به گزارش ایسنا، سلین نسخه اول «نمایش افسانهای برای وقتی دیگر» را سال ۱۹۴۶ در سلول یا به قول خودش توی دخمهاش در زندان کپنهاگ نوشت؛ عصبانی از همه کس، بریده از همه چیز، بدخلقتر از همیشه، با تنی رنجور از دردهای قدیمی. با تمام اینها، در این بدترین لحظه زندگی، سلین بیشتر از همیشه شور و شوق زنده ماندن داشت.
«نمایش افسانهای برای وقتی دیگر» کتابی است علیه همه کس؛ همه دوستان، همه دشمنان، همه دوست، دشمنان، حتی خود سلین و علیه همه چیز؛ میهن، عشق، نفرت... و مسلما علیه زبان؛ همان زبان استاندارد و ادبی فرانسه که سلین از رمان اولش، «سفر به انتهای شب» (۱۹۳۲)، با آن میجنگید.
از نظر بسیاری از منتقدان ادبی، از جمله آنری گودار، این جنگ تمامعیار، «خشنترین رمان سلین در برخورد با خواننده» است.
رمان با دیداری غیرمنتظره آغاز میشود؛ زنی همسنوسال سلین، از دوستان قدیمیاش، به اسم کلمانس آرلون به همراه پسرش به دیدن او آمده است، از راهی دور، بیخبر و در زمان یکی از بمبارانهای هوایی پاریس. روزهای آخر اشغال فرانسه است و پاریس در آستانه آزادی. از همین حالا تسویه حسابها شروع شده؛ خائنان به وطن و کسانی که در مدت اشغال فرانسه با آلمانها همکاری کردهاند، یکی پس از دیگری، شناسایی میشوند و مردم به صورت خودجوش دخلشان را میآورند. سلین یکی از همینهاست، چون قبلا سه هجویه ضدیهود نوشته است؛ هیچ و پوچ برای یک کشتار (۱۹۳۷)، مدرسه جنازهها (۱۹۳۸) و بهویژه مخمصه که سال ۱۹۴۱ چاپ شد، یعنی یک سال پس از اشغال فرانسه و زمانی که همه کتابها و روزنامهها تحتنظر آلمانها و رژیم ویشی دستنشانده و «همکار» نازیها منتشر میشد بود.
دیدار با کلمانس بستری میسازد که راوی رمان، سلین از شرایطی بگوید که در آن جان هر کس که طی دوره اشغال با آلمانها همکاری کرده یا مشکوک به همکاری بوده در خطر است؛ هر روز تعداد زیادی «همدست با آلمان نازی» در خیابانها و خانههای پاریس «سلاخی» میشوند و اموالشان به تاراج میرود. سلین نمیداند کلمانس برای چه آمده اما همین بهانهای به دست میدهد برای آغاز «سلینیترین» رمان سلین که تماما شبیه کابوسی است که میشده در سلولش در زندان کپنهاگ دیده باشد. در این کابوس طولانی، از خانهاش در مونمارتر میبردمان به ته دخمهاش در زندان بالتاوستان، از آنجا پرتمان میکند وسط جنگ جهانی اول (۱۹۱۴) که در آن زخمی شده بود، از وسط جنگ سُرمان میدهد به دادگاهی که او را به خیانت و زندان محکوم کرده و از آنجا دوباره به سلول و دردهایی که آنجا تحمل میکند و دوباره از سلول به وسط پاریس، به کابوسی دیگر در دل کابوس اصلی؛ کابوسِ تکهپاره شدن به دست روشنفکران چپ و تمام اینها هم بسیار نمایشی، یک «نمایش افسانهای» تمامعیار. دست آخر، مدارِ کابوس به دیداری دیگر منتهی میشود، دوباره دیداری با یک دوست، دشمن در بمبارانی دیگرِ در پاریس؛ نقاش و مجسمهساز معلولی به نام ژول. درحالیکه کلمانس را کلا از یاد بردهایم، این دیدار دوم انگیزهای میشود برای شرح روزهای آخر سلین در پاریس و ورود همسرش لوست به همراه ورود عنصر موسیقی به رمان تا «نمایش افسانهای» کامل شود. اما آیا این رمان زندگینامه است؟ چقدر میتوان به درستی حرفهای راوی رمان، که نامش فردینان سلین و پزشک و شاعر است، اعتماد کرد؟
