حواشی پیرامون موضوع مرگ سه دستیار پزشکی تخصص همچنان ادامه دارد و اخبار ضد و نقیضی در رابطه با آن منتشر میشود اما چیزی که در «آن روی دیگر سکه» برای ما اهمیت دارد و در قسمت اول هم در رابطه با آن صحبت کردیم، شرایط نامناسب رزیدنتها و اینترنهایی است که در حال فعالیت در بیمارستانها هستند.
شرایطی که موجب ناامیدی قشری از جامعه شده که از نظر سایرین، وضعیت مناسبتری نسبت به باقی افراد دارند اما این جامعه پزشکی جوان، ما را با زوایایی از زندگی کارورزی و دستیاری تخصص آشنا کردند که با شنیدهها و تصورات ما از دانشجوی پزشکی بودن، متفاوت است.
«محمدرضا» که دوران رزیدنتی خود را گذرانده و متخصص پاتولوژی است، پیرامون مشکلات دستیاران تخصص، به خبرنگار ایسنا میگوید: موارد زیادی از افسردگی و حتی خودکشیهای ناموفق در این قشر دیده می شود چراکه فشارهای روانی زیادی از سمت اساتید و سیستم غلط آموزش پزشکی به این افراد وارد میشود، از جمله فشار رزیدنت های سال بالاتر که دقیقاً مانند سیستم سربازی است و سطحبندی به شدت باید رعایت شود.
او به مشکلات مالی و حقوق پایین رزیدنتها اشاره میکند و توضیح میدهد: رزیدنتهای مجرد ماهانه دو میلیون و ۳۰۰ هزار تومان و رزیدنتهای متأهل ماهیانه سه میلیون و ۳۰۰ هزار تومان دریافت میکنند و حق کار در خارج از بیمارستان را ندارند و باید با همین پول، اجاره خانه هم پرداخت کنند.
این متخصص پاتولوژی ادامه میدهد: مبلغی که رزیدنتها دریافت میکنند، حقوق نیست و کمک هزینه تحصیلی است چراکه اگر واژه حقوق برای آن درنظر گرفته شود، دولت موظف است حداقل حقوق تصویب شده را پرداخت کند، دوران رزیدنتی به عنوان سابقه کار محسوب شود و حق بیمه نیز برای ما پرداخت کند، اما چون وزارت بهداشت حاضر نیست این مسئولیتها را بپذیرد به جای کلمه حقوق که بار قانونی دارد، از کلمه کمک هزینه تحصیلی استفاده میکند، از طرفی وزارت بهداشت مدعی است که رزیدنت دانشجو محسوب میشود بنابراین حقوقی برای این دوران تعریف نمیکند، اما خلأ داشتن نیروی کار را با رزیدنت ها پر میکند و تمام فشار سیستم درمان را بر عهده اینترنها و رزیدنتها میگذارد.
یکی از مواردی که رزیدنتها نسبت به آن معترض هستند، تعهدنامههایی است که پس از قبولی در آزمون رزیدنتی از پذیرفتهشدگان گرفته می شود، محمدرضا در رابطه با این مسئله میگوید: براساس این تعهدنامهها رزیدنتها متعهد میشوند که در صورت مرگ آنها، خانواده شان باید مبلغی را بابت مدت زمانی که به عنوان رزیدنت، تحصیل کرده را تحت عنوان غرامت به وزارت بهداشت، پرداخت کنند!
«فرهاد» از دانشجویانی است که در حال گذراندن دوران اینترنی(کارورز پزشکی) است. او در رابطه با صحبتهای برخی افراد نسبت به مقاومت پزشکان برای مراجعه به روانشناس به جهت کاهش بار روانی شغلشان به خبرنگار ایسنا میگوید: شما وقتی به روانپزشک یا روانشناس مراجعه میکنید که بدانید امکان درست شدن شرایط موجود وجود دارد و شما نیازمند یک کمک هستید تا بتونید آن را درست کنید، اما بسیاری از مشکلات کنونی دانشجویان پزشکی با توجه به شرایط حال حاضر قابلیت اصلاح شدن ندارند؛ به عنوان مثال یک دانشجوی پزشکی تا ۳۰ سالگی باید درس بخواند تا بتواند به عنوان یک پزشک قابل قبول وارد جامعه شود و به صورت طبیعی مادامی که با آن حجم از درس مواجه است نیاز به حمایت دارد، اما کوچکترین حمایتی از وزارت بهداشت دریافت نمیکند و بیشتر هزینهها را باید خانواده دانشجو تقبل کند و این مسئله برای یک فردی که حدود ۳۰ سال سن دارد، خیلی سنگین است که هنوز نتوانسته مستقل شود و به نوعی از جامعه و دوستانش عقب مانده است و با شرایط موجود هم بودجهای برای حمایتهای مالی در اختیار وزارت بهداشت نیست.
