ضلع جنوبی میدان نقشجهان اصفهان باوجود مسجد جامع عباسی، شاهکاری از معماری و کاشیکاری را به رخ میکشد؛ مسجدی که آغاز بنایش به شکرانه نجات شاهطهماسب صفوی در یکی از جنگهای او باز میگردد، اما فرصت ادای نذر به او داده نشد و نوهاش شاهعباس یکم، نذر پدربزرگ را با معماری استاد علیاکبر اصفهانی و بهرهمندی از هنرمندان رشتههای مختلف، به باشکوهترین شکل ممکن ادا کرد.
چشمگیرترین بخش از سازه مسجد جامع عباسی، گنبد آن است؛ گنبدی که اگرچه بیش از یکدهه است که زیر بار برخی ناملایمتی و بیمسئولیتیها قدخم کرده است، اما هنوزهم از هر نقطه میدان نقشجهان خودنمایی میکند. بنایی که استادانهترین اثر معماری قرن ۱۱ هجری قمری شمرده میشود و در آن روزگار از همه بناهای شهر اصفهان بلندتر بوده است. مسجدی با گنبدی دو پوش که با توجه به ساختار و بزرگی آن، موجب استحکام بیشتر، عایقبندی بهتر دما و انعکاس صدا شده است.
محوطه باز زیر گنبد را یک صحن یا گنبدخانه بسیار بزرگ با چهلستون و طاق احاطه کرده است و یکی از جذابترین تجربیات بسیاری از گردشگران خارجی و ایرانی، ایستادن زیر نقطه مرکزی گنبد اصلی این مسجد و آزمایش انعکاس صدایشان است که این ویژگیِ انعکاس صدا را به ساختار گنبد نسبت میدهند.
ما اکنون به زیر گنبد اصلی مسجد جامع عباسی رسیدهایم و آواز «سروش دادیار» خواننده و مدرس آواز ایرانی در این نقطه طنینانداز میشود...
- بسیار زیبا بود، آوازی که خواندید مربوط به کدام دستگاه است؟
چند بیت از مثنوی معنوی را در آواز بیات ترک خواندم که از مشتقات دستگاه شور شناخته میشود.
- مدتهاست که این نقطه در زیر گنبد مسجد جامع عباسی موردتوجه گردشگران است و اینجا میایستند و آواز میخوانند. فلسفه آن را میدانید؟
دیدگاه من بهعنوان یک آوازهخوان این است که محیط و فضا روی برگشت و انعکاس صدا اثرگذار است و این موضوع احساس خوبی به خواننده و موزیسین منتقل میکند. درواقع صدا در هر فضایی که تهی از اشیا باشد خواهد پیچید و فرقی ندارد که شما در یک اتاق خالی از وسیله قرار بگیرید و بخوانید و یا اینکه در یک بنای تاریخی و زیر گنبد یک مسجد باشید؛ اما این موضوع در گنبد به شکل مضاعف اتفاق میافتد که دلیل آن، شکل هندسی گنبد است. شباهتهای بسیاری بین گنبدها و کاسه یا جعبه صوتی بسیاری از سازها مانند تار و سهتار و کمانچه وجود دارد و حالت گنبدی شکل آنها موجب بازگشت مطلوب صوت میشود، یعنی روی صوت تأثیراتی میگذارد که برای گوش انسان مطبوع است؛ اما اینجا گنبد اصلی مسجد جامع عباسی است و سنگی که پشت سر من میبینید یکی از نقطههای جالبی است که معمولاً بازدیدکنندگانی که به این قسمت میآیند حتماً خود را به این سنگ میرسانند. هنر معمار این بوده است که با دقت و ظرافتی که آن زمان به خرج داده بهگونهای این فضا را مهندسی کرده است که انعکاس صوت در این نقطه خاص، بیشتر و بهتر شنیده میشود و وقتی آواز میخوانیم بازگشت و تکرار صدا اتفاق میافتد که برای من بهعنوان خواننده و آوازهخوان و حتی برای مخاطبان، موضوع لذت بخشی است.
