجتالاسلام روحانی از امام کسب تکلیف کرد تا هم نامه تفصیلی و هم جواب کوتاه امام امت به روحانیون نجفی به صورت جداگانه منتشر شود تا عموم مردم در جریان آنچه بین او و امام و روحانیون نجفی با امام اتفاق افتاده، قرار بگیرند.
امام امت به روحانی تاکید کردند: «آنچه نوشتهاید مانع ندارد. دو - سه نسخه رونوشت کنید، یکی برای من بفرستید و ترجمه عربی نیز بشود و در صورت امکان اینجا – نجف - طبع شود لکن نشر در اینجا – نجف - نشود و اگر اینجا – نجف - امکان نبود باید فکری کرد.»
فتوای حرام
مشروح اعلامیه امام خمینی در نکوهش اقدام محمدرضا پهلوی در تاسیس حزب رستاخیر ایران به شرح زیر است:
«نظر به مخالفت این حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ایران، شرکت در آن بر عموم ملت حرام و کمک به ظلم و استیصال مسلمین است؛ و مخالفت با آن از روشنترین موارد نهی از منکر است و چون این نغمه تازه که به دستور کارشناسان یغماگر برای اغفال ملت از مسائل اساسی، از حلقوم شاه برخاسته تا کشور را بیش از پیش خفقان زده کند و راه را برای مسائلی که در نظر دارند باز نمایند و قوه مقاومت را به کلی از ملت سلب نموده و نفس را در سینهها حبس سازند.
لهذا لازم است - حَسَب وظیفه - تذکراتی بدهم. باشد که ملت اسلام تا فرصت از دست نرفته با مقاومت بیش از پیش و همه جانبه جلو این نقشههای خطرناک را بگیرند.
قبلا باید گفت شاه در این پیشنهاد غیر مشروع، به شکست فاحش طرح استعماری - به اصطلاح - «انقلاب ششم بهمن» و برخوردار نبودن آن از پشتیبانی ملت اعتراف نموده است. کسی که بیش از ۱۰ سال است فریاد میزند که ملت ایران موافق با این «انقلاب» است و اسم آن را «انقلاب شاه و ملت» گذاشته، امروز مردم را به صفهای مختلف تقسیم کرده و میخواهد با زور سرنیزه برای خود موافق درست کند. اگر این - به اصطلاح - «انقلاب» از شاه و ملت می باشد، دیگر چه احتیاجی به حزب تحمیلی است!؟
درباره این حزب - به اصطلاح «رستاخیز ملی ایران» باید گفت این عمل با این شکل تحمیلی مخالف قانون اساسی و موازین بینالمللی است و در هیچ یک از کشورهای عالم نظیر ندارد. ایران تنها کشوری است که حزبی به امر ملوکانه تأسیس کرده و ملت مجبور است وارد آن شود و هر کس از این امر تخلف کند سرنوشت او یا حبس و شکنجه و تبعید و یا از حقوق اجتماعی محروم شدن است.
مردم محروم این کشور مجبورند موافقت خود را با نظام شاهنشاهی اعلام کنند. نظام پوسیدهای که از نظر اسلام مردود و محکوم به فناست. نظامی که هر روز ضربه تازهای بر پیکر اسلام وارد میآورد و اگر خدای نخواسته فرصت یابد اساس قرآن را برمیچیند. نظامی که هستی ملت را به باد فنا داده و تمام آزادیها را از او سلب کرده است. نظامی که طبقات جوان روشنفکر را در زندانها و تبعیدگاهها از هستی ساقط نموده و باز میخواهد با این حزب بازی اجباری، بر قربانیها و زندانیهای خود بیفزاید.
مردم مسلمان ایران مجبورند در برابر شاهی سر تسلیم فرود آورند که دستش تا مرفق به خون علمای اسلام و مردم مسلمان آغشته است. شاهی که میخواهد تا قطره آخر نفت این کشور را بفروشد و پولش را - به عناوین مختلف - به سرمایهدران و چپاولگران تقدیم نماید و به آن افتخار کند.
