مردی با لباس نارنجی و زرد و اَره در دست پشت درب بود؛ میگویم: «چه شده بفرمایید.»
با لهجه خاص خودش میگوید: «گفتند بیاییم اینجا، همسایهها شکایت کردند که درخت خانه شما در تابستان میوههایش توی کوچه میریزد و در زمستان برگهایش. آمدیم شاخ و برگهایش را که داخل کوچه آمده ببریم گفتیم اطلاع دهیم اگر خودتان میبرید که هیچ اگر نه ما ببریم.»
همزمان خانم همسایه به درخت چوب میزند و میگوید: «بلکه برگهاش بریزه هر روز مجبور نباشم این کوچه را جارو بزنم. خسته شدم خب»؛ که رو به من میگوید: «از تابستان تا الان پنج تا جارو خریدم، پولشو باید از شماها بگیرم.»
برادرم حدود 45 دقیقه دیگر شیفت کاریاش شروع میشود و باید خود را سریع به آنجا برساند رو به آقای شهرداری میگوید: «نه آقا ممنون، خودمان هرس میکنیم.»
آقای شهرداری در ادامه میگوید: «ما تابستان از انجیرهای این درخت زیاد خوردیم ولی بالاخره برگهاش میریزه و کوچه کثیف میشه، البته دیدیم اینجا معمولا تمیز هست ولی یا خودتان ببرید یا خودمان اره آوردیم ببریم، همسایهها مدام پیام میدن.»
ذهنم را آرام میکنم تا برای اندکی درنگ قلم به روشنگری بپردازد.
یک پیرزن فرتوت در حال چوب زدن به درخت است، همان پیرزن که همین چندماه پیش نردبان را گرفته بود تا یکی دیگر از پسرهایش از داخل کوچه میوههای درخت را بچیند هرچند او و خانوادهاش اولین نفری بودند که از میوه درخت سهم داشت.
درخت با هر ضربه چوب میلرزد. با هر ریزش برگها، زن محکمتر چوب میزند تا آنجا که دندانهایش با هر تمرکز برای ضربه بیشتر نمایان میشود؛ درخت هم نایی برای مراقبت از خود و برگهای زرد و سست شدهاش ندارد.
هوا سرد است، آذرماه است. آن فرد آمده از شهرداری روبهروی درب خانه مینشیند و با همکارش به گپ و گفت و خنده مشغول میشود و منتظر است تا خودمان اره به دست شویم که برود؛ او که هر آنچیزی که روی زمین باشد را کثیفی تلقی میکند، نه او بلکه شهرداری که به او اینچنین طرز نگاهی آموخته است.
از روی برگهای به زمین پراکنده در داخل حیاط عبور میکنم، با هر قدم عطر نم باران دیشب و عطر برگ درخت برمیخیزد و نفسم جان میگیرد و از نو انرژی زیستن پیدا میکنم.
قدم زدن روی برگها را دوست دارم. بسیار زیباست. خواه داخل شهر خواه خارج از شهر.
طبیعت کثیفی ندارد اما برخی برگهایی را که از درخت به زمین میریزد کثیفی میدانند. برگهایی که بهتر است تا چند روز به دلیل ارتباط انرژیک درخت مادر با برگها اطراف درخت باشند اما وقتی در خیابانهای شهر قدم میزنیم هیچ توجهی به این قضیه مشاهده نمیشود.
هیچ گیاهی و حیوانی جز انسان در این دنیای فانی قادر به تولید زباله نیست اما گاهی برخی مردم این را درک نمیکنند.
سالیان سال است انسان همه طبیعت را به هم ریخته است و درختهای کهنسال را قطع میکند و در نهایت به کاشت چند نهال نامناسب با اقلیم، آنهم از جیب بیتالمال اهتمام دارند و هیچ دقتی به این مسائل نمیشود.
تخریب محیط زیست امتداد تخریب درون ما انسانها است که برخی به جای لذت بردن از وجود یک درخت و برگهای زیبایش به خصوص در این فصل غوغای رنگها، فقط گله و شکایت میکنند.
هدیسادات چاوشی
انتهای پیام
نظرات