شبنم حسینی، کارشناس ادبیات و مدرس زبان کردی در مورد دوستی می گوید: درهای زیادی برای ورود و خروج به مکان، زمان و موقعیت های مختلف وجود دارد، اما در دوستی، دری است که همواره مهیای آزمایش و جواب گوی هر گونه واکنشی می باشد.
وی می گوید: سلامی از سر تسلیم و ارادتی از ته قلب، نه تنها آرامش روح و تسکین روان است! که اعتبار شخصیت و پله اجتماعی انسانیت است، گاهی، نگاهی چنان ناخودآگاه انسان را منقلب میکند که قلم از انکار وجود واژه دوست مایوس می شود... دوست کسی است که نمی توانی نادیده اش بگیری! در ضمیر پنهان هر انسان دروازه های نامرئی کلمات، کلیددار نهانخانه اندیشههای دوست ناکند. دوست فراتر از اندیشه ای است که دچار روزمرگی شود.
حسینی، با اشاره به گذشته خود و دوران دانش آموزیش می گوید: «تمام خاطراتم خلاصه می شود در تو/ تو ای همراز آغازین تو ای یار دبستانی/ نمی دانی که بعد از تو چه می ماند برای من/ من و لب را گزیدن ها من و عمری پشیمانی».
اینجاست که باید سر تعظیم را در برابر مرتبت دوستی و مقام دوست فرود آورد، و فضای تنگ و کوتاه مدت دنیای مجازی را به وسعت و بی کرانگی دوستی در میان بوی دوات و برگه های کاهی و لمس ظریف و دلنواز کلمات سرب خورده ترجیح نداد.
حسینی از کلاس تدریس و پژوهش در کلمات و دوستی با کتاب و انواع واژه ها و قدمت اندیشه اش می گوید: با کتاب خوانی و دوستی با کلمات، دیار رنگین کمان و آسمان صاف، سرزمین عطر عطش ناک پیچ خورده بر گرده تاریخ زندگی اجتماعی و مرز میان چهار جهت جغرافیایی را بارها و بارها درنوردیده ام . شاید در هجی کلمات، کتاب تنها چهار حرف باشد، اما نبض پویایی و جریان زندگی در سطر به سطر آن نفس می کشد!
وی می گوید: لطفا در مصرف روزانه کتاب اسراف کنید! صرفه جویی در این امر، گناهی کبیره است! ریشه های کتاب، در تکرر هجای تنبل و خواب آلود لحظه های گرم کنار بخاری و برق طلوع اندیشه ها و رنگ ها، در دایرة المعارف تشعشعات دانایی است. من خاکم و ریشه های تو، نرگس وجود کلمات، من هوا و تو عطر باران خورده واژه های آشتی و اعتراض..
بنوازم، بر تارک رشته گفت و گوهای هزار رنگ واژه ها و اقلیم اندیشه های دور و نزدیک را در کشور باورهایم بگستران، که«من نمازم را پی تکبیره الحرام علف می خوانم، پی قد قامت موج».
به زبان گویای رنگ و دست نوازش نسیم ایمان دارم. من اشهد دوستی را در گوش اولین واژه «من یار مهربانم»خواندم و اوج گرفتم!
اولین پروازم بر آسمان دانایی زبان مادریم را در کلاس تفسیر نالی و نفس های گرم و امید بخش ملا عبدالکریم مدرس تجربه کردم و فهمیدم، می شود با تک تک کلمات دوست شد! دوستی که همیشه آنلاین و بروز است و بی دریغ شیره جانش را به کام می چکاند. من مرواریدهای خود شناسی را در دریای پر تلاطم گلستان سعدی به پیرنگ کشیدم و بارها و بارها از کلاس درس اخراج شدم و دوره مشروطیت را در کوچه باغ های شیرکوه بیکس گذرانیدم. از پیامبر جبران خلیل جبران یاد گرفتم که باید یکی را داشته باشی که کلید اسرار نهان وجودت را در ضمیر کلمات به حافظه پنهان نهانخانهی جان سپارد..
انتهای پیام
نظرات