ایسناپلاس- محدثه مطهری: نسل جدید یا به تعبیری دهه هشتادیها نسلی هستند که به واسطه زیست در فضای اینترنت و ورود به دنیای ارتباطات جدید، ادبیات و سبک زندگی جدیدی نیز پیدا کردهاند و این امر به طبع موجب تغییر علاقهمندیها و دغدغههایشان نیز شده است. این تفاوت در نحوه ارتباطگیری و ادبیات باعث فاصله افتادن بین آنها و نسلهای پیش از آنها شده است و کمتر کسی گوشی برای شنیده شدن حرفهای آنها فراهم میکند. برای تحلیل این موضوع و یافتن راهکارهایی برای تعامل و ارتباط بیشتر با این نسل با آقای حسین حقپناه، پژوهشگر حوزه رسانه، گفتوگویی کردیم.
در اعتراضات اخیر نقش نسل جدید و به معنای دیگر دهه هشتادیها پررنگ به نظر میرسد. شما نحوه اعتراض این نسل را چطور تحلیل میکنید؟
اگر بخواهیم به حضور دهه هشتادیها در اعتراضات اخیر بپردازیم باید اشاره کنیم با وجود اینکه حضور نسل جدیدی که به عنوان دهه هشتادی میشناسیم در این اعتراضات بیشتر از اعتراضات و آشوبهای دیگر بودهاست و به نظر میرسد میانگین سنی و میزان حضور نوجوانان و افرادی که در سن دانشجویی هستند خیلی بیشتر است، اما تقلیل مسئله و اصرار عامدانه یا غیرعامدانهای وجود دارد برای اینکه نوجوانان و هیجانات دوره نوجوانی را به عنوان عامل اصلی این آشوبها و اعتراضات معرفی کنیم. این تقلیل غلط است.
اما واقعیت این است که زیست دهه هشتادیها در فضای مجازی و در فضای رسانهای رخ داده است. اینها بومی دیجیتالاند و اولین نسلی هستند که از وقتی چشم باز کردهاند، همیشه گوشی دست اطرافیانشان بوده و فناوریهای دیجیتال بخش مهمی از زندگیشان را تشکیل میداده و میدهد. حتی درس خواندن اینها در ایام کرونا با فناوریها و فضاهای رسانهای ادغام شده بود. سرگرمی، فراغت و حتی ارتباطات اجتماعیشان هم از این طریق بوده است. پس طبیعی است که ما ظهور و بروز مجازی این نسل را بیشتر از بقیه نسلها ببینیم. اینها خیلی راحتتر و سریعتر از ما میتوانند مواضع، کنشها و هیجانات خود را به شکل رسانهای بروز بدهند.
یک علتی که ما حضور دهه هشتادیها در این ماجرا را بیشتر حس میکنیم، میزان بروز و ظهور رسانهایشان است. حتی فیلمها و تصاویری که از مدارس بیرون میآید، بیشتر از ضریبش در واقعیت، ضریب مجازی و رسانهایاش اهمیت دارد.
فناوریهای دیجیتال و فضای مجازی چه تأثیری بر کنش اکنون نوجوانان داشته؟ چه خطاهایی از جانب بزرگترها برای این نسل رخ داده است؟
این نکته جدی است که نسل جدید به خاطر بزرگ شدن با این ابزارهای دیجیتال و مخصوصاً در دوران کرونا، فرصت حضور در میدان واقعی و تخلیه هیجانات و احساساتش را نداشته است و از پاتوقهای نوجوانانه و حوزه عمومی نوجوانانه کمتر از هر زمان دیگری بهرهمند بوده است. اگر روزی کتابخانهها، پارکها، مساجد، فرهنگسراها و اردوها عرصه حضور نوجوانان بوده، در سه چهار سال اخیر نوجوانها اینها را کمتر داشتهاند و در عوض کلی تجربههای با واسطه و رسانهای پیدا کردهاند. یعنی به مهمانی رفتهاند، آدم کشتهاند، فوتبال بازی کردهاند، مسابقه گذاشتهاند و خانه ساختهاند، اما همه این کارها را در بازیهای کامپیوتری انجام دادهاند. یا مثلاً در خیالاتشان و در خلال موسیقیها عاشق شدهاند.
