فاطمه عباسیکلثوم در دیدار با تعدادی از اعضای جهاددانشگاهی همدان به مناسبت روز پرستار در بیمارستان سینا، مطرح کرد: من و همسرم همکلاسی دانشگاه بودیم و هر دو در رشته پرستاری دانشگاه علوم پزشکی همدان درس میخواندیم، سال ۱۳۷۷ عقد کردیم و سال ۱۳۷۸ نیز ازدواج کردیم. سال ۱۳۸۳ نخستین فرزندمان هستی به دنیا آمد. شرایط ازدواج دانشجویی سخت بود اما زندگی خوبی داشتیم، پدرم در هزینه اجاره خانه ما را کمک میکرد.
وی افزود: در دوران دانشجویی استادی داشتیم که طرح تشویقی گذاشته بود که اگر در کلاس ما کسی در دوران دانشجویی ازدواج کند به او دو امتیاز میدهد، نخستین دو امتیاز کلاس را من و همسرم گرفتیم، بعد از ازدواج خیلی وقتها پیش میآمد همکلاسیهایمان بعد از گرفتن غذایشان از سلف به منزل ما میآمدند و دور هم غذا می خوردیم، چه روزهای خوبی بود، هر چند از نظر مالی ضعیف بودیم اما اذیت کننده نبود.
عباسیکلثوم درباره مشکلاتی که ممکن است یک زوج همکار به ویژه در شغل پرستاری داشته باشند، مطرح کرد: همکار بودن در شغل پرستاری خوب است، شاید تنها مشکلش اذیت شدن فرزندان باشد، آن هم به علت شیفتها و شب کار بودن و هماهنگ نبودن آن اما در کل اشتغال در شغل پرستاری برای من و همسرم خوب بود. همسرم در بخش فوریتهای پزشکی بود و من در بیمارستان بودم.
وی در ادامه به سفر ناتمامی که همسرش را آنجا است می دهد، اشاره و اظهار کرد: سال ۱۳۹۲ از آنجا که هم من و هم همسرم عاشق امام حسین(ع) بودیم، تصمیم گرفتیم به زیارت کربلا برویم، عید مبعث بود، به اتفاق خانواده همسر راهی شدیم، از مرز خسروی وارد عراق شدیم، نیم ساعت بعد از آن در اتوبوس در حال خواندن زیارت عاشورا با نوای شهید حجتی روحانی کاروان بودیم که بین اتوبوس ما و اتوبوس پشت سر که از کرمانشاه بود، یک خودروی انتحاری قرار گرفت.
سوپروایزر بخش روان بیمارستان سینا ادامه داد: یادآوری لحظه شهادت همسرم چون در کنارم بود، خیلی برایم تلخ است، هر چند شهادت برای خود شهید سعادت است اما تلخی آن همچنان بعد از گذشت ۹ سال برایم مانده است. همسرم -شهید احمد نعیمی- یک مرد تمام عیار بود و من این جمله را شاید بیشتر از آقایان همکارم میشنیدم، هر مردی در منزل رفتارهایی دارد که شناخت همسر او براساس آن رفتارها شکل میگیرد، او از هر لحاظ نمونه بود که لیاقت شهادت را داشت، بسیار مردمدار و با محبت بود، سعی میکرد احتیاجات آنها را رفع کند و بعد به فکر خود بود، حتی لحظات آخر قبل از شهادت در حال توزیع پذیرایی بین زائران و دادن آب به آنها بود که افراد کاروان به او سقا میگفتند.
وی افزود: لحظه وقوع حادثه متوجه نشدم چه اتفاقی افتاد، فقط احساس کردم لحظاتی بیهوش شدم، وقتی به هوش آمدم صدای زنگی در گوشم پیچید، چشمانم را باز کردم و دیدم سقف اتوبوس کامل ریخته است، به همسرم نگاه کردم، احساس کردم خوابیده است، او را صدا میکردم اما جوابی نمیشنیدم. با وجود اینکه پرستار هستم، متأسفانه نتواستم کاری برایش انجام دهم، نبضش را گرفتم، یکی در میان می زد، خواستم سی پی آر انجام دهم، دیدم دیگر جانی در بدن ندارد.