لویی فردینان دتوش (متولد ۲۷ مه ۱۸۹۴ در کوربوآ، حومه پاریس ـ درگذشته اول ژوییه ۱۹۶۱ در مودون) با نام مستعار «سلین» نویسندهای فرانسوی بود. سلین درباره خودش کمتر حرف میزد و وقتی هم که در مورد خودش میگفت دروغ بود. یکی از دوستان سلین که در یکی از مصاحبههایش حضور داشته میگوید که او از اول تا آخر به یک خبرنگار دروغ گفت و بعد از رفتن او نیز از دروغ گفتنش خوشحال شد. سلین جایی گفته: «حقیقت دردی است که هیچ وقت انسان را رها نمیکند و حقیقت این دنیا مرگ است. باید انتخاب کنی؛ مرگ یا دروغ. راستش را بخواهید شخصا هیچوقت جرأت خودکشی را نداشتهام.» او در همه آثارش ردی از شخصیتش به جا گذاشته است.
به زعم بسیاری، سلین یکی از بزرگترین نویسندههای تاریخ رمان است. نگاه او به دنیا بسیار سیاه، بیرحمانه و کالبدشکافانه است. او با شجاعتی بینظیر پلیدیهای انسان عصر جدید را برملا ساخت و آینهای صادق در برابر او نهاد. همچنین نمیتوان از زبان او یاد نکرد. او نثری بسیار عامیانه داشت و از عباراتی که خود میساخت بسیار استفاده میکرد. او زبان معیار را زبانی زنده نمیدانست. او تمام تابوهای عصر خود را شکست و تاثیری عمیق بر نویسندگان پس از خویش گذاشت. بخشی از جامعه روشنفکری فرانسه که ضدیت با او را در پیش گرفته بودند از دادن جایزه گنکور به فردینان سر باز زدند و حتی ادبیات او را «ادبیات کثیف» نامیدند. او بارها به نژادپرستی محکوم شد. در اواسط جنگ که او را به خاطر مقالات ضدیهودی مجبور به ترک فرانسه کردند افرادی مثل آندره ژید از او حمایت کردند. خود سلین معتقد بود که همه آنها دسیسههای روشنفکران کمونیست فرانسه مثل آندره مالرو، لویی آراگون، آلبر کامو و الزا تریوله است. حتی معتقد بود که درتحت تعقیب قرار گرفتنش نیز آنها دخیل بودهاند زیرا که آنها عضو کانون ملی نویسندگان فرانسه بودند که در سپتامبر ۱۹۴۴ فهرست سیاهی شامل ۱۲ نویسنده فرانسوی منتشر کردند که سلین هم جزو آنها بود.
سلین از منتقدان جدی مارسل پروست بود و درباره شهرت کتاب «در جستجوی زمان از دست رفته» او اعتقاد داشت که «اگر پروست یهودی نبود امروزه دیگر کسی راجع به او حرف نمیزد.»
«سفر به انتهای شب» ترجمه فرهاد غبرایی، «مرگ قسطی» ترجمه مهدی سحابی، «دسته دلقکها» ترجمه مهدی سحابی، «معرکه» ترجمه سمیه نوروزی، «گفتگوهایی با پروفسور ایگرگ» ترجمه افتخار نبوینژاد، «قصر به قصر» ترجمه مهدی سحابی، «شمال» ترجمه محمود سلطانیه، «شمال» [متن کامل] ترجمه آیدین پورضیایی و «ریگودون» (منتشر شده پس از مرگ در ۱۹۶۹) ترجمه افتخار نبوینژاد از جمله آثار سلین هستند که در ایران ترجمه و منتشر شدهاند.
انتهای پیام
نظرات