این را سیدمسعود صفوی، دومین رئیس حوزه هنری اصفهان میگوید؛ او در بخش نخست گفتوگویش با خبرنگار ایسنا به فعالیتهای حوزه هنری اصفهان اشاره کرد که در مدت سه سال ریاستش بر این نهاد انجام شد و تأکید کرد که آشنایی با فرهنگ و هنر جهانی میتواند به استفادهها و اجراهای متفاوت از سنتهای ایرانی هم بیانجامد؛ به همین دلیل بود که جشنواره تئاتر خیابانی را ایجاد کرد. همچنین راهاندازی پکیج کودک و نمایشگاههای مختلف هنر مفهومی و درگیر کردن مردم با استفاده از هنر محیطی، برگزاری جشنواره «گیتارنوازی و سبکشناسی» با حضور داوران اسپانیایی، حضور گروه سولیست (تکخوان) از روسیه و همچنین برنامه رقص فلامنکو اسپانیا به رهبری «میگوئل ریورا»، جشنواره کاریکاتور گلآقا و تلاش برای جمعآوری و انتشار سبک استاد حسین یاوری در نوازندگی نی، از دیگر فعالیتهای حوزه هنری اصفهان بود که به گفته سیدمسعود صفوی در زمان حضور او در حوزه انجام شدند؛ ضمن اینکه در آن زمان، استفاده از جوانان در فعالیتهای حوزه هنری پررنگ شد و آموزش، شورای تخصصی پیدا کرد تا از هرجومرجِ آموزشی جلوگیری شود.
اکنون بخش دوم گفتوگوی اختصاصی خبرنگار ایسنا با سیدمسعود صفوی، دومین رئیس حوزه هنری اصفهان و تهیهکننده مجموعه پویانمایی شکرستان را بخوانید.
در زمان حضور شما در حوزه هنری، این نهاد مجری برگزاری جشنواره بینالمللی فیلمهای کودکان و نوجوانان اصفهان نبود؟
جشنواره برگزار شد، اما دیگر تحت لوای شهرداری بود. در زمان حضور آقای قندی، حوزه هنری از سوی بنیاد سینمایی فارابی مسئول اجرای این جشنواره میشد اما بعدازآن به شهرداری واگذار شد.
ازنظر شما این جشنواره با دورههای آغازین خود چقدر تفاوت کرده است؟
من خیلی روی این موضوع تأکید دارم که کشور و هنرمند باید درگیر تولید باشد. حجم تولید آثار هنریِ ما بسیار پایین است، حجم هزینهکرد ما برای تولید آثار هنری پایین است و تولید محصول هنری کم شده است. جشنواره بینالمللی فیلمهای کودکان و نوجوانان اصفهان یک جشنواره قدیمی و در سطح الف است و باید باشد، اما اگر روزانه خبرگزاریها را بازکنید میبینید هر ادارهای یک جشنواره دارد که بودجهها را میخورَد. این جشنوارهها چقدر خروجی دارد و چه اتفاقی در آنها میافتد؟ معمولاً مدیران به دلایلی که یکی از آنها این است که جشنواره کار راحتتری است درگیر تولید نمیشوند و در جشنواره دیده میشوند، علاقه به رویداد (ایونت) دارند، اما این رویداد هیچ ماندگاری ایجاد نمیکند، جریان نمیسازد، هیچ تولیدی به بدنه تولید کشور اضافه نمیکند، معمولاً سنتی را ایجاد نمیکند و فقط ذوق میآورد و کف میزنند که به نظر من اسراف است.
