یکی از شاهدان تعریف میکرد که امام جمعه مسجد برخلاف روزهای گذشته ماشیناش را سمت چپ مسجد با فاصله قابل توجهی پارک کرده بود، چون روزهای قبل، ماشینش را کنار مغازه نزدیک مسجد که البته نزدیک خانه خودش هم بود، پارک میکرد.
هنوز از ماشین پیاده نشده بود که توسط دو فرد ناشناس مورد هدف قرار میگیرد؛ مردم بعد از این حادثه حتی به خاطر کمبود وقت منتظر آمبولانس نماندند و پیکر نیمه جان این روحانی را با ماشین شخصی به بیمارستان رساندند. با این حال ایشان در بیمارستان تامین اجتماعی زاهدان به شهادت میرسند. حالا با این اتفاق تمام خاطرات ترس و وحشت دهه هشتاد زاهدان بر سرزبانها افتاده است.
شامگاه شنبه ۱۴ آبان برای تهیه گزارش راهی این مسجد شدم. با توجه به ازدحام جمعیت از قرار معلوم مثل شبهای گذشته مسجد مهیای مراسم است. بعد از یک بازرسی چند دقیقهای، اجازه ورود داده شد. جمعیت قابل توجهی در مسجد بودند.
چند روز گذشت اما هنوز کسی باور نمیکند
با اینکه چند روز از آن اتفاق گذشته، اما هنوز نمازگزاران مسجد در بهت و تعجب اتفاق شامگاه پنجشنبه هستند. بعد از اتمام نماز جماعت و مراسم، فردی که قول مصاحبه داده بود من را به مسئول پایگاه مسجد معرفی کرد که رابطه نزدیکی با این امام جماعت داشت.
مسئول پایگاه مسجد درباره جزییات حادثه آن شب میگوید: « هنگام پخش اذان مغرب ، حجت الاسلام شهرکی در حال پارک خودرو و پیاده شدن بود که ناگهان صدای تیر شنیده میشود. مردم به سمت صدا میروند. متاسفانه تیر اول به گونه شهید اصابت میکند و چون با فاصله خیلی کمی شلیک شده بود، صورت شهید را سوزانده بود.تیر بعدی به نزدیکی گردن اصابت کرد و از کتف ایشان خارج شد که با همین دو تیر شهید میشود.»
وی درباره حوادث آن شب کمی فکر میکند و ادامه میدهد: «حاج آقا همیشه ماشین خود را کنار خانهاش در سمت راست مسجد میگذاشت. ان شب اما برعکس ماشین را سمت چپ که فاصله زیادی با مسجد داشت گذاشت.»
با مکثی کوتاه درباره روحیات این روحانی یادآوری میکند: « انسان خوشرو و خوش برخوردی بود. آدم شوخ و یک روحانی جهادی به تمام معنا. در همه مسائل خیر شرکت داشت، با هر ارگانی به نوعی همکاری میکرد. از کارهای خیریه تا تهیه بستههای معشیتی؛ در دوره کرونا خودش را وقف کمک به مردم کرده بود.
منتظر اورژانس نماندیم
با توجه به گفته های این فرد، بعد از این اتفاق، اولین نفر خادم مسجد بود که به سمت محل حادثه رفته و بعد از دیدن پیکر نیمه جان این امام جماعت، بقیه را خبر میکند. چون وقت زیادی نداشتند، به سرعت پیکر نیمه جان امام جماعت را با ماشین خودش به بیمارستان منتقل میکند. بیشتر اعضای مسجد هم که دلواپس ایشان بودند به سمت بیمارستان میروند. اما طولی نمیکشد که جان را به جان آفرین تسلیم میکند.
ضاربین پیاده بودند
صحبتهای بیشتر مردم و همسایهها یکی است. هیچ خودرویی درکار نبوده یا بوده به سرعت ضاربین فراری شدند.
به گفته برخیها از اهالی مسجد، صاحب مغازه سمت راست مسجد که یک کافی نت است هم از اولین کسانی بود که به سمت پیکر نیمه جان امام جمعه دویده است.
وقتی از مسجد خارج میشدم، کنار مسجد صاحب کافی نت که درحال بستن مغازهاش بود را دیدم و درباره روایات آن شب پرسیدم که میگوید: «صدای تیر را شنیدم اما چون یک مشتری داخل مغازه بود، چند ثانیه طول کشید از مغازه خارج شوم و به سمت محل اتفاق بروم. اول فکر کردم صدای ترقه است. فکرش را هم نمیکردم چنین اتفاقی بیفتد. رفتم بیرون دیدم دور و بر ماشین روحانی شلوغ است. فهمیدیم اتفاقی افتاده، وقتی رسیدم دو سه نفر بودند، یکی از آنها عضو هیات امنای مسجد بود. خادم مسجد هم فکر کنم بود».
صاحب کافی نت هم درباره روحیات و اخلاقیات شهید، تمام صحبتهای اهالی مسجد را تکرار میکند. گویا سناریوی تمام همسایگان مشترک است. کنار این کافی نت، مغازهدار فروش قطعات الکترونیک هم این روایت مشترک را تعریف میکند.
پیرمردی با موهای نسبتا سفید با کت و شلوار سرمهای و تسبیح در دست با اشاره به اینکه من ندیدم و نقل قولها را شنیدم، در ادامه روایات مشترک همسایگان را تعریف میکند و در انتها میگوید: «خطبههایش درباره احکام بود و چند سالی بود که ایشان را میشناختم. بسیار آدم محترمی بود. »
و حالا همه نگاهها به انتهای کوچهای است که این اتفاق هولناک در آنجا افتاده و گویا برایشان مثل یک فیلم بدون پایان است. فیلمی که گذشتههای نه چندان دور را برای این مردم یادآوری میکند! دهه هشتاد در زاهدان!
گزارش از: مرتضی کمالی خبرنگار ایسنا
انتهای پیام
نظرات