وقتی صدایی حتی کوچک در این نقطه مرکزی تولید شود انعکاس پیداکرده و تشدید خواهدشد و در شبستانهای مسجد میپیچد. در مورد فلسفه این اتفاق، صحبتهای زیادی شده است یا در مورد اینکه این سنگ چیست، اما من یکی از مهمترین دلایل انعکاس صوت در این نقطه از مسجد را که بر اساس مطالعه خود دریافتهام با این موضوع مرتبط میدانم که این نقطه، ثقل مرکزی گنبد یعنی تراز گنبد بوده است و گنبد را بر اساس این نقطه ساختهاند. نکته قابلتوجه این است که در قدیم، موسیقی را شاخهای از علم ریاضی و ریاضی را شاخهای از علم حکمت میدانستند و به این شیوه تقسیم و تدریس میکردند و درس میگرفتند؛ ضمن اینکه تمام قواعد ریاضی همانطور که بر هندسه و بر معماری حاکم است بر موسیقی نیز حاکم است و مهمترین نکته انعکاس صوت در این نقطه، تناسبات و دقت در تناسباتی است که با توجه به ابزار و دانش قدیم معماری در معماری این مسجد نیز بهکاررفته است و نشان میدهد که معماران آن زمان چقدر در دانش معماری رشد کرده و پیشرو بوده و توانستهاند این تناسبات را بهگونهای رعایت کند که با تناسبات صوت که از قوانین ریاضی تبعیت میکند رویهم منطبق شود و صدا در این نقطه منعکسشده و شیواتر به گوش برسد؛ اما درمجموع گنبد و فضاهای خالی همیشه صدا را منعکس میکنند و این موضوع برای شنونده بهنوعی خوشایند است. این اتفاق در بناهای دیگر نیز میافتد، اما شاید نه به این شدت و نه به این ظرافت، چراکه این نقطه، ثقل مرکزی گنبد است و تناسبات موجود در این بنا نشاندهنده دقت در معماری است.
همانطور که گفتم شباهت بسیاری بین گنبد و کاسه سازها وجود دارد و اگر گنبد را بهعنوان یک کاسه صدا در نظر بگیرید که صدا را تشدید میکند و به صدا کشش میدهد، درواقع مانند سازی است که کاسه آن را بسیار با دقت ساخته باشند. از سویی دیگر، مهمترین علت تفاوت صدای سازها و کیفیت و خوبی و بدی آنها در کاسه صوتی ساز است، یعنی دقتی که سازگر در تراش این کاسه و شکلدهی آن به خرج میدهد باعث میشود که درنهایت صدای خوب را به شما برساند و وقتی آن را با این گنبد بهعنوان یک کاسه بزرگ مقایسه کنید متوجه خواهید شد که این کاسه بسیار بزرگ چقدر با دقت و با رعایت تناسبات ساختهشده که میتواند به صدا شخصیت دهد و آن را منعکس کرده و تشدید کند.
- اگر اینطور تعبیر کنیم که معماری بناهای تاریخی اصفهان با دستگاههای موسیقی مرتبط است، چه تفاوتی بین مساجد و پلها و دیگر بناهای تاریخیِ آن دیده میشود؟ بهعبارتدیگر، هریک از بناها با یک دستگاه آوازی خاص مرتبط است و آن را میطلبد؟
موسیقی یک امر انتزاعی و بنا و معماری امری مادی است، موسیقی مجرد از ماده است و بنا و معماری امری ملموس است. البته میشود بین معماری و موسیقی، حتی بین وجوه فرهنگ یعنی همه تجلیات فرهنگ ازجمله موسیقی ارتباط برقرار کنیم و قاعدتاً بیربط نیستند، اما اینکه صرفاً و مشخصاً بگوییم وقتی به فلان بنا نگاه میکنم دستگاه شور یا فلان نغمه و آواز ایرانی را به یاد من میآورد موضوع دقیقی نیست. ممکن است در کودکیِ من بهعنوان آوازهخوان خوانندهای در این مکان بیات ترک خوانده و من در این مکان، بیات ترک را حس کنم و در بنایی دیگر دستگاهی دیگر؛ اما بهصورت خیلی کلی میتوان گفت که چرخهای در موسیقی ایرانی وجود دارد یعنی موسیقی ایرانی از یک نقطهای شروع و به یک نقطهای میرود و درنهایت دوباره به نقطه اول بازمیگردد، درواقع یک سیکل یا دایرهای را طی میکند و شما از نقطهای شروع میکنید و پله پله بالا میروید و به نقطه اوج میرسید و درنهایت باید به نقطه اول بازگردید.