اما اگر بخواهم گذشته و حال جشنواره بینالمللی فیلمهای کودکان و نوجوانان اصفهان را مقایسه کنم، باید بگویم این مهم نیست که چند سینما درگیر بوده و چقدر شلوغکاری و برنامه جانبی وجود داشته و چقدر هنرمندان مختلفی روی فرش قرمز آمدند و مردم بهبه گفتند؛ بلکه باید ببینیم این جشنواره در گذشته باعث ایجاد چه سنتی از تولید فیلم برای کودک و نوجوان میشد و الآن چه اتفاقی میافتد؟ سالهاست که ما تولید فیلم خاص کودک و نوجوان نداریم. جشنواره به تکرار میافتد و دربهدر فیلم جور کردن میشود چون تهیهکننده و بدنههای دولتی و هر جای دیگر به دلایلی اصلاً به دنبال تولید فیلم کودک نمیروند. سالهاست مقاله نوشته میشود که چرا کسی به فیلم کودک نمیپردازد؟ چرا فیلم نوجوان ساخته نمیشود؟ چرا در دهه ۶۰ فیلم کودک و نوجوان ساخته میشد؟ چون در دهه ۶۰ به دلایلی فیلم کودک و نوجوان مهم بود؛ بنابراین جشنواره فیلم کودک و نوجوان هم بزرگ دیده میشد و بعدها فیلم کودک و نوجوان ساخته نشد و فیلمِ اجتماعی مُد شد و موردتوجه قرار گرفت و تهیهکننده نگاه کرد که اتفاقاً فیلم اجتماعی خوب میفروشد و شاید فیلم کودک و نوجوان نمیفروشد و بهاینترتیب فیلم کودک و نوجوان به حاشیه رفت؛ یعنی لزوماً دلیل در حاشیه رفتن این نوع فیلم، مدیریتها نیستند، بلکه اتفاقات خیلی زیربنایی افتاده و سلیقهها به هر دلیلی عوضشده است.
چرا حوزه هنری اصفهان را ترک کردید؟
ماجرای پیچیدهای دارد. در تعریفی که من از حوزه هنری دارم به آن بهعنوان نهاد هنری نگاه میکنم؛ نهادهای هنری باید کارهای اصلی را انجام دهند و کاری که یک نهاد باید انجام دهد با کاری که مردم میتوانند انجام دهند فرق دارد. نهاد باید زیرساختها را درست کند و یا در جایی که عموم مردم نمیتوانند، وارد شود و کارهایی را انجام دهد. حوزه هنری اولاً باید در عرصه تولید الگوساز باشد؛ یعنی جایی که عموم ما بهصورت عادی و به دلایلی مثل هزینهها یا کیفیت یا سلیقههای عمومی و یا به هر دلیلی نمیتوانیم یک اثر هنری را ایجاد کنیم حوزه هنری باید وارد شود و اثر هنری را ایجاد کند. همان کاری که من در تهران انجام دادم و اعتقاد داشتم که مثلاً هنر-صنعت انیمیشن باید چیزی را تولید کند که الگو شود و هم مردم و هم هنرمندانِ آن رشته سالها از آن استفاده کنند. بر همین اساس بود که شکرستان را تولید کردم یعنی باید الگویی درست شود تا کسانی که آن سلیقه را دارند دنبالهروُی آن شوند یعنی مرزی را بشکند.
دومین چیزی که به نظر من حوزه هنری در آن نقش مهمی دارد این است که حوزه هنری باید نهادساز باشد؛ یعنی هر حرکتی که انجام میدهد این حرکت بتواند یک اکوسیستم ایجاد کند؛ یعنی بتواند خط ریلی را بگذارد که فقط یک مورد نباشد و تمام شود، بلکه ادامهدار باشد. مثلاً من در هنگام مسئولیتم در خانه هنرمندانِ حوزه هنری اصفهان فکر کردم که چطور رشتههای مختلف هنری بتوانند حالت استقلال داشته باشند و هر صنف هنری بتواند با تصمیماتی که میگیرد و کل صنف به آن اشراف دارند کار خود را انجام دهد یا یک اتفاق را رقم بزند؟ حال، آن تصمیم میتواند تصمیمی در حوزه تولید کالای جانبی یا بررسی و برگزاری و یا هر چیز دیگری باشد. بهاینترتیب بود که خانهها را تشکیل دادم؛ مثلاً خانه تجسمی، خانه انیمیشن و قصدم این بود صنوف هنری در آنجا بدون دخالت رئیس با هم تعامل کنند و بتوانند کارشان را جلو ببرند؛ این کار میتواند آموزش باشد یا هر چیز دیگر. به این کار، نهادسازی میگویند. یا مثلاً آن زمان در کل ایران نقد بهعنوان دقیق کلمه زیاد جایش را باز نکرده بود و جای آن در فضای عمومی هنر برای مردم خالی بود مثل نقد یک تئاتر، نقد یک نمایشگاه تجسمی یا نقد یک کتاب زیاد موردتوجه نبود. در این خصوص من نیامدم یک یا دو سخنرانی بگذارم، بلکه صحبت درباره نقد را بهصورت جلسات سلسلهوار برگزار کردم تا نهاد ایجاد شود؛ یعنی بهطور دائمی اتفاق بیفتد و جدا از من هم باشد و هر صنف بتواند مستقلاً تصمیم بگیرد؛ مثلاً برای بررسی کتاب، «اسفار» را گذاشتم که هرماه فلان کتاب نقد شود یا برای تئاتر، «صحنه» را گذاشتم که هرماه یک تئاتر نقد میشد، برای هنرهای تجسمی، «قاب» بود و هرماه یک قاب نقد و بررسی میشد و این قاب میتوانست یک نمایشگاه تجسمی باشد یا یک اثر از یک هنرمند یا اینکه حتی یک هنرمند باشد.
