به گزارش ایسنا،؛ در میان شاعران برجسته ملایری که در سطح کشور صاحب سبک و شناخته شده باشند و در جشنواره های متعدد حائز رتبه شده و آثار ماندگاری را خلق کرده باشند، به جستجو پرداختم و تنها استاد " فریدون محمودی" متخلص به " ف شبگیر"، مدرس دانشگاه، شاعر و پژوهشگر ادبیات عامه در زمینه اشعار فولکلوریک ملایر، نظرم را جلب کرد.
وی در دی ماه سال ۱۳۳۶چشم به جهان هستی گشود، جد مادری اش " قباد زرین کمر" در ملایر مشهور به " کربلایی محمد شاعر " از ایل چهارمحال بختیاری اوایل سلطنت رضاخان، لاجرم با برادرش باباخان به ملایر کوچیده بودند، وی طبعی لطیف و روان داشته است.
مادرش و" یدالله زرین کمر" دایی اش که از دبیران به نام ادبیات ملایر بود سرودن شعر را از پدر به ارث برده بودند، مادرش خانه دار بود و از نخستین خیاطان خانم در ملایر به شمار می رفت و طبعی شاعرانه داشت.
استاد فریدون محمودی، معلمی و عشق را حرفه اش قرار داد و در ۲۰ سالگی در کسوت تعلیم و تربیت در روستاهای ملایر عاشقانه به کار پرداخت، وی سمت ها فرهنگی و اداری فراوانی را در کارنامه کاری خود دارد؛ که از آن جمله می توان به دبیر دبیرستان های شهرستان ملایر، رئیس دبیرستان حاج علی توسی، مدیر انجمن ادبی پروین اعتصامی ویژ ه خانم ها، مدیر انجمن ادبی شهریار و پروین، ریس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی ملایر، مدیر انجمن سینمای جوانان ایران دفتر ملایر ، عضو کمیسیون فرهنگی شورای اسلامی شهرستان، سردبیر هفته نامه عندلیب، مسئول هیات تحریریه هفته نامه آوای ملایر و مدرس ادبیات دانشکده فنی مهندسی خوارزمی اشاره کرد.
این شاعر و پژوهشگر ادبیات عامه ملایر تاکنون آثار شاخصی را نگاشته و به چاپ رسانده است که برخی از آنها تجدید چاپ شده اند؛ لغات و اصطلاحات ملایری، کتاب گل کاسه اشکنک به گویش ملایری، مجموعه اشعار ملایری " به پاییز دلم سیلی نکردی"، تالیف کتاب شعر " کلک زرین "، آثار چاپ شده وی هستند.
محمودی همچنین سه کتاب با ویراستاری و دکلمه " رعنا ثقه الاسلامی" تحت عناوین " دلم دوده تونه کرده دواره "،"عاشقانه های نیمایی و تک بیت ها " و "خانه ای از خشت و عشق " در دست چاپ و صدور مجوز دارد.
■ به مناسب روز ملی " شعر و ادب فارسی" با این شاعر فلکلور ملایر به گفت و گو نشستیم که در پی می آید؛ استاد فریدون محمودی که اکنون در آستانه ۶۴ سالگی گَرد گذر ایام بر تار و پود وجودش نشسته، آرام، متین و باوقار از دوران کودکی اش و چگونگی شاعر شدنش می گوید:
یاد دارم مادرم شب ها نغمه هایی موزون همراه با موسیقی چرخ خیاطی سر می داد و من که بسیار کودک بودم سر بر دامان مادر شعر و نغمه را از ایشان آموختم و در سال ۱۳۴۸ آن زمان که نوجوانی شورمند بودم به انجمن ادبی قهرمان راه یافتم و از اساتیدی چون زنده یاد غلامعلی مومنی ازندریانی، ابراهیم صادقی، استادکریمی متخلص به " مجنون"، یدالله زرین کمر تلمذ کردم و از خرمن دانش و شعرشان خوشهها برچیدم و اساتیدم با تایید هوش سرشارم در شعر از سرودن شعر عاشقانه مرا برحذر داشتند و نظر به تعلقات عارفانهای که داشتند مرا به جستجوی عرفان و شعر عارفانه تحریض کردند.