این سیر و سلوک را در معماری ایرانی و در عرفان ایرانی نیز میبینید، حتی آن را در زندگی عادی و روزمره میبینید بهطوریکه انسان به دنیا میآید و از کودکی و نوجوانی به جوانی و میانسالی و سپس پیری میرسد و درنهایت میمیرد؛ همانطور که خورشید هر روز طلوع میکند و چرخهای را طی میکند و فصلها نیز چنین است. در عرفان نیز به همین صورت است؛ اگر اسفار اربعه را در نظر بگیرید شما سفر را از جایی شروع میکنید و به سمت خدا میروید و در سفر سوم در حقیقت سیر میکنید و در سفر چهارم به نقطه آغاز بازمیگردید، اما شما دیگر همان انسان نقطه شروع نیستید. موسیقی و معماری نیز به همین صورت است. در فضای این مسجد و درست در این نقطه ثقل، چشم شما هیچ شکستی را پیدا نمیکند و مدام در میان اسلیمیها میچرخد و درنهایت به نقطه مشخصی ختم نمیشود، اما این سیر و حرکت و سیالیت باعث میشود که ما یک استحاله روحی و معرفتی پیدا کنید و این استحاله را میتوانید در موسیقی نیز بیابید؛ به این شکل معماری و موسیقی را میتوان باهم مرتبط کرد.
- آواز اصفهان جزو کدام دستگاه محسوب میشود؟
آن چیزی که ما امروز تقسیمبندی موسیقی را بر مبنای آن میشناسیم و میآموزیم و میآموزانیم یک سنت و سابقه حدود ۲۵۰ ساله دارد که بر اساس آن آواز اصفهان را زیرمجموعه دستگاه شور میدانستند، اما استاد علینقی وزیری سعی کرد موسیقی ایرانی را بر اساس موسیقی غربی تئوریزه کند و آواز اصفهان را از زیرمجموعه دستگاه شور بیرون آورد و در زیرمجموعه دستگاه همایون قرار داد و ما امروز آواز اصفهان را زیرمجموعه دستگاه همایون کار میکنیم؛ ولی در قدیم زیرمجموعه دستگاه شور بوده است، یعنی آن را یکی از ۵ آواز متعلق به دستگاه شور میدانستند. ضمن اینکه وجوه تسمیه در موسیقی ایرانی بسیار زیاد است و یک مورد از آنها اسم مکان است و در مورد آواز اصفهان همانطور که از نامش پیداست به این موضوع اشاره دارد که این نغمه را مردمان اصفهان میزدند و میخواندند و زیاد استفاده میکردند و در طول زمان آن را پرورش دادند و به اسم خودشان ثبت شد.
- برخی اعتقاددارند که مکتب اصفهان یکی از جامعترین مکاتب آوازی ایرانی است، دیدگاه شما چیست؟
باید واژه جامعترین را تعریف کرده و بهطور دقیق مشخص کنیم که بر چه اساس مکتب آوازی اصفهان جامعترین است؟ اگر جامعترین را به این دلیل در مورد آواز اصفهان به کار ببریم که این آواز دارای سنت و سابقه است، در این صورت بله مکتب آوازی اصفهان نسبت به سایر مکاتب ریشهدارتر است که البته این را نیز باید بااحتیاط استفاده کرد چراکه ما باید بر سر تعریف مکتب نیز به توافق برسیم تا بتوانیم آنچه هست را زیرمجموعه مکتب بیاوریم.
اما اگر بپذیریم که شیوههای مختلفی در آواز وجود دارد که در ایران به آنها مکتب گفته میشود، مکتب آواز بیات اصفهان ریشهدارتر است؛ البته به این معنا نیست که سایر مکاتب ریشهدار نیستند، بلکه ریشه به این معنا است که ازلحاظ جامعیت، یک دوره زیست تاریخی و فرهنگی را داشته و فرصت کرده یکسری پارامترها و المانهای مشخصی را برای خود جمع آوری کند و داری متد مشخصی شود؛ اما اگر جامعترین را اینگونه معنا کنیم که مکتب یا شیوه اصفهان (من معتقدم به کار بردن واژه شیوه در آواز، دقیقتر از مکتب است) جامعومانع است به نظر من باید با یک مقدار احتیاط چنین گفت؛ البته نه به معنای اینکه جامعترین نیست. موضوع این است که باید تعاریف دقیقی در مباحث علمی و تئوریک و دانشگاهی ارائه داد و از کلیگویی خودداری کرد؛ اما من که در اصفهان متولدشده و آواز بیات اصفهان و شیوه اصفهان را کارکردهام همیشه این شیوه را بهعنوان یک شیوه صیقلخورده و شستهرفته در طول زمان دیده و شناختهام و میشناسم و به نظر من ازلحاظ استاتیک و زیباییشناسی فرهنگ ایرانی، شیوه بینظیری است.
