به گزارش ایسنا، امروز ۲۵ آذر ماه پنجاه و هشتمین سالگرد تاسیس حزب ایران نوین در سال ۱۳۴۲ است.
حزب ایران نوین چهار ماه بعد از حمله خونین گارد شاهنشاهی به مدرسه فیضیه و به خاک و خون کشیدن تعداد زیادی از علما و طلاب این مدرسه با ادغام چند حزب و گروه سیاسیِ سرشناس در یکدیگر، متولد شد.
این حزب از ائتلاف چهرههای سیاسی سرشناس، برخی اعضای دفتر نخست وزیری، برخی وکلای مجلس و برخی قضات و وکلای با نفوذ عصر پهلوی تشکیل شد.
سابقه
در اواخر سال ۱۳۳۹ با همکاری حسنعلی منصور، ایرج منصور، دکتر محمدعلی مولوی، فریدون معتمدوزیری و امیرعباس هویدا و ۳۰ نفرِ دیگر گروهی موسوم به «پیشرو» تشکیل شد و اسم این تشکل بعدا به کانون ترقی تغییر کرد.
دو حزب مردم و ملّیون در سال ۱۳۳۹ مقارن با بیستمین دوره انتخابات مجلس شورای ملی وارد رقابتهای ناسالم انتخاباتی شدند. در این دوره تقلبهای فراوان و زد و بندهای بسیاری اتفاق افتاد که با ثابت شدن اسناد تقلبات انتخاباتی و زد و بندها، حزب مردم به عنوان اقلیت و حزب ملّیون به عنوان اکثریت، انتخابات باطل شد و هر دو حزب اعتبار خود را از دست دادند.
منوچهر اقبال نخستوزیر وقت و دبیرکل حزب ملّیون از یک سو و اسدالله علم دبیرکل حزب مردم از سوی دیگر از دبیرکلی احزاب خود استعفا دادند و حزب ملّیون عملا با برکناری نخستوزیر از بین رفت، اما حزب مردم به صورت کمرنگ به رهبری دکتر یحیی عدل و سپس علینقی کنی، ناصر عاملی و محمد فضائلی تا سال ۱۳۵۳ در صحنه سیاسی کشور حضور داشتند و در دورههای بیست و یکم در سال ۱۳۴۲و بیست و دوم در سال ۱۳۴۶و بیست و سوم در سال۱۳۵۰ در انتخابات مجلس شورای ملی با حزب ایران نوین رقابت کرد و اقلیت مجلس را در اختیار داشت. این حزب در دوران حیات سیاسی خود با جناحبندیها و اختلافات بسیاری روبهرو بود و سرانجام در سال ۱۳۵۳ با برقراری نظام تک حزبی در ایران به کلی از بین رفت.
اعضای حزب مردم پس از کم رنگ شدن نقش سیاسی شان در تشکل سیاسی به نام کانون مترقی ایران ادغام شدند و با این کار زمینه سازماندهی قدرتمندتر چهرهی سیاسی و وابسته به دربار بیش از گذشته فراهم شد و دو نخست وزیر را بر آن داشت به همراه سایر دوستانشان در ۲۵ آذر ۱۳۴۲ حزب ایران نوین را تاسیس کنند و این حزب به بزرگترین و با نفوذترین حزب دولتی عصر پهلوی تبدیل کنند.
کانون مترقی ایران نه به عنوان حزب، بلکه به صورت جمعیت در پاییز ۱۳۴۰ توسط گروهی از جوانان تحصیلکرده در آمریکا و پارهای از وزرا و رجال سیاسی چون حسنعلی منصور و امیرعباس هویدا تشکیل شد. این جمعیت با از بین رفتن حزب ملّیون در نقش حزبی مستقل در برابر حزب مردم ظاهر شد و در بیست و یکمین دوره انتخابات مجلس شورای ملی در سال ۱۳۴۲ شرکت کرد.
تأسیس این کانون در واقع پیشدرآمد تاسیس حزب ایران نوین بود که یک سال و اندی بعد توسط اعضای کانون مترقی تاسیس شد.
حزب ایران نوین در قیاس با همه احزاب و گروههای سیاسی آن روزگار از تعداد چهرههای سرشناس و افراد کارکشته سیاسی بیشتری بهره مند بود و تشکیلاتی تر و حرفه ای تر از سایرین ساختار قدرت در ایران عصر پهلوی را شکل داد.
