به گزارش ایسنا، متن یادداشت، غلامحسین رحیمی به شرح زیر است:
« در مسیر پیشرفت و تکامل جامعه، تبیین سازگاری دوگانههایی که در نگاه اول، متعارض به نظر میرسند، میتواند باعث افزایش انگیزههای انسانی باشد؛ مثلاً علم و دین، هر یک، جنبه خاصی از حقیقت را بررسی میکنند و با یکدیگر متضاد و معارض نیستند. همان طور که پیشرفت و عدالت، دو مفهوم درهمتنیده و دارای پیوند تنگاتنگ با یکدیگرند. بین ثروت و معنویت نیز در اسلام تعارضی وجود ندارد به گونهای که برای ارتقای معنویت، در بخش زیادی از جامعه، تدارک حداقلهای اقتصادی لازم است. از این رو، الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت در تدبیر نهم خود به این موضوع پرداخته است: «گسترش دامنه تحقیق و نظریهپردازی و گفتمانسازی برای تبیین سازگاری دوگانههای علم و دین، پیشرفت و عدالت، ایرانی بودن و اسلامیت، ثروتآفرینی و معنویت، و مانند آنها».
بر اساس این، تدبیر پیش بینی شده در سند الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، یادداشت زیر به بررسی ابعاد این تدبیر در آثار علمی حکمای دورۀ اسلامی میپردازد.
کاوشهای عمومی نشان میدهد که در تمدن اسلامی، فیلسوف و حتی دانشمندِ سکولارِ علوم طبیعی (به استثنای نمونههایی چند) نداشته ایم؛ یعنی دانشمندی که علم الهی و دانش طبیعی وی، بیربط با یکدیگر، و هر دو نسبت به ایمانش بیاعتنا باشند.
از این رو، دغدغههای به نام ناسازگاری دوگانۀ علم و دین وجود نداشته است. پرسش اساسی آن است که حکمت (نظری) دورۀ اسلامی، همبستگی، تعامل و سازگاری فیمابین طبیعیات و الهیات را چگونه برقرار کرده بود؟
بحث پیچیدۀ ترابط و تعامل الهیات (فلسفۀ الهی) و طبیعیات (علوم طبیعی) در زمان حاضر، نیاز به بهرهگیری از مواریث آن دسته از حکمای پیشین دارد که سازگاری مذکور را احتمالاً پدید آورده اند. نگارنده بر آن است که حکمای اسلامی، این پیوند را از منظر علمی و متکی بر باورهای دینی، در سه موقف اصلی برقرار میکردهاند:
1- اشتراک در شالودۀ حِکمی علوم طبیعی و الهی:
حکمت، شالودۀ مشترک فیمابین علوم الهی و طبیعی در تعریف، تبیین و تشریح علم و معرفت، تعیین موضوعات، تفکیک اقسام و تنظیم ابواب، و تشریح محتوا بوده است. درنتیجه، تمام علوم حِکمی به رغم گوناگونی در موضوعات و حتی تفاوت درروشهای کسب معرفت، بر شالودهای واحد و چارچوبی جامع، مبتنی بر هستیشناسی خالقبنیان و تدبیر حکمتپایه، تکیه زدهاند.
به عبارت دیگر، حکمت، شالودهای برای یکپارچهانگاری علم و دین به لحاظ نظری، و نقطۀ آغازین مطالعات علمیِ حکمی (برای شناخت موجودات عالم) بوده است.
2- اشتراک در مبادی (تصوری و تصدیقی) علوم طبیعی و الهی:
در مجموع، مبادی تصوری و تصدیقی علوم طبیعی و الهی، مشترک، و در تعامل و دادوستد بودهاند. مبادی تصوری، مفاهیمی مانند موجود، جسم، ماده، امتداد (صورت جسمیه)، زمان، مکان، حرکت، سکون، طبیعت و میل است. از نظر حکیم مسلمان، این مبادی از دو وجه الهی و طبیعی برخوردار بودهاند. از جمله مبادی تصدیقی میتوان از اصول متعارفه و اصول موضوعۀ علوم طبیعی و الهی نام برد:
الف- اصول متعارفۀ یکسان؛ اصول متعارف حکمت نظری از اموری هستند که علوم طبیعی و الهی، آنها را علیالسویه بدیهی میانگارند و میپذیرند...
ب- اصول موضوعۀ متعامل:
اصول موضوعه از مهمترین اشتراکات علمی در حکمت نظری هستند. اصول موضوعه نیز حاوی دو تفسیر فلسفی (عقلی) و طبیعی (تجربی) هستند.
3 - اثرگذاری باورهای دینی، انگیزههای اعتقادی و الهامات قلبی در مطالعۀ موجودات طبیعی و فراطبیعی:
در بهرهگیری از این میراث عظیم، دو مشکل بزرگ و پیچیدگی فکرسوز وجود دارد.
نخست اینکه الهیات قدیم (و موجود) را با دانش طبیعی جدید نمیتوان پیوند زد؛ چراکه حکمای اسلامی با معرفی و تشریح مفاهیمی مانند جوهر و عرض، ماده و صورت، مادی و مجرد، جنس و فصل و نوع، عقل و نفس و جسم، عقول چندگانه، نظریۀ خاص افلاک، طبایع اربعه و عناصر چهارگانه، و از سوی دیگر تفسیرهای خاص از قوه و فعل، علت و معلول، و یا حرکت و سکون، این پیوندها را برقرار میکردند. بهرهگیری از این مفاهیم، با توجه به اینکه این مفاهیم در چند قرن اخیر پابهپای رشد و تکامل علوم طبیعی جدید، متحول و متکامل نشدهاند فعلاً امکان ندارد.»
انتهای پیام
نظرات