زبان موسیقی، بازیهای کامپیوتری، پیامرسانها و شبکههای اجتماعی باعث شد که ما تصور کنیم زبان اینها را کمتر میفهمیم. در حقیقت اگرچه برخی از اصطلاحات و رفتارهای آنها برای ما عجیب و غریب جلوه میکند ولی اصل هیجانات، احساسات و نیازهای دوره نوجوانی همیشه ثابت بوده و هنوز هم همان است. یعنی همه نوجوانان نیاز به دیده شدن، استقلال و تمایز، هویتیابی، هیجان و سرگرمی داشتهاند. چیزی که الان دارد خودش را به شکل ناراحتکنندهای جلوه میدهد این است که ما کمتر از همیشه به نیازهای واقعی اینها پاسخهای واقعی و درست دادهایم. مثلاً دقیقاً در شرایطی که نوجوان ما نیاز به هویتیابی دارد، ما خیلی از منابع هویتبخش را از او گرفتهایم، پس طبیعی است که او نیازهایش را به شکل غلطی برآورده کند. چرا که پاسخهای غلط در دسترسش هستند. وقتی هویت ملی او ضعیف شده است و منابع هویتبخش ملی به اندازه کافی در دسترسش نیستند، وقتی پیوندهای اجتماعیاش از گروه همسالان، مدرسه، فامیل و... کمتر و کمتر میشود و پیوندهای مجازیاش حول محور موسیقی، بازی و سلبریتیها برایش جدیتر از همیشه میشود، خیلی طبیعی است که به آن پاسخهای در دسترس غلط سریعتر واکنش نشان دهد تا آن ظرفیتهایی که ما دوست داریم نوجوان از آنها استفاده کند.
این تغییرات چه چیزهایی را در نوجوان عوض کرده است؟
آن چیزی که امروز عوض شده و باید به آن توجه کرد خود نوجوان نیست، بلکه شرایط اجتماعی شدن و تربیت نوجوان نسل جدید است. اگر میخواهیم کسی را متهم و مقصر کنیم، در شرایط فعلی حتماً کمترین تقصیر را نوجوانها و دهه هشتادیا دارند. این مهم است که ما ببینیم کجا در مفاهمه و درک این نسل کم گذاشتهایم. ما با نوجوانی طرف هستیم که میخواهد درک و شنیده شود و به نیازهایش پاسخ بدهد. لذا مقصر و متهم ما هستیم؛ ما پدرها، مادرها، مربیان، تصمیمگیران، مسئولان و سیاستگذارانی که در شناخت، مفاهمه و پاسخگویی به اینها کم گذاشتهایم.
میخواهم به یک مقصر دیگر هم اشاره کنم؛ برخی از ما کارشناسان و سخنرانان که آمدیم و در بوق و کرنا کردیم که با یک نسل دهه هشتادی گودزیلا مواجهیم، حرفهایش را نمیفهمیم و خیلی زبان و زیستشان با ما متفاوت است! همین که اینها را به یک تافته جدا بافته تبدیل کردیم، به جای اینکه به حل مشکل کمک کند ماجرا را بدتر کرده است. ما در خیلی از جلساتی که مسئولین و تصمیمگیران حضور دارند، این را زیاد میشنویم که ما این نسل را اصلاً نمیفهمیم، کلمات و جملاتی را به کار میبرند که ما درک نمیکنیم. این احساس دوگانهسازی بین نسل قدیم و جدید یک شکاف توهمی نسلی میآورد. پژوهشهای مختلف نشان میدهد ما با یک شکاف بین نسلی مواجه نیستیم. یعنی اگرچه زبان عوض شده و در کلام و شیوه پاسخگویی به نیازهایشان متفاوت هستند، اما هم نیازهایشان ثابت است و هم خیلی از ارزشهای این نسل، تفاوت جدی با نسل قبلی نکرده است. چه بسا ما سویههای امیدی در این اتفاقات و حضور نوجوانان میبینیم و آن هم این است که اتفاقاً نوجوان امروز ما دغدغه تغییر و رسیدن به واقعیت و حقیقت دارد.