روزنامه اطلاعات فردای روز تاسیس حزب نوشت: «عصر دیروز طی مراسمی، حزب ایران نوین موجودیت خود را اعلام داشت و رسما شروع به کار کرد. در این جلسه اصول و هدفهای حزب جدید اعلام شد و دبیرکل و اعضای شورای مرکزی حزب تعیین شدند. جلسه مذکور با حضور نزدیک به ۸۰۰ تن از رجال و شخصیتهای مملکتی و نمایندگان دو مجلس شورای ملی و سنا در ساعت شش و نیم بعدازظهر در تالار فرهنگ تشکیل شد. .... پس از قرائت اعلامیه تشکیل حزب و مرامنامه شامل مباحث مربوط به ترقی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در ۳۴ اصل و اعلام اهداف حزب، آقای حسنعلی منصور بهعنوان دبیر کل حزب ایران نوین انتخاب شد.»
حسنعلی منصور در اول بهمن ۱۳۴۳ مقابل ساختمان مجلس شورای ملی به دست محمد بخارایی از دوستان حجت الاسلام والمسلمین سیدمجتبی نواب صفوی معروف به سیدمجتبی میرلوحی و از اعضای فعال جمعیت فداییان اسلام با اسلحه کمری مورد سوء قصد قرار گرفت و پنج روز بعد در بیمارستان پارس تهران درگذشت. نخست وزیری که در سن ۴۱ سالگی به دست جوانی ۲۱ ساله ترور شد و جایش را به امیرعباس هویدا، معاون دبیرکل داد، البته هویدا به زودی با حکم محمدرضا شاه به عنوان نخستوزیر جدید جایگزین نخست وزیر مقتول شد.
حزب ایران نوین با دارا بودن کمیته اجرایی و دفتر سیاسی، سازمان جوانان، زنان، کشاورزان، کارگران، بازرگانان، سندیکاهای کارگری، اتحادیههای اصناف و سایر تشکیلات وابسته در کنار کمیته مرکزی خود اقدامات گسترده ای در حوزههای سیاسی و اقتصادی داشت.
این حزب برای آموزش کادر خود مدرسه عالی علوم سیاسی و امور حزبی تاسیس کرد و روزنامه ندای ایران نوین را به عنوان ارگان خود منتشر کرد.
حزب ایران نوین در بیست و دومین و بیست و سومین دوره انتخابات مجلس شورای ملی در سالهای ۱۳۴۶ و ۱۳۵۰ اکثریت را در مجلس شورای ملی در اختیار گرفت. این حزب بزرگترین و ماندگارترین حزب دولتی طی دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ بود و تا روی کار آمدن نظام تک حزبی در سال ۱۳۵۳ اکثریت سیاسی را در اختیار داشت.
سرانجام این حزب، انحلال و بعد ادغام در حزب سلطانِ پهلوی بود. به دنبال فرمان محمدرضا شاه، حزب ایران نوین در ۱۱ اسفند ۱۳۵۳ هم زمان با انحلال سایر احزاب و تشکلهای حزبی منحل شد و اعضای آن به همراه اعضای دیگر احزاب سیاسی آن روزگار در حزب رستاخیز تحت نظارت مستقیم محمدرضا شاه پهلوی و خاندان سلطنت ادغام شدند.
ترس سلطان
محمدرضا پهلوی در ۲۱ اسفند ۱۳۵۳ سربسته به اسدالله عَلَم گفته بود که ترس او از بلندپروازیهای حزب ایران نوین و هویدا باعث انحلال احزاب گذشته و تشکیل حزب واحد رستاخیز شد.
عَلَم در خاطراتش نوشت: «باز هم صحبت حزب جدید شد. عرض کردم نخستوزیر هم خیلی پَکَر است. فرمودند چرا؟ عرض کردم آخر حزب ایران نوین ادعای اکثریت قاطع بین مردم ایران داشت و شاید هم حسابهای دیگر، کسی چه میداند. فرمود او البته آدم باهوشی است و مطمئن هستم که میداند هیچ گُهی نمیتواند بخورد. ولی یک هزارم هم ممکن بود برای خودش خیالهایی بپروراند. این اولین دفعه است که این فرمایش را از شاهنشاه میشنوم. حتی فرمودند در داخل این تشکیلات وسیع وقتی فراکسیونهای قوی بودند البته میتوانند با هم ائتلاف کرده دولت با اکثریت درست کنند.»
او با شنیدن این سخنان از شاه البته در پوست خود نمیگنجید که بالاخره پس از سالها توانسته او را نسبت به نیات احتمالی حزب اکثریت و هویدا مردد ببیند.
