مسعود نبیدوست در شب 100 سال کتابفروشیهای مشهد که شامگاه چهارشنبه، ۲۸ مهر، در کتابخانه فرهنگسرای جهاد دانشگاهی مشهد برگزار شد، در خصوص اهمیت توجه به قصههای گذشته شهر مشهد و پیشکسوتان و اهالی فرهنگ اظهار کرد: درگذشت اهالی فرهنگ مانند حبیب بیگناه، تقی خاوری، حسن قاسمیکرمانی و رضا افضلی از یک سو سوگی به همراه دارد که ناشی از نبود این افراد است و از طرفی دیگر مصیبت بزرگتری ایجاد میکند زیرا قصههای این شهر همراه با این افراد دفن میشود چراکه ما قصههای این شهر را ثبت نکردهایم.
وی اضافه کرد: همانطور که میدانید پیشینه بسیاری از نامهایی که عنوان میشود را در اختیار نداریم زیرا این بزرگواران در برخی موارد بر اساس مناعت طبع خود اصرار دارند که گفتوگویی نداشته باشند و ما نیز در بسیاری مواقع به دلایل مختلف کمتر پیگیر این موضوع هستیم. به عنوان مثال یکی از پاتوقهای جدی روشنفکری و ادبیات مشهد قهوهخانه داشآقا است که متاسفانه حتی به اندازه 2 صفحه اطلاعات در این خصوص در اختیار نداریم. این موضوع داغ بزرگی برای فرهنگ ماست.
امیدوارم تا آخر عمر کتابفروش بمانم
محمد رستگارمقدم، پیشکسوت عرصه کتابفروشی نیز در این مراسم در خصوص تاریخچه کتابفروشی خود اظهار کرد: پدر من کتابفروش بود اما ابتدا به عنوان شاگرد در نانوایی فعالیت داشته است. پس از اخراج از نانوایی به دلیل مخارج زندگی مستأصل شد؛ لذا کتابهایی که تا آن زمان مطالعه کرده را بساط کرده و به فروش گذاشت. این اقدام سبب شد کتابفروش شود و به این ترتیب من کتابفروشی را از پدر خود تحویل گرفتهام و بسیار خوشحال هستم که تاکنون به چنین فعالیتی مشغول بودهام و امیدوارم در آینده نیز کتابفروش باقی بمانم.
کتابفروشی و اثرگذاری آن بر جریانهای روشنفکری
مریم زوار، مدیر کتابفروشی زوار نیز در این مراسم در خصوص تاریخچه مجموعه کتابفروشی خود گفت: پدربزرگ من، حاج نوروزعلی، در سال ۱۲۶۲ کار کتابفروشی را در تیمچه حاجبالدوله تهران آغاز کرد و علاوه بر کتاب برخی از مجلات مانند قانون، عروةالوثقی و حبلالمتین که از خارج برای ایشان ارسال میشد را نیز در دسترس روشنفکران و آزادیخواهان آن دوران قرار میداد؛ لذا چنین اقداماتی نارضایتی دربار را به همراه داشت و احتمال توقیف و یا حبس وی همیشه وجود داشت.
وی ادامه داد: در نتیجه همین موضوع او در سال ۱۲۷۷ عازم مشهد شده و در این شهر ساکن میشود. سپس کتابفروشی را ابتدا در صحن عتیق و در کنار کشیکخانه دربانها ادامه میدهد. پدرم، حسین زوار نیز پس از اتمام تحصیلات خود در مدرسه ملی به کتابفروشی مشغول شده و در سال ۱۳۰۹ و پس از درگذشت حاج نوروزعلی، مدیریت کتابفروشی را بر عهده میگیرد.
زوار تصریح کرد: پس از آن کتابفروشی از بازار گوهرشاد به خیابان ارگ منتقل میشود و تا سال ۱۳۴۹ در این خیابان فعالیت میکند. پس از آن هم در دروازه طلایی که در حال حاضر مدرس نامگذاری شده، مجددا کتابفروشی بنا میشود و تا سال ۱۳۵۹ توسط پدرم مدیریت میشود. پس از آن و تا سال ۱۳۷۲ این کتابفروشی توسط آقای محمود لقمانی اداره میشد.
این کتابفروش خاطرنشان کرد: سپس این کتابفروشی تعطیل شد و از سال ۱۳۸۱ در خیابان کوثر هشت توسط من مجدد بازگشایی شد. امیدوارم این فعالیت همچنان پابرجا بماند.
وی با بیان اینکه پدرم برخی از خاطرات خود را به رشته تحریر درآورده، عنوان کرد: در یکی از این خاطرات بیان شده که سال ۱۹۰۷ میلادی که معاهده میام روسیه و انگلستان منعقده شد و ایران را تقسیم کردند، پدرم در آن دوران شاگرد مدرسه بود. مدیر مدرسه رحیمیه در این دوران تمام دانشآموزان را به صف کرده و با خود به بازار گوهرشاد میبرد تا اعتراض خود نسبت به این معاهده را بروز دهند.
وی اضافه کرد: هنگامی که این کودکان با شعار «یا مرگ یا استقلال» وارد بازار میشوند، شوری میان حاضران در مسجد ایجاد میشود و به نوعی صدای اعتراض به این معاهده بالا میگیرد.
انتهای پیام
نظرات