به گزارش ایسنا، نویسنده در یادداشت که نام آن را «در اینجا اندیشهها را آتش میزنند» گذاشته مینویسد:
در ویران شهری که نه کسی میخواند، نه میاندیشد و نه اجازه اندیشیدن دارد؛ جایی که انسانها برای مصرف کردن تولیدات کارخانهها و شبکههای بزرگ تلویزیونی به وجود میآیند و میمیرند، جایی که ادبیات مرده است چون کتابها و اندیشهها را آتش میزنند، چون تفکر مستقلی وجود ندارد. تصویر دنیایی تهی از معنا. پاد آرمانشهری که اندیشیدن جرم است و انسانها برده تکنولوژی و رسانهها هستند. آنقدر که از جهل خود و اطلاعات بیخاصیتی که دارند ناآگاهاند.
رژیم استبدادی نشان داده شده در رمان از جنس رژیمهای ۱۹۸۴ نیست بلکه ری بردبری بیشتر میخواست تا سلطه تکنولوژی و رسانهها و سانسور آنها را گوشزد کند. در نهایت نویسنده نشان میدهد کتاب و آگاهی است که بشر را نجات میدهد. کسانی که کتاب میسوزانند و اندیشهها را آتش میزنند به خود انسانیت حمله کردهاند.
معرفی این کتاب در ایسنا:
انتشار ترجمه جدید از «فارنهایت ۴۵۱»
سالها پیش این کتاب با یک ترجمه نه چندان خوب و با شکل و شمایلی که در حد و اندازه ری بردبری نبود چاپ شد. شاید چاپ بد آن کتاب بود که باعث شد تصویر خواننده ایرانی از ری بربری همان علمی ـ تخیلینویسی باشد که چند مفهوم بزرگ را در کتابش گنجانده و دیگر نیازی نیست کتاب دیگری از اش چاپ شود! اما چند وقتی است که نشر ماهی ترجمه بسیار دقیق و خوبی با طراحی جلدی عالی از این کتاب چاپ کرده که حیف است نخوانیدش؛حتی اگر فیلم آن را دیده باشید یا ترجمه دیگری را خوانده باشید.
داستان کتاب راجع به آتشنشانی است به اسم مونتاگ. در دنیای کتاب، آتشنشانها دستور دارند هر جایی که کتابی باشد را بسوزانند. «فارنهایت ۴۵۱» همان دمایی است که کاغذ در آن میسوزد.
مونتاگ در ابتدای کتاب سرخوش از قرصها و صفحات بزرگ مدیا است و به چیزی جز لذت فکر نمیکند تا اینکه طی اتفاقاتی شروع به پرسیدن میکند. همان پرسشی که تمدن را آغاز کرد انگار دوباره به کمک مونتاگ میآید. مونتاگ به نظم آهنین موجود و همه چیزش شک میکند و این سفری است سخت و جانفرسا؛ سفری که مشخص نیست انتهایش رستگاری است یا نیستی.
انتهای پیام
نظرات