البته عَلَم در جایجای خاطرات خود این خشم و کینه دیر پا و فراموش نشدنی اش از امیرعباس هویدا را پنهان نکرده است. چنان که در خاطرات روز پنجشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۵۴ خود نوشت: «شاهنشاه واقعاً به حق باید متوجه همه جهات باشند. چنان که بلندپروازیها و گهخوریهای دولت و حزب اکثریت را نقش بر آب کردند. آخر به حزب ایران نوین چه ربطی دارد که در کنگره خود از تمام احزاب پیش رو و پس رو و کمونیست و غیرکمونیست و لیبرال و چنین و چنان دعوت کند؟ شاهنشاه آنچنان هوشیار هستند که حدی بر آن متصور نیست.»
دکتر حسین خطیبی از اعضای برجسته حزب ایران نوین و نایب رییس وقت مجلس به روزمرگی افتادن احزاب پیشین که جز تکرار بسیاری از مسائل و مباحث کلیشهای و غیرقابل اعتنا، برنامه و ایده قابل توجهی را در چنته نداشتند، از دلایل انحلال آن احزاب و تاسیس حزب رستاخیز ارزیابی میکند.
به عقیده خطیبی این احزاب از برآورده کردن برنامه انقلاب سفید شاه و ساختن و تربیت کردن رجال و دولتمردانی که بتوانند در آینده این طرح را به مورد اجرا بگذارند، ناتوان بودند و جز وقتگذرانی و نمایشهای بیرونی و تظاهر که با فساد و بیاعتقادی توام بود، خود پایهگذار بحران اجتماعی و سیاسی جدیدی شده بودند که خطیبی آن را «فئودالیزم حزبی» لقب میدهد.
او اضافه کرد که رویگردانی و عدم اعتقاد مردم کشور به این احزاب، عرصه فعالیت اجتماعی احزاب را به حد هیچ تنزل داده بود.
«پل یالتا» مفسر روزنامه لوموند در همان زمان ناتوانی حزب ایران نوین از تقویت و توسعه برنامههای انقلاب سفید شاه که اساساً برای اجرا کردن آن بنا شده بود و نیز بیاعتباری بسیار شدید و غیرقابل التیام این حزب در نزد مردم ایران را از دلایل اصلی انحلال این حزب و سایر احزاب موجود ارزیابی کرد.
در گزارش ساواک از حزبگرایی در ایران آمده است: «دستگاه حزب درست به منزله تجارتخانه و یا مؤسسه ای انتفاعی شده که عده ای صرفاً منافع خویش را در نظر گرفته و با حمایت منافع فردی منافع اجتماعی را در نظر نمی گیرند، مثلاً فعلاً کلیه امور انتخابی و انتصابی حزب با نظر آقای مهندس معینی قائم مقام دبیر کل حزب انجام می شود و نام برده در کلیه اعمالی که می شود بی نظر نیست و نسبت به کسانی که دارای سوابق و شخصیتی باشند مثل اینکه دارای عقده روانی می باشند و معتقد است کسانی که در کارترها قرار می گیرند یا از دوستان و کسان او مانند اخوی خود که بدون دارا بودن سابقه کامل حزبی به صرف عضویت گمرک به نمایندگی مجلس انتخاب شده و یا رفقای او مثل آقای مهندس بلوری سناتور و رئیس شیروخورشید تهران و رشید نادرخانی رئیس فعلی انجمن شهر، منتخبین و منتصبین را از بین کسان و افراد مطیع خود انتخاب می نماید و از طرفی کادرهای حساس حزب بین همین دسته آقایان که سمت نمایندگی مجلس را دارا می باشند تقسیم شده که اکثراً مانند امیر حسین شیخ بهایی که عهده دار امور اصناف در حزب می باشد و یا ناصر اولیایی شیرازی عهده دار امور قسمت های بازرگانی می باشند نه تنها عقیده عمومی را سست نموده بلکه اصولاً به احزاب بدبین کرده است در حالی که در مورد دو نفر مذکور گفته می شود علاوه بر اینکه داعیه حزب و دوستی با مقامات دولتی دارند با حاج آقا بزرگ ابوحسین (تاجر بازار) و دار و دسته های او که سابقه تحریک در موارد مختلف داشته همکاری نموده و جلساتی در شهر کرج دارا می باشد.»
منابع:
یادداشتهای اسدالله علم
سه حزب ، مظفر شاهدی ،.ص ۱۰۰۴
مظفری، آیت؛ جریانشناسی سیاسی ایران معاصر، قم، زمزم هدایت، ۱۳۸۷، چاپ سوم
مقصودی، مجتبی؛ تحولات سیاسی اجتماعی ایران ۱۳۵۷ ـ ۱۳۲۰، تهران، روزنه، ۱۳۸۰، چاپ اول
دارابی، علی؛ جریانشناسی سیاسی در ایران، تهران، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهٔ اسلامی، ۱۳۸۸
انتهای پیام
نظرات