■ استاد در مورد نخستین سروده هایتان بگوئید؟
نخستین سرودهام در دانشسرای مقدماتی دخترانه ملایر در سال ۱۳۴۹ با نام" امروز اگر نبینمت در باران" با استقبال مدرسین و ادبیان آن روز مواجه شد و شعرم را روزنامه کیهان آن روز گار چاپ کردند، سرانجام درس و کلاس و معلمی را بر همه مشاغل دیگر ترجیح دادم و سالهاست که به لهجه ملایری عشق میورزم و همه تلاشم این است که دقایق و ظرایف و ناگفتهها و ثبت نشدههای آن را در اشعار ملایری ماندگار و نهادینه کنم.
سخن در احتیاج ما و استغنای معشوق است
چه سود افسونگری ایدل که در دلبر نمی گیرد
من آن آیینه را روزی به دست آرم سکندر وار
اگر می گیر این آتش زمانی در نمی گیرد (حافظ)
■ انگیزه شما برای تحقیق در حوزه فولکلوریک شهرستان چه بود و از کجا آغاز شد؟
از نخستین سالهای کودکیم به متلهای ملایری عشق میورزیدم، آن سالهای دور در همسایگی ما مرحوم " خالَه لیلی" پیرزنی مهربان با موهای حنابسته و قامتی کمان میزیست که برخی شبها، حسب دعوتی که از ایشان میشد متلهایی را با لحنی دلنشین نقل میکرد، من از آنگاه ادبیات عامه را دوست میداشتم، این شوق به ادبیات محلی سالیان بعد شعله کشید و کار اصلی من در حوزه تحقیق شد.
■ آیا فکر می کنید با این حس می توان ادبیات و فرهنگ را در یک خطه حفظ کرد؟
ادبیات و ترانههای محلی در نهاد اقوام وجود دارد و تاثری عمیق در مخاطبان آن دیار میبخشد، دلیل آن " فهلویات " باباطاهر است که پس از قرون متمادی در سینههای مردم نقش بسته است و شاعران فولکلوریک کار فرهنگستانها را بطور طبیعی و عاشقانهتر انجام میدهند.
■ چگونه یک شعر محلی در بقای ادبیات اثرگذار است؟
روانی و ریتمیک بودن و رایحه دلپذیر کلمات محلی بر روح و جان مردم تاثیر بسزایی بر جوامع عصر خود دارد، سید اشرفالدین گیلانی متخلص به "نسیم شمال"، شاعر مشروطه را بببنید با ترانههایش بنیان کاخ استبداد شاهان را سست کرد، کوچه و بازار پذیرای این گونه ادبیات و ترانه هاست، نفوذ ادبیات عامه مردم، در دلها بیشتر است.
■ آیا می توان گفت ادبیات روح و بقای زندگی است؟
ادبیات مانند همه دیگر مظاهر معنوی ترجمان شرایط مادی و اجتماعی مردم است؛ ادیب و قلمزن در روزگار ما چون شاعران پیشین نیست تا در برج عاج بنشیند و امیران را مداحی کند و صله بستاند، نویسنده و شاعر امروز ناچار است مانند همه مردم برای ارتزاق خویش بکوشد باید در متن مردم بزید و چونان همگان با تلاش فراوان از تنور رزق گردهای بیرون آورد.
■ آثارتان تاکنون در حوزه گویشی و فولکلوریک کدامند؟
به عنوان نخستین فرهنگ نامه نویس ملایری نامم پس از انتشار کتاب " لغات و اصطلاحات ملایری " ثبت شده است که چاپ کامل آن هم اکنون به لطف دادار مهربان در دست اتمام است. " گل کاسه اشکنک " و " به پاییز دلم سیلی نکردی " و " دِلِم دودِ تونِه کِردَه دُوارَه " مجموعه اشعار محلی من هستند که برای عاشقان گویشهای ملایری به چاپ رسیدهاند، هم اکنون نیز دو مجموعه شعر ملایری دیگر دارم که هنوز بنا به تراکم کارهای تحقیقی ام به حلیه طبع آراسته نگردیده است.
■ به نظر شما تا چه اندازه آثار محلی، گره گشای مشکلات جامعه و عصر خویش است؟
سوای هنر و زیبا شناختی هر اثر، من ادبیاتی را که بکار مردم و روزگار آن جامعه نیاید و باری از دوش مردم آن دیار برندارد فاقد بار اجتماعی می دانم، شعر تفننی و تجملی به درد اجتماع نمیخورد، جز ادراک و احساس و هوای تازه در شعر، شاعر باید به اقتضای روزگار خویش شعر بسراید:
" در دستم اگر قلم نمی گشت
اندوه زمانه کم نمی گشت
چاقوی غمت اگر نمی بود
دستان دلم قلم نمی گشت "
به نظر میآید کار شاعر قبل از آفرینش کشف است و معضلات روزانه و آلام عمیق دوره خویش را با حس و شم شاعرانه باید دریابد، به عنوان نمونه نیما نخستین شاعری است که قید و بندهای شعر کهن را از هم گسیخت و به جای شعار، شعر سرود.