با برگزاری چنین برنامههایی چه اتفاقی میافتاد؟ نویسنده کتاب یا آن هنرمند یا آن اثر هنری در عرصه عمومی موشکافی میشد و برای مردم سؤال ایجاد میشد و درنتیجه، عرصه را در همان مورد یا موارد بعدی بهطور دقیقتر بررسی میکردند، به همین دلیل من اعتقاد داشتم که باید در کارها نهادسازی شود و پایه داشته باشد و این مبنا جلو برود و آن اتفاق بیفتد. بالطبع آن زمان فعالیتهای هنری در عرصه موسیقی و سینما کمی بیشتر بود، مثلاً برای فیلمهای بعضی اشخاص که آثارشان پخش نمیشد مثل آثار کیارستمی برنامههایی بهصورت پکیج راهاندازی کردیم مثل پکیج تماشاخانه که با عکسها و فیلمهای کیارستمی افتتاح شد و برنامههای اجرایی موسیقی که باعث شد انتقاداتی در بدنه اصفهان ایجاد شود و درنهایت من به پیشنهاد دوستان به تهران رفتم.
بعد از رفتن شما مدیران بعدی از شما نظر یا ایده گرفتند؟
نه. شاید تعریف و سیستم آنها بهگونهای دیگر بود؛ اما آقای نوری من را به برنامه تودیع و معارفهشان دعوت کرد که من به آن برنامه نرسیدم. بعدازآن هم در سفر اخیرم به اصفهان او را دیدم و سه چهار ساعت باهم صحبت کردیم و به من هم لطف کرد و مشورتهایی گرفت، اما اولین بار بود و قبل از آن اتفاق نیفتاده بود.
منظور از سؤالم این است که چرا مدیران نمیخواهند از تجربههای مدیران قبلی استفاده کنند؟
زمانی که من در حوزه هنری اصفهان بودم قرار بود از دوستی که مدیر دولتهای قبل بود کمک بخواهم و بودجه بدهد تا ببینیم چطور میتوانیم از افرادی که درگیر مدیریت هنری هستند مصاحبههایی بگیریم و ببینیم چه دغدغههایی داشتند تا این مصاحبهها بماند و از آنها استفاده کنیم و یا آنها را به کتاب تبدیل کنیم. البته من خودم میخواستم آنها را کتاب کنم و برای من بحثهای هنری مطرح بود، اما بودجهاش تأمین نشد. آرزوی من است که یک نفر بیاید و از من بپرسد چهکاری انجام دهم و چهکاری نه و من به او بگویم این کار و این کار و این کار را نکن به دیوار میخورید؛ اما این کار را حتی اگر هم به دیوار خوردی و تمام مدیران دولتی هم به این دیوار شاخ زدند انجام بده چراکه ارزش دارد این دیوار باز شود.
