سحرگاه جمعه ۱۳ دیماه ۱۳۹۸، پیامکی خبری روی صفحه گوشی همراهم نمایان شد، خبر کوتاه بود؛ خیلی کوتاه، اما یک جهان تفسیر داشت. "سردار قاسم سلیمانی در یک عملیات تروریستی به شهادت رسید".
خبر غیرقابل باور بود، سعی کردم آن را شیطنتی رسانهای تصور کنم. اما نه؛ منبع خبر مشخص بود و صحت آن واضح.
هنوز طنین صدای پرصلابتش که میگفت: "تا سه ماه دیگر پایان داعش را اعلام میکنم"، صدایی که از انعکاس آن پشت کوهها را میلرزاند و امواج دریاها را به سکون وا میداشت، در ذهنم پژواک میشود.
مادران با شنیدن خبر سرنگونی داعش چه دعاها و نذرها که برایت نکردند و روزها خیالشان از حضور یک مرد در مرزهای مردانگی و غیرت راحت بود؛ حتی با رفتنت وحدتی دوباره در سرزمینت نمایان شد؛ پیکر تو ریسمانی شد برای همبستگی، برای با هم بودن زیر یک پرچم واحد.
روزهای تشییع هرچند تلخ اما باشکوهتر از هر یوماللهی بود؛ پیکرت بار دیگر انسجام ملی و وحدت اسلامی را در سراسر کشور عزیزم رقم زد.
هر کجای مسیر این خاطره تلخ را مرور میکنم، جز زیبایی نمیبینم و چه زیبا گفت شه بانوی دمشق، او که خود را در کسوت سربازیاش به آب و آتش زدی تا نگاه چپ به حریم امنش نرسد؛ آری زینب(س)، عقیله بنیهاشم را میگویم. فرمود: "و ما رایتُ الا جمیلا" و من آن روزها جز زیبایی ندیدم.
از کجا شروع کنم!؟
از نماز بغضآلود رهبر بر پیکرت دل هر بینندهای را میلرزاند و اشکها را جاری میکرد، اشکهایی که خبر از یک مصیبت عظمی میداد که علی در فراق مالک محزون است یا از طلب شهادت ایشان هنگام خواندن نماز بر پیکر بهترین همراه و همرزم خود.
این زیباترین فرازی بود که تاکنون شنیده بودم اما دلم گُر گرفت، انگار آتش از درونم زبانه میکشید و بر روحم نقش تاول میزد. کمکم داشت باورم میشد که دیگر نیستی و دشمن امشب آسوده سر بر بالین میگذارد؛ چرا که حماسهها و داستان رشادتهایت خواب را از چشم دشمنان ربوده بود.
سردار آسمانی؛ از اینکه در مسیر آرمانهایت به آرزوی دیرینه خود دستیافتی و بالاخره در کنار یاران شهیدت آرام گرفتی خوشحال باشم یا در غم تنها شدن مولا و مقتدایت محزون!؟ این تناقض مغز استخوانم را نشانه رفته و میسوزاند.
انگار دیگر مجال ماندن نبود هم از جانب تو و بیتابیهایت و هم از سوی یاران شهیدت؛ گویی انتظارشان به سر آمده بود و برای دیدن و به آغوش کشیدنت بال بال میزدند.
مردِ میدان، با مولایت حسینبن علی(ع) و شهدای دشت کربلا چه عهد و میثاقی بسته بودی که پیکرت در سرزمین نینوا و به مانند ایشان اِربا اربا شد و داغ انگشتر را برایمان تازه کرد؛ نیک میدانم بالاخره قسم جلالهات عاقبت بخیرت کرد.
سردار آسمانی، بدان نامت به مانند مولایمان همچون ستارهای بر تارک آسمان جهان اسلام درخشنده و جاودان خواهد ماند و همچنان نه تنها برای مردمان سرزمینت بلکه برای هر انسان استکبارستیز و آزادهای قهرمانی...
انتهای پیام
نظرات