- از ویژگیهای مکتب یا شیوه آواز اصفهان بگویید.
ویژگیهایی را برای این مکتب برمیشمارند، اما شاید بتوان بهجرئت گفت مهمترین آنها تأکید و تکیه بسیار روی شعر است، یعنی آنقدر که در مکتب اصفهان به شعر تأکید شده در سایر مکاتب چنین نیست و شاید این مسئله، مهمترین و بارزترین ویژگی آن است.
نکته دوم این است که شیوه آواز اصفهان بسیار تأثیر گرفته از موسیقی آئینی است، چراکه نوع خواندنی که تأکید بسیاری در القای شعر دارد برای خوانندگان این شیوه بسیار مهم بوده و جملات تحریری، جملات آوازی است. این موضوع بسیار مهم است که در شیوههای دیگر، جملات تحریری، جملات آوازی نیستند بلکه بیشتر، جملاتِ سازی است یعنی از جملاتِ سازی برای تزئین و تحریر استفاده میشود، ولی این جملات در شیوه اصفهان، جملات آوازی است یعنی شما تحریرها را از سیلابها و از فضای شعر میگیرید.
مورد سوم نیز لحن است. لحن در شیوه اصفهان بسیار مهم است. این شیوه، لحن بسیار مشخصی دارد و کسی که با شیوه اصفهان آشنایی دارد میداند که این لحن یا درواقع مفهوم بیانی چطور است.
به نظر من این سه ویژگی از بارزترین ویژگیهای شیوه آواز اصفهان است و در مواردی مانند گوشه، چرخش مایهها و ملودیها تفاوتهایی با سایر مکاتب یا شیوهها دارد. بهعنوان مثال، شخصیتی که عشاق در شیوه اصفهان دارد در سایر شیوهها وجود ندارد و مرحوم استاد لطفی میگفتند که یک نت ساده بوده که بعد بهصورت فعلی درآمده است.
- بهترین شیوههای آواز اصفهان را در چه کسانی میتوانیم ببینیم و بشنویم؟
از یک نگاه، مرحوم حسین طاهرزاده، مرحوم ادیب خوانساری، مرحوم تاج اصفهانی و حتی تااندازهای عبدالوهاب شهیدی و بسیاری اساتید دیگر را در زیرمجموعه شیوه اصفهان تقسیمبندی میکنند، اما وقتی شیوههای خواندن آنها را موردبررسی قرار میدهیم با تفاوتهای بسیار زیادی مواجه میشویم، مثلاً وقتی روی شعر تأکید کنیم به نظر من استاد تاج اصفهانی همچنان این شیوه را بهترین شکل اجرا میکنند و به لحاظ تحریرها و لحن آوازی و رساندن فحوای کلام بهترین نمونه است.
- شما در آواز پیرو شخص خاصی هستید؟
خیر، به نظر من هنرمند در دورههای مختلف مسیر هنری خودشیفته آدمهای مختلف میشود؛ من نیز یک دوره شیفته مرحوم استاد شجریان، دورهای مرحوم تاج، مرحوم آقا ادیب و دیگران بودم و در دورههای مختلف از این اساتید تأثیر بسیاری گرفتم و طبیعی هم هست. وقتی آدم به خودش میآید میبیند که هر بار در شیوه یکی از اساتید و در محضر یکی از آنها زانوزده است؛ ولی اگر از من بپرسند که میتوانی از میان این اساتید یک نفر را بهعنوان شاخص معرفی بکنید من از مرحوم استاد حسین طاهرزاده بهعنوان یکی از بهترین معماران کاخ آواز ایران را نام میبرم.
- شما متولد چه تاریخی هستید استاد؟
ششم فروردینماه ۱۳۶۲ در اصفهان متولد شدم.