تاریخ شفاهی یک ژانر بسیارمهم در همه کشورها است که در قالب خاطره و مصاحبه منتشر میشود. یکی از دلایلی که در ایران به تجربهگرایی و تاریخ شفاهی اهمیت داده نمیشود آن است که در ایران این واژه کمی بد فهمیده میشود. اینجا یک مسئله اجتماعی را به یک مسئله روانشناختی فرو میکاهم، اما مجبورم این مغالطه را انجام دهم. بهشخصه کاملاً معتقدم که این موضوع یک دلیل روانی دارد. نمیدانم شخص مدیر جدید به چه دلیل روانی احساس میکند که اگر هر نوع گفتوگویی با مدیران انجام دهد یا هر نوع کمکی از آنها بگیرد جایگاه قدرت او متزلزل میشود. اگر شهرداریها را هم به همین صورت مانند حوزه هنری مطالعه کنی میبینی که آنها هم یکروند تقریباً مشابه داشتهاند. مثلاً مدیری یک پروژه را شروع کرده اما یکدفعه عوضشده و آن پروژه هم رهاشده و مدیر جدید به سراغ پروژه جدیدی رفته است، چرا؟ چون من آن پروژه را انجام دادم و به نامِ من شروعشده است. البته این موضوع خیلی کم شده، اما هنوز وجود دارد و اینجاست که میگویم مدیریت واحد و برنامههای استراتژیک کلان لازم است؛ یعنی کشور باید برنامه استراتژیک کلان داشته باشد و بر اساس این برنامه، مدیریتها مجری آن برنامه باشند. ضمن اینکه آن برنامهی استراتژیکِ کلان هم باید خیلی دقیق و درست باشد چون آنهم پیچیدگیهایی دارد و بعضی وقتها برنامههای درازمدت به خطاهای برگشتناپذیر تبدیل میشوند. گاهی هم تناقضهایی در مدیریت وجود دارد یعنی برنامهریزی استراتژیک کلان وجود ندارد و اگر وجود دارد خطرناک است، مثل برنامههای دهسالهای که شوروی سابق داشت و برگشتناپذیر بود، بهطوریکه اگر خطایی میشد قابلبرگشت نبود.
از آنطرف، مدیر باید خلاقیت خود را نشان دهد و یک مجریِ تنها نباشد، به همین دلیل است که من معتقدم عدم تجربهگرایی به بحث روان ارتباط دارد یعنی آن آدمی که در جایگاه مدیریت قرار میگیرد باید آنقدر پُر باشد و خلأهایش پرشده باشد و درگیر نشاندادنها نباشد و درواقع مجتهد آن کار باشد که بتواند سوار بر این سؤالها شود و از این سؤالها استفاده کند؛ یعنی آنقدر بر کار خود سوار باشد و سواد آن را داشته باشد که بدون فکر جلو نرود و بداند چقدر حرف دیگران را گوش بدهد و چقدر گوش ندهد و اینطور است که حتی اگر آن فرد در جای کوچکی قرار بگیرد، میتواند آنجا را زنده کند و یا برعکس جایی مهم به او سپرده شود و آن را بمیراند. الآن حوزه هنری اصفهان موقعیت بسیار استراتژیک و جایگاه ژئوپلیتیکی دارد و در نزدیکی میدان نقشجهان و در کوچه سعدی واقع است، آقای قندی خیلی زحمت کشید که ساختمان سعدی و خانه هنرمندان گرفته شد. کل این پکیج میتواند اتفاقهای خاصی را رقم بزند. مدیران باید بنشینند و فکر کنند که چه اتفاقی میتواند بیفتد که آنجا محل گذر مردم و علاقهمندان به هنر باشد.