با این اوصاف باید نگران چه آسیبی در بین این نسل باشیم؟ برای جبران این خسارت باید چه کرد؟
آن چیزی که نگرانکننده است این است که برخی از افراد این نسل، آیندهای برای خودشان متصور نیستند. در خلق آینده برای این نسل کم گذاشتهایم. نوجوانی که برای خودش آیندهای متصور نیست و رؤیای فردا را ندارد و برای رؤیایش داخل این مرزها جوابی نمییابد و خودش را در ساخت رؤیای آینده و فردای خودش دخیل نمیداند، طبیعی است که وسط خیابان بیاید و دنبال آسیب زدن به خودش، اطرافش و کشورش باشد.
اگر به این نوجوان بگویی این کار تو باعث تجزیه کشور میشود، باعث بینظمی و آشوب میشود و باعث آسیبهای بلندمدت میشود؛ میگوید خب بشود! چون خودش را سهامدار این شرکت و مالک این خانه احساس نمیکند. آن چیزی که قابل توجه است و میتواند مسئله را حل کند، کاری برای ساخت آینده نوجوان فردا، ساخت رؤیا برای او و مسئولیت دادن و سهیم دانستن او در خلق آینده این مرز و بوم و خودش است. همچنین ایجاد بسترها و میدانهایی برای اینکه او هیجان و انرژی و نیازهای دوره نوجوانیاش را تخلیه، ارضا یا رفع کند. اگر ما میدان را برایش نسازیم، دیگران میسازند و او هم به قواعد میدان ما پایبند نخواهد بود، بلکه به قواعد میادینی که برایش میسازند عمل خواهد کرد.
چقدر خود نوجوانان در این فاصله افتادن بین نسل خودشان و نسلهای قبلی مقصرند؟
بحث مهم دیگر «مقصر ساختن از نوجوان» است. ما در مصاحبههای اخیر میبینیم که سهم زیادی از این ماجرا را به حضور نوجوانان نسبت میدهند و همچنین دلایل و زمینههایش را منحصر به بازیهای کامپیوتری، فضای مجازی و گاهی اوقات مشروب و مواد مخدر میکنند. ما منکر چنین مسائلی نیستیم، اما فکر نمیکنیم برای این مسئله به همین راحتی بشود تحلیل و راه حل ارائه داد، بلکه ما فکر میکنیم باید حساب نوجوانی که برای دیده شدن، برای هیجانخواهی و برای شنیده شدن دست به طغیان میزند را از اندک کسانی که یا واقعاً هدایتشده هستند و یا اینکه هیچ اعتقاد و پایبندی ندارند، جدا کرد.
اگر ما با نوجوانی روبهرو هستیم که اعتقاد و پایبندی و هویت ندارد، باز هم قطعاً او مقصر نیست. وقت آن رسیده که نگاه کنیم در تمام سالهایی که ما او را تحت تعلیم و تربیت رسمی خودمان در مدرسه داریم، چقدر توانستهایم برایش ایجاد هویت، مسئولیت و شخصیت کنیم؟ ناظر به این نگاه میکنیم که ساختارهای مختلف ما اعم از ساختارهای اقتصادی، رسانهای و آموزشی چقدر در توانمندسازی خانوادهها و والدین برای مواجهه مؤثر و همدلانه با نوجوانان کار کردهاند.