- از چه سنی آواز را شروع کردید و اساتید شما چه کسانی بودند؟
از حدود ۱۴ سالگی آموختن آواز را نزد استاد معمارزاده شروع کردم و بعد مدتی نزد استاد حسین سرکوب رفتم، ولی عمده کلاسهای من شرکت در محضر استاد سید رضا طباطبایی بوده است. همچنین مدتی در محضر استاد تقی سعیدی بودم و از محضر استاد اعظمی کیا نیز بهرهمند شدم. ضمن اینکه مدت ۷ سال به لطف خدا در محضر استاد محمدرضا لطفی در تهران بودم. درواقع هر زمان و هرکجا فرصت میشد کیف هنرجویی روی دوش ما بود و به قول شاعر «ما ز هر صاحب دلی یک شمه کار آموختیم/ ناله از نی گریه از ابر بهار آموختیم.»
- با هنرجویان علاقهمند به آموختن شیوه آواز اصفهان چه صحبتی دارید؟
اگر کسی بخواهد شیوه آواز اصفهان را با آن درجهای از خلوص و تعصب و اصرار بر ویژگیهایش کار کند باید به استاد علیاصغر شاهزیدی، استاد تقی سعیدی و استاد سید رضا طباطبایی و شاگردانشان رجوع کند تا دقیقتر و بهتر به تعریفی از شیوه یا مکتب اصفهان برسند که امروز بیشتر روی آن اصرار و پافشاری میشود.
- در روزگار جاری بودن زایندهرود، بسیاری از هنرها در کنار این رود خلق میشد و آوازهخوانها در کنار آن آواز میخواندند. از دیدگاه شما نبودن زایندهرود در آواز چه تأثیری در هنر و بهویژه آواز اصفهان داشته است؟
تأثر حسی رودخانه زایندهرود روی تکتک مردم اصفهان مثالزدنی است. زایندهرود برای اصفهان بیشتر از یک رودخانه است؛ درواقع یک مفهوم است و ما با این مفهوم در یک بطن زندگی کردیم، کودکیمان را گذراندیم، ادبیات خود را ایجاد کردیم و در زبان روزمرهمان همیشه زایندهرود وجود داشته است. من بهجرئت میگویم که بهصرف آن احساسی که زایندهرود به من منتقل میکرد و فضا و محیط وسیعی که میتوانستم بدون مزاحمت برای دیگران تمرین کنم نیمی از تمرینهای آواز را کنار زایندهرود انجام دادم.
شاید نشود بر زبان آورد که نبودن زایندهرود چه تأثیری روی هنرمندان داشته است و برای من نیز بسیار سخت است که از فقدان زایندهرود حرف بزنم و بگویم که زایندهرود با من و با روحیات من بهعنوان یک خواننده چه کرده است. برای من بهعنوان یک هنرمند آوازهخوان که نیمی از مهمترین منابع ارتزاق روحیِ من طبیعت و رودخانه بود وقتی از روی پلها عبور میکنم و خشکی زایندهرود را میبینم نمیتوانم آن را باور کنم؛ البته مردم همچنان این سنت را حفظ کردهاند و در غیاب آب در دهانههای پلها آواز میخوانند، اما همه ما میدانیم که بهنوعی به این بیآبی پناه میبرند.
مسیر را در میدان جهانیِ نقشجهان همراه با «سروش دادیار» ادامه میدهیم تا به عالیقاپو برسیم و قرار است که «بهرنگ کوفگر» هنر درمانگر و خالق طرح «بنا و نوا» در عالیقاپو به ما بپیوندد...
اکنون به اتاق موسیقی عمارت عالیقاپو میرسیم و بهرنگ کوفگر با نوای تارش مینوازد و سروش دادیار شعری از حافظ را در دستگار نوا اجرا میکند.
- از دادیار درباره ویژگی اتاق موسیقی عمارت عالیقاپو میپرسیم و او میگوید:
اتاقی که در آن حضور داریم به تالار موسیقی عالیقاپو معروف است که در آن گچبریهایی بهصورت تُنگبری کارشده که باعث میشود که صدا انعکاس طبیعی پیدا کند، یعنی صدا بهواسطه وجود این تُنگها و برشها انعکاس پیدا نمیکند. درحالیکه اگر این تنگبریها وجود نداشته باشد و تعداد سازها و آوازهخوانها نیز در این اتاق زیاد باشد صدا انعکاس پیداکرده و میپیچد و کیفیتی نخواهد داشت، یعنی برگشت صداها، ماند یا کششِ آنها زیاد میشود و صداها به درون هم میرود بهطوریکه شما نمیتوانید صدای سازها و آواز را تفکیک کنید و درنتیجه، صدای درهمی میشنوید؛ ولی تنگبریهای موجود در اتاق موسیقی عالیقاپو این امکان را میدهد که صداها ماند و کشش پیدا نکند و جذابتر شنیده شوند.