پیشنهاد شما به مدیران فرهنگی هنری اصفهان چیست؟
باید زمینه و بوم اصفهان، کشور و فرهنگ و هنر را در نظر بگیرید. هرکدام از اینها یک شبکه اجتماعی دارد که حامل آن زمینه و بوم است و این زمینه و شبکه اجتماعیاش در هر زمان متفاوت است. بهعنوانمثال اگر آقای قندی را از دهه ۶۰ و مسعود صفوی از دهه ۷۰ بردارند و آنها را در سال ۱۴۰۱ بگذارند، آیا باید همان عملیات قبلی را انجام دهند؟ اگر برنامههای قبلیشان را اجرا کنند آیا اتفاقاتی که انتظار داریم میافتد؟ آیا حضور مکانی یا رفتوآمد برای برنامههای فرهنگی اهمیت خود را حفظ کرده یا اهمیت خود را ازدستداده است؟ جوابها و راهکارها مهم نیست، بلکه مهم این است که سؤالِ درست چیست؟ سؤالی که چرا حوزه هنری یک دهه پرشور بود و بعد به اداره تبدیل شد؟ مهم این است که متنی به نام حوزه هنری چطور باید در بستر و زمینهای به نام اصفهان کنونی و ایران کنونی بدرخشد؟ چطور باید یک رباعی یا یک غزل بسراید؟ به نظر من نباید قصیده باشد بلکه باید یک تاش روی صفحه سفید اثر هنری باشد، یک تابلوی بزرگ که فقط یک تاش باشد مثل یکلحظه رعدوبرق در آسمان! مدیر باید با سؤالات پشت سر هم که شما میپرسید فکر کند، به پکیج فکر کند. اگر ما بگوییم هنر و هنرمند یک تِکست است، وضعیت هنر و هنرمند کنونی در وضعیت الآن اصفهان چطور است؟ آیا به آن شکلی است که مانند دهههای اول فعالیت حوزه هنری به دیدن هنرمندان برویم و به آنها برسیم؟ اینها سؤالات خیلی مهمی است که باید از سِیر عادی صحبت دربارهاش پرهیز کرد چون سِیر عادی صحبت به تو رضایتبخشی میدهد. شعر است که زبان را به هم میزند همانطور که وقتی تو سؤال دقیقی از خودت بپرسی ذهنت به هم میریزد و اگر ذهن به هم نریزد تو راضی میشوی و وقتی راضی شوی فکر میکنی کار درست را انجام دادهای. من نمیگویم کسی کار اشتباه انجام داده، من میگویم باید سؤالِ درست پرسیده شود.
گرایش مردم به هنر با کاربردی شدن هنر ارتباط دارد. راهکار شما برای گرایش مردم به استفاده از کالاهای هنری چیست؟
هنر به مفهومی که در ذهن من است با زندگی ممزوج است؛ یعنی چیزی دور از مردم نیست. در اپرا و در سالنهای تئاتر وجود دارد، اما میتواند یک مخاطب جزئی هم داشته باشد و نباید جلوی آن گرفته شود. ادبیاتِ آوانگارد هست، فیلمِ آوانگارد هست و همه آنها مخاطبان خودش را دارد. آنها هم آدماند، فردی که به فیلم کوتاهِ خاص علاقه داشته باشد هم هست و تو نمیتوانی آن را حذف کنی و خلاقیت او را بگیری؛ اما وقتی از نهادها حرف میزنیم یعنی از اکثریت مردم حرف میزنیم و اکثریت مردم یعنی زندگی مردم؛ و تو بهعنوان نهاد باید بتوانی جریانسازی کنی و جریانساز باشی. نمیگویم سلیقه عمومی را باید دستکاری کرد اما اگر تو بلد نباشی که مثلاً روی سفره یک زن خانهدار گل خوب بگذاری آنوقت گل پلاستیکی مصنوعی جای خود را باز میکند چون او دلش میخواهد که روی میزش یک رنگ وجود باشد. اینها جریان زندگی مردم است و اگر تو نتوانی چیز خوب تولید کنی آن چیز که نامناسب است جایگزین میشود.