این همسر شهید اضافه کرد: انسان در لحظات اول در آن شرایط انکار میکند اما در نهایت در بیمارستان عراق فهمیدم که احمد از پیش ما رفته، خیلی سخت است عاشق کسی باشی و به یکباره او را از دست بدهی اما خدا را شکر میکنم که آنقدر زیبا رفت. گاهی در زندگی برای کوچکترین کارها به خاطر نبودن همسرم میمانم و میفهمم که چه کسی را از دست دادهام.
وی در توضیح حادثه گفت: در آن حادثه ۱۴ نفر از اتوبوس ما یعنی از استان همدان و چهار نفر از اتوبوس کرمانشاه به شهادت رسیدند. احمد و پدر همسرم شهید و مادر همسرم و دخترم که کوچک بود نیز جانباز شدند، دخترم روی صندلی خوابیده بود، بعد از حادثه سقف اتوبوس رویش ریخته بود و موقع نجاتش پایش لای آوار گیر کرده بود و از ناحیه پا دچار مشکل شد که پس از ۱۸ سالگی باید عمل جراحی شود.
این پرستار خاطرنشان کرد: آن سفر ناتمام ماند و بدون اینکه آقایمان را ببینیم برگشتیم. پس از آن قسمت نشد به کربلا برویم، عاشق امام حسین(ع) هستم اما حقیقتش بعد از آن حادثه تروریستی و از دست دادن همسرم ترسیدم و تا به امروز به این سفر نرفتهام. در آن حادثه باردار بودم و شش ماه بعد از شهادت احمد، دومین دخترمان به دنیا آمد که بسیار از لحاظ ظاهر و رفتار شبیه همسرم است و خدا را شاکرم که دو یادگار از همسرم دارم.
وی در ادامه با اشاره به شرایط کاری خود توضیح داد: ۲۲ سال است در شغل پرستاری مشغول هستم، ۱۶ سال است که در بخش روانپزشکی کار میکنم. سال ۱۳۹۲ که این اتفاق تروریستی در خاک عراق برایم افتاد، در بخش روانپزشکی مردان مشغول به کار بودم اما با توجه به حادثه پیش آمده و اینکه باردار بودم، به بخش روان زنان آمدم و از آن زمان تاکنون در این بخش به عنوان سرپرستار مشغول هستم.
عباسیکلثوم با بیان اینکه بیماران بخش روانی شرایط سختی دارند، تصریح کرد: بیماران جسمی کسانی هستند که همه برای آنها دل میسوزانند و توجه میکنند، اگر اتفاقی برای آنها بیفتد همه به او کمک میکنند اما بیماران روانی کسانی هستند که درمان آنها کامل نمیشود و خودشان بینش این را ندارند که بیمار هستند و باید دارو مصرف کنند بنابراین بیماریشان تکرار میشود و با هر تکرار مغزشان کوچک میشود، خانوادهها هم پیگیر وضعیت بیمارانشان نیستند و جامعه هم دید بدی نسبت به آنها دارند پس تنها پناهگاه این بیمارن اینجاست و به خاطر همین دوست داریم به آنها کمک و توجه کنیم و هر کاری از دستمان بیاید برایشان انجام دهیم.
وی یادآور شد: خلأ روحی بیماران ما زیاد است، پشت سر هم بیمار میشوند و ممکن طی زمان کوتاهی مثلاً در یک ماه دوباره بیمار شوند. نگهداری از چنین بیمارهایی برای خانوادهها سخت است و بیشتر دوران درمانی خود را در بیمارستان میگذرانند. از نظر مالی ممکن است به آنها فشار بیاید و از این نظر هم تحت فشار باشند البته باید به خانوادهها حق بدهیم.