اما این موضوع که آیا اتاق موسیقی عالیقاپو در قدیم نیز همین کارکرد را داشته یا خیر، باید گفت که درباره آن زیاد صحبت شده و من فکر میکنم میتوانسته چنین کارکرد و امکانی را داشته باشد. البته ویژگی که در مورد این اتاق عرض کردم در گوشوارههای اتاق بیشتر مشهود بوده است و انعکاس صوت در گوشوارهها طبیعیتر اتفاق میافتد؛ ضمن اینکه در حال حاضر این فضا خالی است و در زمانِ گذشته با توجه به اینکه این مکان، اتاق مورداستفاده شاه بود و قطعاً اسباب و فرش نیز در آن قرار داشته است، وجود وسایل نیز عاملی برای این بود که انعکاس صوت، طبیعیتر باشد.
- این مسئله نیز به ارتباط بین ریاضی و موسیقی اشاره دارد؟
بله درواقع موسیقی بهعنوان بخشی از علم صوت و شاخهای از علم ریاضیات شناخته میشد و معماران حتماً این موضوع را با توجه به کاربرد بنا، در ساختن بناها در نظر میگرفتند. حتی در نقاشیهای عالیقاپو نیز موسیقی حضور بسیار پررنگی داشته که نشان میدهد توجه به موسیقی در فرهنگ زمان خود و بهخصوص در فرهنگ درباریِ زمان صفویه از اهمیت بسیاری برخوردار بوده است؛ بنابراین کاربرد توجه به موسیقی در کار معماران نیز بر اساس فرضیه نبوده بلکه با آگاهی و بر اساس علم و تخصص از آن استفاده میکردند و اگر امکان شبیهسازی در چنین بناهایی وجود داشته باشد که دارد، میتوان بر اساس پژوهشها کاربرد دقیقتر چنین فضاهایی را آشکار کرد که نشان میدهد در آن زمان به همه وجوه فرهنگ به یک اندازه توجه میشد و چنین نبود که یکی کوتاه بماند و دیگری بلند شود، چراکه برای انسجام فرهنگی، در کنار هم و همراه باهم و در یک بافت استفاده میشدند.
- آواز خواندن در بناهای تاریخی برای شما چه تفاوتی با خواندن در مکانهای دیگر دارد و از قرار گرفتن در چنین مکانهایی و خواندن آواز در آنها چه احساسی پیدا میکنید؟
موسیقی کلاسیک و سنتیِ ما در ارتباط تنگاتنگ با وجوه دیگر فرهنگ ازجمله در ارتباط با ادبیات و معماری شکلگرفته است، هرچند که بناهایی که ما امروز در زندگی روزمره خود در شهر میبینیم با معماری و آن بافت سنتی فاصله گرفته است. من بهعنوان خواننده موسیقی کلاسیک با حضور در بناهای تاریخی بهصورت ناخواسته و ناخودآگاه احساس میکنم که آواز و شعری که میخوانم با این فضا بسیار منطبق است، یعنی گویا ویژگیهایی در چنین بناهایی وجود دارد که آواز و شعر و ویژگیهای نهفته در موسیقی را پررنگتر میکند.
علت این است که موسیقی با معماری و با شعر و با وجوه دیگر فرهنگ در طول زمان آرامآرام همراه باهم شکلگرفتهاند، از یکدیگر تأثیر پذیرفته و رویهم اثرگذار بودهاند و شما میتوانید بهصورت خیلی دقیق و با جزئیات ازلحاظ زیباییشناسی، المانهایی که در هنر موسیقی وجود دارد را در معماری پیدا کنید و برعکس، معماری را در موسیقی و در ادبیات پیدا کنید و این شاید مهمترین ویژگی این بناها است.
سپس گفتوگو را با بهرنگ کوفگر، خالق طرح «بنا و نوا» ادامه میدهیم که نوای تارش در اتاق موسیقی عالیقاپو طنینانداز شد.
سالهاست که طرح بنا و نوا را شروع کردید و بهنوعی در پی ارتباط فضای معماری با ساز و آواز بودهاید. درباره این طرح بگویید.