تو نمیتوانی سلبی برخورد کنی، به همین دلیل باید بدانی سؤال درست و جدید چیست؟ چه بخواهی و چه نخواهی هنر در قالبهای مختلف و در سبک زندگی آدمها جاری و ساری است و اگر خودآگاه نباشد صد درصد ناخودآگاه هست. مثلاً در پرده اتاق خانهاش هست و اگر تو نتوانی پارچه قلمکار را با فرم جدید درست و با ایده جدید درست کنی پرده خارجی وارد میشود و این سلیقه میماند و بچهای هم که به دنیا میآید و دائم آن را میبیند، دیگر نمیتواند چیز دیگری را متصور شود. اگر تو نتوانی تولید کاراکتر کنی، نتوانی انیمیشنی تولید کنی که کاراکتر داشته باشد و آن کاراکتر روی دیوار و عروسک و لوازمالتحریر و اتاق آن کودک بیاید آنوقت فلان کاراکتر خارجی جایگزین آن میشود و تو نمیتوانی آن را حذف کنی. به همین دلیل هنر در قالبهای مختلف مثل صنعت و خانه و شبکه اجتماعی وجود دارد و سلبی و بخشنامهای نمیشود. تو نمیتوانی به صنف پردهفروشها بخشنامه کنی و بگویی از این دفعه فقط پارچه قلمکار استفاده کنید چون او نگاه میکند که چه کسی بیشتر میخرد، او به موج بازار نگاه میکند و تو باید ببینی که چهکاری کنی که مثلاً آن خانم خانه فلان پرده را ببیند و برایش جالب باشد که این پردهای که بهصورت قلمکار کارشده با آن قلمکاری که همیشه میبیند فرق دارد و هم قیمتش مناسبتر است هم خنکتر است، هم نور را عبور میدهد و هم شکل آن با آن پارچه قلمکاری که همیشه میدیده فرق دارد. بهاینترتیب وقتی مغازهدار دید که این پرده جدید تا آخر ماه فروش خوبی داشته تقاضا هم بیشتر میشود. ما باید حواسمان به قانون بازار باشد و کلیت بحث این است که در وضعیت فعلی، سؤال درست برای هنر چیست؟
الآن چهکاری انجام میدهید؟
من سالهاست در سیستمهای دولتی نیستم و هولدینگی به نام کفشدوزک دارم که انتشارت سکه، شرکت انیمیشن کفشدوزک، شرکت تولید فیلم و شرکت هوش مصنوعی زیرمجموعه این هلدینگ فعالیت میکنند.
هوش مصنوعی؟
بله من اعتقاد دارم که اگر قرن بیستم برق پایه اختراعات بود الآن در قرن بیست و یکم پایه اختراعات، هوش مصنوعی است. یکی از سؤالهای مهم این است هوش مصنوعی در آینده چهکارهایی میتواند در شهر اصفهان انجام دهد؟ آینده سرگرمی در دنیای هوش مصنوعی در شهر تاریخی اصفهان به چه شکل است؟ اینها سؤالهای بسیار مهمی است. اگر در روز زندگی کنی نمیتوانی مدیریت آینده داشته باشی، یعنی الآن سیستم به این صورت است که باید حواست باشد.
علاوه بر شکرستان، به دیگر تولیدات این شرکت اشارهکنید؟
سریالهای زیادی تولید کردم ازجمله شکرستان، سریال نازبالش، فیلم سینمایی راز برکه، سریال پلانکی، مجموعه عروسکی شبانهروزی، مجموعه رئالعروسکی شبکه کوچک و... شکرستان و نازبالش در داخل ایران پخششدهاند و سریال «تاریخ از اینور» از شبکه دو و «پلانکی» از شبکه کودک پخش شد؛ اما حدود ۱۵ سریال ساختم که در ایران پخش نشده چون تولید آنها خیلی گران است.
دلیل موفقیت گسترده شکرستان چه بود؟
اولاً به این دلیل که اولین انیمیشنی بود که با آن تکنیک ساخته شد و به یک سنت تبدیل شد. حدود ۱۸ سال از ساخت این انیمیشن میگذرد و تعداد زیادی از انیمیشنهای معروف و غیر معروف از روی آن تقلید شد. دوم اینکه من بهترینهای هر رشته را برای تولید این انیمیشن انتخاب کردم و دلیل این انتخابها خاطرهدار بودن آنها بود؛ مثلاً موسیقی جلال ذوالفنون و یا صدای مرتضی احمدی در ذهن ایرانیها به یاد مانده است. سوم اینکه این انیمیشن را روی یکسری از سنتها بنا کردم، مثلاً وقتی انیمیشن را ببینی بکگراند آن را از تصاویر آشنا برای ایرانیها انتخاب کردم، بهعنوان مثال در بکگراند از معماری اصفهان مثل منار مسجد علی و معماری بومی دیگر نقاط ایران را بهره بردم یا اینکه نگارگری ایرانی و همینطور از لباسهای ایرانی را استفاده کردم. یک مورد دیگر این بود که اگر به حرکت آدمها در این انیمیشن دقت کنی متوجه میشوی که حرکتها حالت عادی ندارد و کجومعوج است، یعنی حرکتهای خاصی دارند، من برای این حرکتها از خیمهشببازی استفاده کردم. مهمتر از همه اینکه از شیوه قصهگویی استفاده کردم و این شیوه را از تعزیه ایرانی گرفتم اما به چه صورت؟ در سنت تعزیه معینالبکا داریم که مثلاً میگوید تو یزیدخوان هستی، تو شمرخوان، تو حسینخوان، تو زینبخوان و به همین ترتیب. آدمهای شکرستان هم نقشهای مختلفی دارند و مثلاً یک شخصیت همیشه معلم نیست و در یک قسمت دیگر، قاضی است. شکرستان در اصل یک شهر تعزیه است و معین البکایی دارد که هرروز یک نقش به آنها میدهد. این در سنت هزارساله ناخودآگاه در ذهن ایرانیان وجود دارد و برای همین وقتی شکرستان را میبیند گویا یک چیز آشنا میبینید. صدا آشناست، حرکت آشناست، لباس آشناست، بکگراند آشناست و البته همه آنها را هنرمندان فوقالعادهای مثل رسول شیری، اصغر صفار، بابک نظری، جلال ذوالفنون، مرتضی احمدی، حسین صافی، سعید ضامنی، هژیر ضیایی، عباس جلالی یکتا، شهاب حسینی و بسیاری دیگر کارکردند و همه اینها باعث شد که شکرستان به یک سنت تبدیل شود و مردم عادت داشته باشند که سالیانه عیدها یا مناسبتها بنشینند و شکرستان ببیند. ضمن اینکه ما کتاب و عروسکها و لوازمالتحریر شکرستان را هم تولید کردیم.
محصولات سایر شرکتهای این هولدینگ چه بوده است؟
انتشارات چکه، انتشارات مخصوص کودک و نوجوان است که کتابهایی در این حوزه منتشر کرده است. شرکت فناوری اطلاعات در این هولدینگ فعال است که محوریت فعالیتش در حوزه هوش مصنوعی است.
دوست دارید برای اصفهان و ایران چهکاری تولید کنید؟
اولاً من دیگر به مرزها فکر نمیکنم و وقتی اثری تولید میکنم به انسان فکر میکنم، یعنی به این فکر میکنم که من چه چیزی را تولید کنم که به انسان بهاندازه رد پای یک مورچه یا یک اپلیسون شادی بدهد. من اعتقاد دارم که بهجای واژه لذت و بهجای واژه پیشرفت، واژه رضایتمندی را استفاده کنم که ارسطو هم بهکار میبُرد. حالا چهکار کنیم که حس رضایت و حال خوش این لحظه را داشته باشیم؟ اعتقاد من این است که هنر این کار را میکند. وقتی اثر هنری ایجاد میکنم اصلاً به بخش یا شهر یا کشور خاصی نگاه نمیکنم و به این فکر میکنم که هرکسی در هر گوشهای از این دنیا و بهخصوص در مملکت خودمان و بهخصوص شهر خودم نشسته و آن اثر را میبیند و با دیدن آن اثر حال خوشی به او دست دهد، آب و رنگ قشنگی ببیند، صدای زیبایی بشود و یکلحظه خوبی را داشته باشد یا جرقهای در ذهنش بزند و کار عجیب غریب انجام دهد. این حسی است که الآن دارم و معتقدم اصفهان خیلی زیبا است، مثل یک بانوی زیبا و من دلم میخواهد خیلی وقتها از بکگراند اصفهان استفاده کنم، البته اگر این بسازبفروشها بگذارند و شهر قشنگ بماند، درختها باقی بمانند و خشکسالی نگذارد اتفاقی بیفتد.
اصفهان میتواند بکگراند هزاران فیلم و انیمیشن و سریال و نقاشی و سایر هنرها باشد. کجای دنیا حس میدان نقشجهان را به تو منتقل میکند که وسط این میدان، هم متواضع بشوی و هم آرام؟ روبهروی منار مسجد جامع عباسی میایستی درحالیکه این منار ۴۲ متر است و آن هیبت را میبینی، اما درعینحال به تو حس آرامش میدهد! درحالیکه وقتی جلوی بسیاری از معماریها ازجمله بسیاری از مساجد میایستی وحشت میکنی، چه برسد در آن نماز بخوانی! همه اینها میتواند به من در استفاده از سنت هنر اصفهانی برای تولید کمک کند.
انتهای پیام
نظرات