• سه‌شنبه / ۳ اسفند ۱۴۰۰ / ۲۳:۰۴
  • دسته‌بندی: رسانه دیگر
  • کد خبر: 1400120302732
  • منبع : فضای مجازی

کودتا در اسفند؛ به جاه رسیدگان و در چاه‌ افتادگان

جهانگیرخان صوراسرافیل با طناب و دشنه پای استبداد صغیر محمدعلی شاهی جان باخت. سید ضیاء‌الدین اما از سرب و مُرکّب، نه طناب دار که مَرکب قدرت ساخت و به سوی آن تاخت و کابینۀ سیاه را تشکیل داد.

به گزارش ایسنا، عصر ایران نوشت: «سوم اسفندماه در تقویم خورشیدی یادآور کودتایی است که ۱۰۱ سال قبل و در نفس‌های آخر قرن در ایران به وقوع پیوست؛ حرکتی نظامی - سیاسی که با اعلان «حکم می‌کنم - رضا» آغاز شد. حرکت از آق‌بابای قزوین به سمت تهران، تسخیر دارالخلافه و تصاحب قدرت را قوای قزاق یا همان بال نظامی کودتا انجام دادند و این برای اولین بار در تاریخ ایران بود که یک نیروی مسلح غیر عشیره‌ای و ایلی دست به فعل و انفعال سیاسی می‌زد.

پیش از آن هم البته مردان مسلح در قالب سران ایلات و بزرگان خاندان‌ها رد پایی از خون در تاریخ ما بر جا نهاده بودند اما این از جنس دیگری بود. کمااین‌که قزل‌باش‌ها در سلطنت صفویه که در قدبرافراشتن و زوال و نیز تعویض شاهان نقش غیر قابل انکاری داشتند تا سردارانی که شبی با بی‌سرکردن نادر مسیر تاریخ و سلسلۀ افشاریه را تغییر دادند:

به یک چرخش چرخ نیلوفری

نه نادر به جا ماند و نه نادری

سرشب که شد حکم تاراج داد

سحرگه نه تن، سر نه سر، تاج داشت

بیشتر این حرکات اما به پشتوانۀ قوای مسلح فصلی ایلی – خاندانی بوده است. با افزایش مراودات ایرانیان با جهان خارج به‌ویژه در عصر ناصرالدین‌شاه اندیشۀ بازآفرینی برخی ساختارها و سازمان‌ها در سر شهریاران ایران افتاد و نیروی نسبتاً منظم قزاق نیز رهاورد همین دیدارهای شاه از روسیه تزاری و آشنایی با قوای مسلح و منظم آنان بود.

از این رو می‌توان گفت قزاق‌ها نخستین نیرو با ماهیت نسبتاً متکثر و پراکنده بودند که انگیزه‌هایی متفاوت با قشون گذشتۀ ممالک محروسه داشتند. از دل همین نیرو هم بود که کسانی چون امیرطهماسبی، امیراحمدی، فضل‌الله زاهدی، رزم‌آرا و ... در کنار رضا پهلوی سربرآوردند و بعدتر با کیفیات مختلف نقش‌آفرینی کردند.

هدایت بال سیاسی کودتا اما با سیدضیاءالدین طباطبایی بود که وقتی پا به تهران گذاشت فرمان رئیس‌الوزرایی خود را از احمدشاه قاجار دریافت کرد. او تا پیش از آن به عنوان روزنامه‌نویسی آتشین‌مزاج و پرسودا و البته جوان شناخته می‌شد با این رؤیا که سری میان سرها درآورد و با نوشته‌های خود در «رعد امروز» سیمایی متفاوت از اشرافیت حاکم بر مصادر را ترسیم کرده بود.

روزنامه‌نگاری به معنای عام آن با آغاز عصر ناصری در ایران جان گرفت و نسلی از جماعت روزنامه‌نویس هم در جریانات مشروطه تاوان سنگینی پرداختند. از جهانگیرخان صوراسرافیل تا ملک‌المتکلمین که با طناب و دشنه پای استبداد صغیر محمدعلی شاهی جان باختند. سیدضیاء‌الدین اما از سرب و مُرکّب، نه طناب دار که مَرکب قدرت ساخت و به سوی آن تاخت و کابینۀ سیاه را تشکیل داد.