پس در راه حل باید به سراغ خودمان برویم و به خودمان نگاهی بیندازیم. سپس تلاش کنیم متعهدانه و مسئولانه بایستیم تا نوجوان را بشنویم و بفهمیم.
در شرایط ملتهب امروز که نوجوانان پرخاشگر و خشمگیناند، چگونه میتوان با آنها وارد گفتوگو شد؟
حتماً آن نوجوانی که مدتهاست احساس شنیده نشدن و دیده نشدن و درک نشدن دارد، ممکن است پرخاشگری یا فحاشی کند. آن نوجوانی که در فضای مجازی فحاشی و کلمات رکیک برایش عادی شده است، طبیعی است الان هم وقتی در یک فضای هیجانی و آشوب حضور پیدا میکند الفاظ و اصطلاحاتی که به کار میبرد عمدتاً رکیک هستند. چرا طبیعی است؟ چون این را هم در بستر فضای مجازی تجربه کرده است و الان هم پرخاش میکند. این پرخاش هم خودش تا حد زیادی اقتضای دوره نوجوانی است. پس برای مواجه شدن با نوجوان باید خودمان را برای پرخاش و رفتار هیجانی او آماده کنیم. بعد که این هیجانات فرونشست، حالا وارد گفتوگوی عقلانی شویم. برای گفتوگو با نوجوان باید بدانیم اول این ما هستیم که باید بشنویم. باید اجازه بدهیم او به راحتی و بدون سانسور حرفهایش را بزند و بعد که او شنوایی ما را دید، حالا نوبت شنیدن اوست و ما تازه اینجا میتوانیم حرفهایمان را بزنیم. ما در ساختارهایمان اساساً جایی برای شنیدن نوجوان فراهم نکردهایم. همیشه ما گفتهایم تا او بشنود. فکر میکنیم این مسائل، مخصوصاً گفتوگوی با نوجوان در شرایط فعلی کمتر امکانپذیر است، زیرا الان شرایط التهاب است و ما با جماعتی روبهرو هستیم که لج کرده است! کسی که لج کرده حتی اگر چیزی که میخواهد را هم به او بدهی، قبول نمیکند. باید اول شرایط را به نحوی آرام کرد که دست از لجاجت و خشم بردارد و در یک فضای منطقی با شما وارد گفتوگو شود.
در نهایت به نظر شما با اتفاقاتی که این مدت افتاده، در مواجهه با این نسل باید چه تغییری در رویکردمان داشته باشیم؟
از خوبیهای این اتفاقات این است که بالاخره ما نسل جدید را داریم میبینیم؛ چه بخشی از آن را در سلام فرمانده، چه بخش دیگری از آن را در فیلمهایی که از مدارس بیرون میآید و چه بخشی را کف خیابان!
ما با این نسل کمتر مواجهه مستقیم داشتهایم و همیشه در حلقههای بسته شبکههای اجتماعی خودش درگیر بوده است. مهم است که مسئله را یک اغتشاشی که جمع میشود و تمام میشود نبینیم. بلکه اتفاقاً این تصاویری که بیرون میآید و مواجههای که با آنها داریم، باید زنگ هشداری باشد برای اینکه به جای نگاه امنیتی با نگاه تربیتی با نوجوان امروز مواجه شویم. یعنی به جای اینکه بخواهیم با برخوردهای امنیتی صرف یا نگاههای تقلیل یافته امروز را جمع کنیم و صرفاً مشکل امروز را حل کنیم، به فکر آینده نسل جدید باشیم و حواسمان باشد که قرار است آینده کشور را همین نسل امروز بسازد. اگر تا الان هم کمکاری کردهایم و جایی برای این نسل کم گذاشتهایم، وقت آن رسیده که با تغییر رویکردمان از نگاه امنیتی و سیاسی به نگاه تربیتی و فرهنگی، برنامههای کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدتی را برای نسل جدید داشته باشیم.
انتهای پیام/
نظرات