این پرستار خاطرنشان کرد: همه به بیمار جسمی سر میزنند و هوایش را دارند اما افراد اغلب افسردگی را بیماری نمیدانند در صورتی که بیماریهای روانی بسیار بیشتر عملکرد فرد را مختل میکند، شاید فردی که دچار شکستگی دست یا پا شده حتی بتواند امورات خود را انجام دهد اما کسی که افسردگی دارد توانایی و انگیزه هیچ کاری ندارد و یا از همه رانده است.
وی با بیان اینکه در بخش روان بیماران مختلفی هستند، بیماران اختلال شخصیت و اسکیزوفرنی، افسردگی، دوقطبی، معتاد و ... که با هر کدام نمیشود با یک مدل رفتار کرد، با برخی باید جدی بود و با یکی با لطافت و مهربانی برخورد کرد، گفت: در مدت این ۱۶ سال تا به حال نشده از پرستاری بیماران روانی خسته شوم و هیچ وقت به این فکر نکردم که از این بخش به بخش دیگری بروم، با توجه به حادثه شهادت همسرم همکارانم گفتند هر بخشی که دوست دارم یا حتی وارد کار اداری که راحتتر بود، شوم اما اصلاً نپذیرفتم چراکه لذتی که پس از حال خوب یک بیمار به دست میآورم با چیزی برایم قابل مقایسه نیست و این لذت را نمیتوانم از انجام کار اداری به دست بیاورم.
عباسیکلثوم با اشاره به خوبترین حس در ارتباط با بیمارانش مطرح کرد: وقتی یک بیمار با حال بد وارد میشود و میتوانیم حال او را خوب کنیم به طور مثال بیماری که به علت یک نوع اختلال روانی و نداشتن حریم شخصی لباسهای خود را در فضای عمومی درمیآورده و برهنه میشده اما با گرفتن شوک و دارو بهبود پیدا کرده و به عملکرد قبلی و زندگی عادی خود بازگشته، بهترین حال خوبم در شغل پرستاری بوده است.
وی با بیان اینکه در این بخش لازم است مدام با بیماران صحبت کنیم و انرژی زیادی لازم است، ادامه داد: ناراحتی ما در مواقعی است که بیمار با حال خوب و درمان شده مرخص میشود اما به علت نبود مراقبت خوب، دوباره بیماری اش برمیگردد، واقعاً بدترین حس است به ویژه برگشت دوباره یک بیمار خیلی برایم سخت است و این متأسفانه فراوانی دارد و برخی از بیماران در مدت کوتاهی دوباره بازمیگردند.
این پرستار بیان کرد: درست است که پرستاری ضمانت شغلی دارد و در بیمارستانها به آن نیاز است اما اگر علاقمند نباشی خیلی اذیت میشوی، شب کاری و خستگی دارد، به علت حجم بالای کار و ساعات زیاد به خاطر کمبود پرستار، ممکن است به خیلی از تفریحات و مهمانیها نرسند.
وی با اشاره به نوع نگاه مردم به پرستاران توضیح داد: پس از کرونا دید مردم به جامعه پرستاری بهتر از گذشته شد چراکه ایثارگری پرستاران در این ایام دیده شد، خانم موسویارفع همکار خوب ما از پرستاران شهید ایام کرونا بود که در بخش ما کار میکرد.
عباسیکلثوم با توجه وضعیت معیشت پرستاران و مهاجرت برخی از آنها تصریح کرد: کشور خودم ایران را خیلی دوست دارم، هیچ وقت به مهاجرت فکر نکردهام، از حقوق خود راضی هستم اما به علت سختیها و توانایی زیادی که این شغل احتیاج دارد، دوست ندارم دخترم پرستار شود.
وی در پایان گفت: سال ۱۳۹۷ و سال ۱۴۰۰ به عنوان پرستار نمونه انتخاب شدم، زمان خارج از کار و بیمارستان را فقط و فقط به فرزندانم اختصاص میدهم و از این نوع زندگی کاملاً راضی هستم.
انتهای پیام
نظرات