کودتا اما تنها برای این روزنامه‌نگار یا روزنامه‌دار، «آمد» داشت. چه، دیگران سرنوشتی دهشتناک یافتند. محمدرضا کردستانی مشهور به میرزادۀ عشقی که در «قرن بیستم» می‌نوشت و گاه نمایش و نوایی هم کوک می‌کرد به جرمی نامعلوم در خانه از پای درآمد.

فرخی یزدی، نویسنده و مالک جریدۀ «طوفان»، نیز در زندان شهربانی به طریق مشکوکی جان داد، هم او که سروده بود:

آن زمان که بنهادم سر به راه آزادی

دست خود ز جان شستم در قفای آزادی

شگفتا که در سال‌های بعد احمد کسروی به عنوان وکیل مدافع سرپاس مختاری در دادگاه‌های پس از شهریور ۲۰ اصرار داشت بر مرگ طبیعی فرخی و بی‌گناهی مختاری.

تراژیک‌ترین سرنوشت اما برای واعظ قزوینی، شاعر و روزنامه‌نویس، رقم خورد. او از قزوین به بهارستان آمده بود تا شاید از وکلای مجلس برای روزنامه محلی خود اعانه و کمکی دریافت کند اما عوامل سرتیپ درگاهی که قصد جان ملک‌الشعرای بهار را به جرم مخالفت با رضاخان داشتند این بینوا را به دلیل شباهت ظاهری به اشتباه سر بریدند و کارد که به پوست رسید تازه دانستند او بهار نیست!

در پی سیدضیا و بعدتر هم باز روزنامه‌نویسانی ردای سیاست پوشیدند و شاید شهیرترین آنان دکتر حسین فاطمی، مالک و نویسندۀ روزنامه باختر امروز، باشد که تا وزارت امور خارجه نیز پیش رفت اما عاقبت در برابر جوخۀ آتش قرار گرفت.

باری، کودتا که شد کسانی جان شیرین از کف دادند و در خواب شدند. جماعتی هم دست در کار در رفو و ترمیم و بهسازی چهره رضاخان شدند و برای صعود او کوشیدند. از تیمورتاش یا همان سردار معظم خراسانی که با تاج کیانی در سینی قاب عکس معروف روز تاجگذاری رضاه شاه در تاریخ ثبت شده تا نصرت‌الدوله فیروز و سردار اسعد بختیاری و علی اکبرخان داور و نیز محمدعلی فروغی و جان این آخری را نستاند اما با اعدام پدر دامادش و خانه‌نشینی مجازات شد. همه و همه از پی همراهی و یاری پس از استقرار جان از کف دادند و عرض‌ حالی هم به عدلیه رضاخانی نبردند تا شهریور ۲۰ که رضاشاه برافتاد و رییس عدلیه خود پیش‌تر از بیم خشم شاه تریاق خورده بود... بیا کین داروی‌ها را به پیش داور اندازیم...

مجلس شورای ملی هم فارغ از کیفیت و کمیت آن از نمادهای انقلاب مشروطه و از دستاوردهای آن به حساب می‌آمد. همان مجلس نیمه‌جان در برابر اولتیماتوم روس‌ها برای اخراج مستشاران مالیه سوئدی مقاومت جانانه می‌کند و سیدحسن مدرس افزایش مواجب نمایندگان در روزگار تنگی روزگار ملت و رعیت را برنمی‌تابد. مجلس پنجم بود که پس از کودتا رأی به انقراض قاجار و سپردن سلطنت به رضاخان پهلوی داد اما تهی‌شدن مجلس از معنا و تبدیل به محل تأیید و ثناگویی ملوکانه چند سال بعدتر رخ داد و تا آخرین روز سلطنت رضاخان ادامه یافت.

بهرامی از نزدیکان رضاشاه به گوش مدرس - مخالف جمهوری‌خواهی رضاخانی - سیلی زد و سربازان با سرنیزه حرمت مجلسی را شکستند که توپ‌های لیاخوف نتوانسته بود آن را برکند و ارباب کیخسرو شاهرخ، نماینده زردشتیان در مجلس، و هم او که ساختمان مجلس را در بهارستان خریده و اهدا کرده بود، هم در خیابان کشته شد.

اگر همراه عمران و آبادی قواعد سیاست هم مدرن می‌شد، شاید خود رضاشاه هم سرنوشت دیگری می‌یافت.»

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha