محمد حسینزاده عیشآبادی، مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان رضوی بعداز تماشای نمایش «بیستوهفت سالگی» به کارگردانی عبدالله برجسته یادداشتی تحت عنوان «قبله کدام طرف است» در صفحه مجازی خود منتشر کرد. وی در این یادداشت آورده: «بیست و هفت سالگی برزخ انسانهایی است که بین ماندن یا رفتن مردد هستند! بهانهی نمایش، حسن مقدم است که خود طعم هجرت را چشیده. او که از اوضاع دوران قاجار و رضاخان دلی خوش نداشته و نسبت به نبود بهداشت در ایران گلهمند بوده است، با چرخ روزگار در بیست هفت سالگی در سوییس با بیماری سل بار دیگر عازم سفر میشود، اما این بار به جهانی دیگر!
اما مهاجرت برای خیلیها تردید است، برای قلیلی شاید تصمیم! مهاجرت اگر از روی یقین باشد، حرکت است، پیشرفت است، یخرجون من الظلمات الی النور است.
به قول استاد ع.ص که سلمان را یک مهاجر معرفی میکند: "کفر متحرک، به اسلام میرسد ولی اسلام راکد، «پدر بزرگ کفر» است. سلمانها در حالی که کافر بودند، حرکتشان آنها را به رسول(ص) منتهی کرد و زبیرها در حالی که با رسول(ص) بودند، رُکودشان آنها را به کفر پیوند زد."
چمران یکی از آن مهاجرانی است که با یقین تصمیم به مهاجرت گرفت. مهاجرت نه برای آسایش بیشتر؛ که علم داشت از آسایش به سمت سختی و مشقت میرود و رفت.
از کرسی علمی دانشگاه آمریکا به جنوب لبنان و بعد خوزستان.
بیست و هفت سالگی روایت حیرانی و سرگشتگی نسل امروز است. این سرگشتگی جایی در میانه نمایش با یک دیالوگ طلایی عیان میشود:"بدبختی این است که نمی دانیم قبله کدام طرفه؟"
و این همان درد انسان عصر مدرنیته است؛ انسان بیست و هفت سالگی هویت ندارد، ایدئولوژی ندارد، آرمانی ندارد که حاضر باشد برای رسیدن به آن سختی بکشد!
انسان مدرن میدود برای لذت بیشتر و چون آن لذت بیشتر یافت نشود، حتی در مرفهترین کشورهای دنیا، به بن بست میرسد و خودکشی را انتخاب میکند و اگر قبله را یافت، آتش هم برایش گلستان میشود، شعب ابی طالب یا ربذه یا نینوا، معراج میشود.
نواب شاید یکی از مهاجرانی باشد که کمتر به آن پرداخته شده است؛ مردی که بن بست در زندگیاش نداشت، بیقرار بود برای رفتن و نه ماندن. روایت هجرت؛ نیاز بشر حیران امروز است که شاید قبله را پیدا کند! انسان غربی یا غرب زده، در غایت رفاه و لذت باز هم سرگشته است و این داستان حیرانی انسان بی قبله است!
خدا قوت به عوامل نمایش بیست و هفت سالگی بابت زحمت و تلاش خوبشان»
انتهای پیام
نظرات