به گزارش ایسنا، روزنامه ایران نوشت: «هوشنگ ابتهاج درگذشت و ما یکی دیگر از غولهای کلاسیکِ معاصرمان را از دست دادیم؛ همانطور که میتوان حدس زد در آیندهای – به امید خدا خیلی دور – باز هم چنین فقدانهایی را تجربه خواهیم کرد.
درگذشت یک شاعر، یک مبارز و یک اندیشمند به خودی خود خسرانی است جبرانناپذیر اما وضعیت بدتر هم میشود وقتی که یکی از مشاهیر زبان و ادبیات از دنیا میرود و فضای مجازی ناگهان پر میشود از دادگاههای صحرایی و نظامیِ «محاکمه هنرمندی که یک مهره سوخته سیاسی چپها بود». به یکی میگویند استالینیست، یکی دیگر را تا حد انشانویس پایین میآورند، یکی را کلا میکوبند و همه این قاضیان مجازی در یک ویژگی با هم مشترکند: «تفکرات لیبرالی و شبهلیبرالی». این اساتید اگر خیلی بخواهند به سایه و براهنی و بهآذین و غیره رحم کنند با لحنی طلبکارانه و با منتی تام و تمام گناه چپبودن را به آثار هنریِ غیر سیاسی آنها میبخشند و تازه احساس روشنفکر پیشرو بودن هم میکنند. بگذارید همینجا متوقفتان کنم. من – در معنای آکادمیک کلمه – نه چپ هستم نه راست، همانقدر از استالین متنفرم که از هیتلر و از او هم اندازه ترومن متنفرم. بحث من در مورد «جنایتانگاری چپ سیاسی برای توسعه یک دیکتاتوری لیبرالی» است. در این دیدگاه تند و تیز نویسنده و اندیشمندِ چپ، شریک جرم تمام کردهها و نکردههای دیکتاتورهای کمونیست میشود. استالین کشته است؟ پس همه شما قاتلید! رویکرد منتقد نه نقد دیدگاه بلکه تخطئه مؤلف است.
اعلام بخشش به خاطر «هنر غیر سیاسی» هم مسخره است، هم خودمحورانه. در این نگاه هنر چپ متعهد بالذات ناکارآمد تصور میشود. در حالی که گورکی، شولوخف، سارتر، آستوریاس، آنانتاتو، زولا و دهها تن از بزرگترین نویسندگان تاریخ هم چپ بودهاند و هم رویکرد سیاسی خود را در آثارشان استفاده کردند و شما اصلاً در جایگاهی نیستید که چنین هنری را ببخشید یا نبخشید. و این چیزی است که همه عمداً نادیده گذاشتهاند. هنرمند بزرگ را اثرش معرفی میکند، سیاسی باشد یا نه، باب میل ما باشد یا نه و هیچ گوشیبهدست مجازی صلاحیت این را ندارد که غولهای ادبیات ایران و جهان را صرفا به خاطر رویکرد سیاسیشان زیر سؤال ببرد.»
انتهای پیام
نظرات