این کار از سال ۱۳۷۸ شروع شد و به ذهنم رسید که جای موسیقی اصیل ایرانی که بر مبنای ردیف است در بناهای تاریخی خالی است، به همین دلیل طرح «بنا و نوا» را شروع کردم و در همه بناهای تاریخی اصفهان ازجمله چهلستون، تالار موسیقی عالیقاپو، عمارت هشتبهشت، رکیب خانه و همچنین در سایر بناهای تاریخی آن یا ابیانه و خانههای تاریخی کاشان و حتی بناهایی در شهر تهران مانند کاخ سعدآباد، کاخ نیاوران، کاخ گلستان و بسیاری از بناهای تاریخیِ دیگر ساز زدم و آواز خواندم.
با توجه به آن تجربهها متوجه شدم که احساس درستی داشتهام، یعنی اینطور درک و احساس کردم که سکوتِ چنین فضاها و حس درونی که القا میکنند در هر یک از این بناها متفاوت است. به عبارتی آن نوع موسیقی که در تالار موسیقی عالیقاپو اجرا میشود با موسیقی چهلستون فرق میکند، چراکه حس معماری و بنا متفاوت است و وقتی هنرمند در چنین فضایی حضور پیدا میکند و ساز میزند و آواز میخواند همه موارد در کنار یکدیگر حس فوقالعادهای را ایجاد میکنند که من نام آن را «بنا و نوا» گذاشتم.
بیش از ۲۰ سال است که روی طرح «بنا و نوا» کار میکنم و تجربه چندین هزار اجرا در بناهای تاریخی را داشتم و تقریباً تا امروز، موسیقیِ هر بنایی را بر اساس احساس خودم بیرون کشیدهام، چراکه هر بنا سنخیت بیشتری با دستگاهی از موسیقی دارد؛ ضمن اینکه یک جنبه از این طرح نیز مردم هستند که متأسفانه بسیاری از آنها ساز را از نزدیک ندیدند و حتی اسم سازهای ایرانی را هم نمیدانند و لازم است که در این خصوص فرهنگسازی انجام شود. بنابراین من سعی کردم در این سالها و بهاندازه توانم و بدون دریافت حتی ریالی از مسئولان و فقط از روی عشق، به این موضوع نیز بپردازم تا روی مخاطب اثرگذار باشد.
- تالار موسیقی عالیقاپو یکی از مکانهایی است که به ارتباط پررنگ موسیقی و معماری اشاره دارد. فلسفه آن از نگاه شما چیست؟
در ایران، تالار موسیقی کاخ عالیقاپوی اصفهان و مقبره شیخ صفیالدین اردبیلی در شهر اردبیل دارای گچبریها و تُنگبریهایی است که حالت استریو ایجاد میکند، یعنی پژواک صدا و اکو در این اتاق وجود ندارد، صدا زنده است و آن را در نقاط مختلف اتاق به یک اندازه میشنوید. من فکر میکنم نام این اتاق که تالار یا اتاق موسیقی نامیده شده به دلیل ویژگی آن است که باعث میشود صدا در آن به یک اندازه شنیده شود، چراکه نوع گچبریها و تنگبریها باعث میشود که صدا انعکاس پیدا نکند و صاف و زلال شنیده شود و حتی بعد از گذشت اینهمه سال هنوز هم این بنا ویژگی خود را حفظ کرده است.
البته داستان یا شاید افسانهای هم درباره این اتاق گفتهشده و آن است که در قدیم وقتی در اتاق موسیقی عالیقاپو ساز میزدند صدا در آن باقی میماند و بعد از مدتی که دوباره به اتاق وارد میشدند صدای ساز همچنان شنیده میشد و به آن گوش میکردند؛ البته من در تمام این سالها نتوانستم چنین تجربهای در این اتاق داشته باشیم و یا نبود؛ ولی آنچه مشهود است نوازندگان از همان زمان شاهعباس در گوشوارههای اتاق موسیقی عالیقاپو ساز میزدند، چراکه این بنا کاخ خصوصی شاهعباس بوده است. نکته دیگر این است که بر اساس احساسِ من و همانطور که جناب سراج نیز در مقاله خود به آن اشاره کردهاند در این اتاق دستگاه شور نواخته و خوانده میشده است که این همان حس درونی من از این بنا بوده است.
به گزارش ایسنا، و ما اکنون لبریز از نوای ساز و آواز، از میدان جهانیِ نقشجهان خارج میشویم...
انتهای پیام
نظرات