■ متأسفانه در سالهای اخیر با هجمه فضای مجازی، با رشد قارچگونه برخی لغات و اصطلاحات نامأنوس مواجه شدهایم که به شدت ادبیات و زبان فارسی را تهدید میکنند، حتی کاربران فضای مجازی در نگارش کلمات فارسی دخل و تصرف کرده و به شیوه ای اشتباه لغات را مینگارند که برای نسل آینده به نحوی مضر بوده و ادبیات را دچار چالش میکند، چه راهکاری برای این معضل پیشنهاد میدهید؟
این دغدغه مثل موریانه ساختار سبز زبان فارسی را میجَوَد اهالی قلم با نوشته های زیبای بومی و سروده های سره فارسی می توانند سد نیرومندی در برابر واژه های وارداتی باشند، فرهنگستان ها کوشندگی لازم را ندارند، خودباختگی فرهنگی پاشنه آشیل ماست، حفظ ادبیات عامه ایرانیان به نظرم راهکاری درست است، بعید است کشوری در جهان به غنای ادبیات عامه ما ایرانیان برسد، متأسفانه از این گنج سر به مهر چندین صد ساله، جز مدتی اندک بهره چندانی نبرده ایم.
■ نمونه شعری از کتاب جدیدتان را به گویش شیرین ملایری ممکن است ذکر کنید؟
بلی، شعر " خداییه"، سخنی با خداوندگار است:
ای خدایی که به ایما هَمَمُون جُون دادی
ابر و باد و اِوُ اُکسیژنِ ارزوُن دادی ...
بریِ دلخوشی خلق خودِت فصل بُهار
ای هَمَه گُل ،دِ مین دشت و بیابُون دادی
شورَه زارهِ اَ یَه دادی به ایما ، تا بَرَهوت
دِ عوض باغ بهشتَم ، دِ گلستُون دادی
دختر تشنه یِ اَبرهِ که لِووش ، ورکُوفیدَه
اَ ،لِویِ اَبرایِ بالا ، اِوُ باروُن دادی ...
تا که نَلیم ،اَ،گیلیم ، پاموُن یه نوجلَه دَر
شَم روشنگرهِ عقلهِ ، دِ، شَوسوُن دادی
ماه قِوسِت ، دِ زمِسوُن مچِلنگه آدِم
برق اَفتِون مینهِ چلهِ تِوسون ،دادی
اَ ، سفرهِ رزقِت ، مُخُورَن ، مرغ و مَلوچ
اَ، مین سنگ بیابوُن ، گلُ و ریحوُن دادی
کاری نَرم که به کی اَ، کَرِِمِت شی دادی
به فِلُونی ، دوسه تا باغةِ دِ شِمروُن دادی
آسِمونایِ دُرُس کِردی، عرشهِ سَر پا
دارهِ دُنیایِ خدایا سَرُ سامُون دادی ...
کارُ بارهِ همَه ، دنیا دَس خُتَ، به مِه چِه ...
مُلک دنیایِ تَمُومَن ، به سلیمُُون دادی
اُ، امیری که زمین زیر سُمِ اسبش بید *
ظرف یه شِو ، تو بشِش، دردِ بلاجُون دادی
ظُلِماتِ تو دُرُس کردیُ و شِو گار سیا ...
گردِوَنی اَستارَه ، به شِووامُون دادی
باغ سیفیه یِ دادی ، به ملایر اَیه تو
اُ، هَمَه ، باغ دَرندَشتِ دِ جِوزُن دادی
کاری نَرم که به کی اَ، کَرمِت شی دادی
شیره و شاتِهُ تافتون، به مانیزون دادی
قَلمهِ هَشتی مینهِ مُشکِمُ عاشِق گشتِم
یه دل گُسنَه ترَه اَ ، گرگِ بیابُون دادی ...
کاری نَرم که به کی اَ، کَرمِت شی دادی
اَسر سفره یِ لطفِت بشِمِون ، نُون دادی
مُکُنِم شکر خداییتِ که با ای هَمه کار
یی سر سوزن ذوقَم به فریدون دادی (فریدون محمودی)
انتهای پیام
نظرات