• چهارشنبه / ۱۱ اسفند ۱۴۰۰ / ۱۹:۵۷
  • دسته‌بندی: رسانه دیگر
  • کد خبر: 1400121108916
  • منبع : فضای مجازی

وقتی شاه درمانده شده بود

محمدرضا پهلوی در ۱۱ اسفند ۱۳۵۳ موجودیت حزب واحد رستاخیز را اعلام کرد تا برگی دیگر از دوران استبدادی رژیم پهلوی باشد.

به گزارش ایسنا، پایگاه «مرکز اسناد انقلاب اسلامی» در ادامه نوشت: در همین رابطه داریوش همایون وزیر اطلاعات و جهانگردی و قائم‌مقام حزب رستاخیز  می‌گوید: «حزب رستاخیز بعد از تجربه بیش از ۲۰ ساله شاه در نظام حزبی پیدا شد. در اواسط سال‌های دهه ۱۳۳۰ دو حزب در ایران به وجود آمدند، حزب ملیون و حزب مردم. شاه امیدوار بود که توسط این ۲ حزب بتواند نظام سیاسی مملکت را نگه دارد. وظیفه عمده این احزاب البته سازمان‌دادن به انتخابات مجلس بود و در همین وظیفه اصلی بود که این دو حزب شکست خوردند.

حزب ایران نوین تبدیل شده بود به یک ماشین سیاسی برای تقسیم مناصب و از اواسط دهه ۴۰ شاه متوجه شد که علاوه بر اداره انتخابات کار دیگری در جامعه لازم است و آن مشارکت سیاسی بود. انتقادات روزافزونی که از رژیم مملکت می‌شد و مشکلات روزافزونی که از دستگاه اداری مملکت برمی‌خاست و ... و شاه به این نتیجه رسید که به جای داشتن ۲ حزب که یکی از آنها واقعا به حساب نمی‌آمد، یک حزب واحد تشکیل بشود و حزب مردم هم وضعش به جایی رسیده بود که هر هفت هشت ماه گاه یک سال، ناچار یک دبیرکل از طرف پادشاه برایش انتخاب می‌شد و حقیقتا وضع غیرقابل تحملی پیدا شده بود. 

شاه برای اینکه مشکل حزب مردم را حل بکند و برای اینکه بی‌حرکتی و سنگ‌شدگی حزب ایران نوین را هم جبران بکند که در طول سال‌های قدرت به کلی فاسد شده بود اعلام حزب رستاخیز را کرد. شاه حزب را تبدیل کرد به آخرین تلاش رژیم و شاه همه تخم مرغ‌هایش را آن روز گذاشت توی سبد حزب اما بعد تمام این تخم مرغ‌ها را دانه دانه خواست از آن سبد دربیاورد و حتی آن سبد را عملا شکست. حزب رستاخیز سرگردان بود در اینکه نقشی برای خودش تعیین کند و شاه هرگز نگذاشت که این حزب رونقی بگیرد و چهار بار دبیرکلی‌های حزب در عرض سه سال تغییر کردند و هر روز حزب دچار تلاطم و آشفتگی بود و سال آخرش به کلی بی‌اعتبار شده بود و جلساتش هیچ هدف و معنی نداشت.

شاه خودش نمی‌دانست با این حزب چه خواهد کرد و شاه یک کاری کرده بود و به نظر من درمانده بود در آن. شاه هم می‌خواست مردم را به صحنه بیاورد هم می‌خواست مشارکت سیاسی مردم را داشته باشد و هم تصمیمات درجه ۱ و ۲ و ۳ را می‌خواست خودش بگیرد. وضعی که در ایران غلبه داشت این بود که تصمیمات در کوتاه‌ترین مدت گرفته می‌شد ولی اجرایش بیشترین زمان را لازم می‌داشت و گاهی هم اصلاً اجرا نمی‌شد. 

خیلی خیلی شاه حساسیت داشت راجع به نقش حزب و به نظرم قضیه را باز با ظاهرسازی می‌خواست برگزار کند. شاه یک کاری کرده بود و موفق هم شده بود اما معیار موفقیت برای شاه خیلی معیار آسانی بود، آنکه مردم در اولین ماه‌های حزب گروه گروه و صدهزار صدهزار حقیقتاً به حزب پیوستند و در این هم تردید نیست و این برای شاه کفایت کرد و شاه چنین آدمی بود و وقتی یک کاری به یک جایی می‌رسید دیگر آن موفقیت برایش جنبه ابدی پیدا می‌کرد، خیلی ایستا فکر می‌کرد شاه، دیگر متوجه نبود که آن موفقیت اولیه چه ضرورتی پیدا کرده، چه سرنوشتی پیدا کرده. موفقیت در آن سطح خیلی ظاهری برایش کافی بود و اینکه حزب روشنفکران را جذب نکرده بود، برای شاه اهمیت چندانی نداشت و شاه به موفقیت اولیه دلخوش بود. خود شاه از حزب حمایتی نمی‌کرد و حزب را فقط می‌خواست که مورد استفاده قرار بدهد. حزب هیچ شانسی نداشت.»

منبع: خاطرات داریوش همایون، تاریخ شفاهی هاروارد

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha