به گزارش ایسنا، ترجمهای از این اثر در سالهای قبل از انقلاب اسلامی به چاپ رسید که نثری متناسب با همان دوران دارد. ترجمه دیگری به قلم علی شیعهعلی از نشر سبزان در سال ۱۳۹۰ در ۲ هزار نسخه منتشر و توزیع شد که فایل آن در اینترنت موجود است. به تازگی نیز رمان مصور (کمیک استریپ) اقتباس شده از این کتاب نیز در سایت کتابیسم به زبان فارسی منتشر شده است. یک درجهٔ فارنهایت، دمایی است که کاغذ در آن شروع به سوختن میکند.
«فارنهایت ۴۵۱» یا «۴۵۱ درجهٔ فارنهایت» نام کتابی از ری بردبری نویسنده آمریکایی است که در سال ۱۹۵۳ میلادی منتشر شد. خود بردبری این کتاب را تنها کتاب علمی ـ تخیلی خود میداند. کتاب مانند برخی دیگر از آثار بردبری به بحث سانسور حکومتی و کتابسوزان میپردازد و یکی از جنجالبرانگیزترین کتابهای علمی ـ تخیلی شمرده میشود. بخشی از این کتاب در کتب درسی دبیرستانهای آمریکا آمده است.
فرانسوا تروفوا، فیلمساز معروف فرانسوی، در سال ۱۹۶۶ میلادی فیلمی به همین نام تولید کرد. اسکار ورنر، هنرپیشه اتریشی، در نقش مونتاگ و ژولی کریستی در ۲ نقش ظاهر شدند. ژولی کریستی یکبار در نقش همسر مونتاگ، میلدرد، و بار دیگر عهدهدار نقش کلاریس بود. فیلمنامه در جاهایی از اصل رمان فاصله گرفته و صحنههایی را حذف کرده و خیلی به رمان وفادار نیست.
داستان در جهانی اتفاق میافتد که خواندن یا داشتن کتاب جنایتی بزرگ محسوب میشود. این مشخصات جامعهای است که تحت ستم یک نظام سیاسی است که شهروندانش را افرادی مجهولالهویه و نابالغ تشکیل میدهند. قرصهای شادی بخش و داروهای مسکن و خوابآور که نسیانآور نیز هستند با صفحههای بزرگ ویدئویی بر دیوارهای منازل هر گونه دغدغهای را برطرف میکنند. آزاداندیشی در این جهان ممنوع و خطرناک است زیرا تعادل جامعه را مختل و اشخاص را ضداجتماع بار میآورد، کتاب و هر چه خواندنی است عامل اصلی این انحراف شناخته میشود. مسؤولیت بازیابی و سوزاندن کتابهای باقیمانده در این نظام به عهده آتشنشانی است. از آنجایی که خانههای این شهر تخیلی ضدآتشاند، کتابهای یافته را در همان محل اختفا به آتش میکشند. برای کشف محل اختفای کتاب از یک سگ مکانیکی استفاده میکنند که پس از یافتن کتاب صاحب آن را که دشمن امنیت ملی نامیده میشود، تعقیب کرده و به قتل میرساند. یونیفورم و کلاه ماموران آتشنشانی به نشان «سمندر» یا «آتشپرست» مزین است؛ این خزنده از دوران باستان نماد زندگی در آتش بوده است.
در بخشی از معرفی این رمان میخوانیم:
اگه ناراضی سیاسی نمیخوای، دو طرف مساله رو به مردم نگو که نگران بشن، فقط یکیش رو بگو. از اون هم بهتر، هیچی بهشون نگو. بذار یادشون بره که چیزی مثل جنگ وجود داره. اگه حکومت بیکفایته، اگه کلهگندههاش همهچی رو بالا کشیدن و مالیاتهایش نامعقوله، همون بهتر که اینجوری باشه تا اینکه مردم نگران این چیزها باشن. آرامش، مانتگ. برای مردم مسابقه برگزار کن، مسابقهای که توش برنده بشن… کلهشون رو از اطلاعات بهدردنخور پر کن. اونقدر «واقعیت» تو کلهشون بچپون که احساس کنن تا خرخره پر شدهان و «عقل کل» هستن. در «فارنهایت ۴۵۱» حکومت از جنس «برادر بزرگ» اورول در رمان ۱۹۸۴ نیست. در این کتاب روش حکومت موذیانهتر است، چون مردمی که از برنامههای سرگرمکننده و اطلاعات ناقص تکراری راضی هستند از آن استقبال میکنند. ذهنشان چنان از اطلاعات بیخاصیت و حقایق بیهوده انباشته است که احساس ذکاوت میکنند و از جهل خودخواسته خود خوشحالند. حکومت کتابها را خلاصه و خلاصهتر میکند تا آنکه جز یادداشتهای بیبو و خاصیت چیزی از آنها باقی نمیماند، در واقع دیگر کتابی برای خواندن وجود ندارد. بعد از آن است ـ بعد از آنکه دیگر کسی کتاب نخواند ـ که مردم خودشان وجود کتابها را گزارش میدهند چراکه «کتاب تفنگ پُری است در خانه همسایه!»
رمان «فارنهایت ۴۵۱» با ترجمه مژده دقیقی در ۱۸۴ صفحه به بازار روانه شده است.
انتهای پیام
نظرات