استعمار آمریکا از ذخایر هنگفت نفت خود استفاده نمیکند و از دیگران میخرد که برای مصالح کشورش محفوظ باشد ولی شاه ایران این طلای سیاه را میفروشد و خزانه ایران و ملت را تهی میکند و درآمد آن را به جای اینکه صرف این ملت پابرهنه و گرسنه نماید به اربابان استعمارگرش وام میدهد و یا اسلحههای خانمانسوز و مخرب میخرد تا از منافع و مطامع استعمارگران در ایران و منطقه نگهبانی کند و به خونریزی و سرکوبی جنبشهای ضد استعماری ادامه دهد.
او تا دیروز با اخذ وامهای کمرشکن از خارج، اقتصاد ایران را به ورشکستگی میکشانید و امروز با دادن وامها و خرید اسلحه، ملت را به افلاس کشانیده و از رشد باز میدارد. معاملات اسارت بار و به خصوص معامله ۱۵ میلیارد دلاری اخیر با استعمار آمریکا، ضربه نابودکننده دیگری است که شاه به اقتصاد ایران وارد ساخته و چوب حراج تازهای است که بر ثروت و ذخایر ملت محروم ایران میزند.
ملت ایران مجبور است به کسی رأی موافق بدهد که وضع کشاورزی و دامپروری ایران را چنان به عقب رانده که اکنون باید گندم، برنج، گوشت، روغن و سایر ارزاق را با قیمتهای هنگفت وارد کند.
شاه که در آغاز طرح به اصطلاح انقلاب سفید به دهقانان نوید میداد که در سایه اصلاحات ارضی، غله مورد نیاز کشور در داخل تأمین میشود، اکنون به جای خجلت زدگی افتخار میکند که دو و نیم میلیون تن گندم و ۴۰۰ هزار تن برنج در سال جاری وارد کرده است در صورتی که مطلعین میدانند که یک استان ایران، مثل خراسان، قدرت تهیه گندم برای تمام کشور را داشت و این قدرت را «انقلاب سفید شاه» سلب کرد.
شاه بیش از ۱۰ سال است که فریاد از پیشرفت کشور میزند، در حالی که اکثریت ملت را در فقر و فاقه غوطه ور ساخته. ظاهر تهران را آراسته و از دسترنج ملت برای عمال خود عمارات چند طبقه بنا میکند ولی در دهات و قصبات - که قسمت عمده جمعیت ایران را تشکیل میدهند - از مواهب اولیه زندگی خبری نیست، و اکنون وعده ۲۵ ساله به مردم میدهد.
ولی مردم آگاه ایران توجه دارند که این وعدههای او پوچ و عاری از حقیقت است. قدرت کشاورزی از کشور سلب گردیده، وضع کشاورزان و کارگران روز به روز وخیمتر شده و از صنعتی شدن مستقل و غیر وابسته جز اسمی نیست و نخواهد بود مگر اینکه به خواست خدای قادر این رژیم پوسیده تغییر کند.
با تمام شدن ذخیره نفت به دست این رژیم، آن چنان فقری به ملت روی میآورد که جز تن به اسارت دادن راهی ندارد. ملت شریف ایران، که نه زراعت دارد و نه صنعت، باید با فقر و فلاکت دست به گریبان باشد و یا به عملگی برای سرمایهداران تن در دهد.
شاه از مشروطه و قانون اساسی دم میزند، در صورتی که خود او در رأس مخالفین قانون اساسی و مشروطیت، اساس مشروطه را از بین برده است که نمونه بارز آن مصاحبه و جنجال اخیر است.