«فقط فکر پولید»، «فقط فکر پُز دادن مال و اموالتون هستین در صورتی که هیچی ندارید»، «خیلی سنگدل هستید»، «فقط میخوای عیب و ایراد بزاری رو من که مطبتون خالی نشه»، «شما دارین انتقام درس خوندنتون رو از ما می گیرین» و... اینها صحبت هایی است که فرهاد و همکارانش از مراجعان میشنوند، او در رابطه با این صحبتها توضیح میدهد: یکی دیگر از مشکلاتی که وجود دارد، گارد منفی جامعه نسبت به پزشکان است که برخی رسانهها به این قضیه دامن میزنند و فشار روانی جامعه پزشکی را بیشتر می کنند، در صورتی که رسانهها باید در جهت ارتباط مؤثر مردم و پزشکان تلاش کنند.
به اعتقاد فرهاد، یکی از چیزهایی که تأثیر بسیار زیادی در کیفیت زندگی دارد و اینکه یک فرد با شدت زیادی به سمت افسردگی نرود، این است که احساس کند افرادی هستند که او را میفهمند و درک میکنند. او در رابطه با این مسئله توضیح میدهد: متأسفانه در حال حاضر فقط دانشجویان پزشکی هستند که همدیگر را درک می کنند و ما دانشجویان هم قدرتی برای تغییر شرایط موجود یکدیگر نداریم، چون تا بخواهیم اعتراض کنیم، تنبیه میشویم یا به حراست فراخوانده شده و برایمان پرونده تشکیل میدهند و در بهترین حالت نادیده گرفته میشویم.
این کارورز پزشکی ادامه میدهد: وقتی دانشجو میخواهد برای فراموش کردن مشکلاتش چند روزی از آن جو بیمارستانی خارج شود، میبیند به صورت کامل با جامعه خارج از جامعه پزشکی بیگانه است، چراکه همیشه در حال درس خواندن و امتحان دادن بوده و یا کشیک داشته و همین مسائل باعث شده هیچ ارتباطی با جامعه نداشته باشد، از طرفی وقتی هم به سراغ دوستان قدیمی خود میرود، نمیتواند به خوبی با آنها ارتباط برقرار کند چراکه زمان طولانی از آنها دور افتاده و از سویی میبیند که بسیاری از دوستانش مستقل شده و درآمد خود را دارند، در صورتی که او همچنان اندر خم یک کوچه است!
فرهاد از یک استاد متخصص نقل قول میکند: در باب مسائل عاطفی، اگر پزشکان را به عنوان یک جامعه جدا درنظر بگیریم، یک اجتماع رو به انقراض هستند، چراکه اصلاً فرصتی برای آشنایی با دیگران ندارند، تا زمانی که درس میخوانند آنقدر درگیر امتحانات هستند که فرصت نمیکنند سرشان را بلند کنند و وقتی هم درسشان تمام شد دیگر آن شور و حال جوانی را ندارند و به یک آدم تنها و دور افتاده از جامعه تبدیل میشوند.
او در رابطه با تصور اشتباه مردم و متقاضیان ورود به این رشته در رابطه با سختی کار پزشکان میگوید: تا زمانی که افراد کنکور ندادند، هیچ کس در رابطه با این سختیها برایشان صحبت نمیکند و پزشکی برای آنها صرفاً به عنوان یک رشتهای که درآمد و جایگاه اجتماعی بالایی دارد، تصور میشود اما وقتی وارد بطن موضوع میشوند میبینند که با تصورات آنها خیلی متفاوت است و راه پس و پیش هم ندارند. در خانواده ما افرادی پزشک بودند و من به خاطر علاقهای که داشتم با علم به شرایط سخت این رشته، آن را انتخاب کردم اما دوستانی دارم که بدون آگاهی از سختی کار، وارد این رشته شدند و روزی هزار بار باعث و بانی آن که موجب شد، وارد پزشکی شدند را لعن و نفرین می کنند، حتی چند نفر تا مرز انصراف هم رفتند، اما واقعاً کار سختی است چراکه در آن صورت باید بخش زیادی از عمرت را نادیده بگیری و احساس عقبافتادگی هم میکنی، اما از طرفی چون که این محیط را دوست نداری، رفته رفته از آن متنفر می شوی!
انتهای پیام
نظرات