اجبار ملت به ورود در حزب نقض قانون اساسی است. اجبار مردم به تظاهر در موافقت و پایکوبی و جنجال در امری که مخالف خواسته آنهاست نقض قانون اساسی است. سلب آزادی مطبوعات و دستگاههای تبلیغاتی و اجبار آنها به تبلیغ بر خلاف مصالح کشور نقض قانون اساسی است. تجاوز به حقوق مردم و سلب آزادیهای فردی و اجتماعی نقض قانون اساسی است. انتخابات قلابی و تشکیل مجلس فرمایشی محو مشروطیت و نقض قانون اساسی است. ایجاد پایگاههای نظامی و مخابراتی و جاسوسی برای اجانب مخالفت با مشروطیت است. مسلط نمودن اجانب و عمال کثیف آنها از قبیل اسرائیل بر بهترین اراضی مملکت و کوتاه کردن دست ملت از آن نقض قانون اساسی و خیانت به کشور است.
اجازه سرمایهگذاری به اجانب و مسلط کردن آنها بر تمام شئون مملکت و غارت ذخایر نفتی به اسم «حاکمیت ملی» و کوتاه کردن دست ملت از فعالیتهای اقتصادی خیانت به ملت و نقض قانون اساسی است. مصونیت دادن به اجانب و عمال آنها مخالفت با مشروطه و قانون اساسی است و اصولا دخالت شاه (که به حسب نص قانون اساسی مقام غیر مسؤولی است) در امور کشور و قوای مملکت بازگشت به دوران سیاه استبداد و نقض قانون اساسی است.
این شخص باز از انقلاب سفید دم میزند؛ انقلابی که موجب سیه بختی ملت شده و میباشد. انقلابی که جز فلج کردن قوای فعاله ملت اثری نداشت. انقلابی که پس از ۱۰ سال، خود «شاه» هم قلابی بودن آن را فاش کرد. انقلابی که میخواهد فرهنگ استعماری را تا دورترین قرا و قصبات کشانده و جوانان کشور را آلوده کند. باید مخالف این - به اصطلاح - «انقلاب» به شکنجهگاه برود و از حقوق اجتماعی محروم شود.
علمای اسلام و محصلین و رجال دین و طبقه دانشگاهی که با این نظام پوسیده و دستگاه ظلم و جور و با این انقلاب رسوا مخالفند، یا «بی وطن» هستند و باید به شکنجهگاه بروند و یا از حقوق اجتماعی محروم میباشند. طبقات بازرگان، زارع و کارگر که در این ۱۰ سال جز وعدههای پوچ ندیدهاند و از این پس باز وعده بیشتری میشنوند و با این انقلاب سیاه لعنتی مخالفند، به همان سرنوشت دچار خواهند شد.
علمای اعلام و سایر طبقات بدانند که تشکیل این حزب، مقدمه بدبختیهای بسیاری است که اثراتش به تدریج ظاهر میشود. بر مراجع اسلام است که ورود در این حزب را تحریم کنند و نگذارند حقوق ملت مسلمان ایران پایمال شود. بر سایر طبقات خصوصا خطبای محترم و محصلین و طبقه جوان دانشگاهی و طبقات کارگر و زارع و تجار و اصناف است که با مبارزات پیگیر و همه جانبه و مقاومت منفی خود، اساس این حزب را ویران کنند و مطمئن باشند که رژیم در حال فرو ریختن است و پیروزی با آنهاست.
باید ملت از تبلیغات پوچ دستگاه اغفال نشود. اینها در عین حال که مخالفت خود را با اسلام و احکام آن روزافزون میکنند، برای اغفال ساده لوحان، در دستگاه تبلیغاتی مراسم خواندن دعای کمیل و سینهزنی و زنجیرزنی پخش میکنند، احکام قرآن کریم را نقض و خود آن را چاپ و منتشر میکنند.
اینجانب در این کنج غربت از وضع اسفبار ملت ایران رنج میبرم و چقدر خوب بود که در این شرایط حساس در میان آنها بودم و در این مبارزات مقدس، جهت نجات اسلام و ایران، از نزدیک با آنان همکاری میکردم. از خداوند تعالی قطع ایادی اجانب و عمال آنان را خواهانم.»
منابع:
صحیفه امام، ج۳، ص ۷۰ تا ۷۶
محمدرضا پهلوی، پاسخ به تاریخ، ص ۲۰۸
حزب رستاخیز، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
انتهای پیام
نظرات