به گزارش ایسنا، روزنامه «جوان» در ادامه نوشت: برای بعضیها محیطهای کاری تنفربرانگیزند. بالاخره همکار ناسازگاری پیدا میشود که با حرفهایش عصبی و ناراحتتان کند و همیشه چیزهایی هست که حواستان را پرت کند. شوخیهای بیمزه، بوی بدن آدمها، نور نامناسب، سرما و گرما و یک عالمه چیز دیگر. حالا خیلیها از دست این محیطهای آزاردهنده خلاص شدهاند و پشت میزهای آشپزخانه کار میکنند. با پیژامه، وسط شلوغکاریهای بچهها و صدای تلویزیون. اگر کار کردن در خانه هم آسان نیست، پس چطور باید این مشکل را حل کنیم؟
روایتی از نخستین دفتر کار دنیا
در بهار ۱۸۲۲، کارمندِ یکی از نخستین دفاترِ کار در دنیا (یعنی دفتر کمپانی هند شرقی در لندن) قلم به دست گرفت تا نامهای به دوستش بنویسد. آن مرد شاید در اعماق وجودش ذوقزده بود که در ساختمانی انقلابی کار میکند یا عضو یک نهاد تازه است که در قرنهای آتی جهان را متحول خواهد کرد، اما به هر حال این احساسات را به روی خودش نمیآورد. «چارلز لَم» در این نامه مینویسد: «نمیدانی چه خستهکننده است در هوای خفه میان چهار دیوار نفسکشیدن و هر روز و هر روز، تمام ساعات طلایی روز را، از ۱۰ صبح تا ۴ عصر، بدون ذرهای آسایش خاطر کار کردن». از شور و حرارت نامهاش کمکم کاسته میشود، چون آرزو میکند «چند سالی در حد فاصلِ میز و گور» فرصت زندگی بیابد؛ و در پایان میگوید البته فرقی ندارد، چون «این دو یک چیزند.»
دنیایی که لَم در آن مینوشت حالا مدتهاست که از بین رفته. کمپانی بدنام هند شرقی در رسوایی دهه ۱۸۵۰ از هم پاشید و مشهورترین میراث این شرکت، یعنی سلطه استعماری بریتانیا در هند، نیز یک قرن بعد به پایان رسید، اما نامه لَم امروزه پژواکی آشنا دارد، چون بهرغم سقوط امپراتوریهای دیگر، امپراتوری دفترِ کار بر زندگی شغلی مدرن هنوز ادامه دارد.
امپراتوری رو به افول دفترهای کار
گستره این امپراتوری بسیار کلان است. جمعیت آن به صدها میلیون نفر میرسد و از تمام ملل روی زمین تشکیل شده است. این امپراتوری منظره آسمان را در شهرهایمان تسخیر کرده است؛ بلندترین ساختمانها حالا دیگر نه معابد، بلکه انبارهای چندین طبقهای پر از کارمندانند که بخش اعظم زندگی ما را رقم میزنند. اگر یکی از شهروندان سختکوش این امپراتوری باشید، بیشتر ساعات بیداریتان را، جای آنکه با همسر و فرزندتان بگذرانید، سمت چپِ همکار مزاحمتان نشستهاید که همیشه کفشهایش را درمیآورد و زیر پای شما میاندازد.
البته بهتر است برای این سخنان از فعل ماضی استفاده کنیم، چون ناگهان دفاترِ کار دنیا خالی شد. حتی قبل از شیوع کروناویروس هم سلطه دفاترِ کار کمی متزلزل شده بود. عوامل مختلفی نظیر اوج گرفتن اجارهها، انقلاب دیجیتال و افزایش تقاضا برای کار منعطف دست به دست هم داد تا جمعیت این امپراتوری رفتهرفته به محیطهای دیگری مهاجرت کنند. بیش از نیمی از نیروی کار امریکا، دستکم گاهی اوقات، دورکاری میکردند. نزدیک یک دهه بود که دورکاری در سرتاسر دنیا پیوسته رو به رشد بود. کارشناسان پیشبینی کرده بودند که دورکاری رشد بیشتری هم خواهد داشت، اما به خیال هیچکس خطور نمیکرد که چنین رشد حیرتبرانگیزی با این سرعت تحقق یابد.
هنوز زود است که بگوییم دفترِ کار به تاریخ پیوسته یا نه. بسیاری از ما در اینجا هم، مثل هر فقدان دیگری، درمییابیم که احساساتِ متناقض جلوی شفافیت قوه داوریمان را گرفته است. شکی نیست که ما از رفتوآمد روزانه به محل کار رها شدهایم و به آنچه فلیپ لارکین، شاعر انگلیسی، «کار وزغی» میخواند پشت کردهایم؛ اینها بیشک مایه آسودگی خاطر است، اما وقتی با گرمکن آماده آغاز یک روز بیسروسامان دیگر برای دورکاری میشویم، این حس آسودگی خاطر با نوعی حسرت و نوستالژی درهم میآمیزد.
دفترهای کار همیشه معیوب بودهاند
با این حال، نباید بگذاریم رفتار احساساتی بر ما تأثیر بگذارد. دفاترِ کار همیشه محیطهایی شدیداً معیوب بودهاند. دفاترِ کار کمپانی هند شرقی، که جزو نخستینها در جهان بود، بیشتر بهمنظور تفاخر ساخته شده بود تا دیوانسالاری. این اتاقها خطابههایی بودند از جنس سنگ؛ استحکام هر پله مرمر و برازندگی هر ستون پالادیان بدین منظور ساخته شده بود تا، به زبان بیزبانی، سودآوری و عملکرد درستِ درون ساختمان را جار بزند. البته که این حرفها خزعبلات بود. دفاترِ کار برای تضمین بهرهوری ساخته شدند، اما فوراً بیکاری و بطالت را نهادینه کردند. نخستین دفاترِ کار از آن دولتها و نهادهای شبهدولتیای همچون کمپانی هند شرقی بودند. مدیریت یک کشور- چه رسد به یک امپراتوری- مستلزم کاغذبازی زیاد است و اینکه تمامِ کارگزاران سر جایشان حاضر باشند، باعث میشد دولتورزی سادهتر گردد. اما انقلاب صنعتی بود که همهچیز را بهراستی دگرگون کرد.
بزرگترین دگرگونی حاصل از دفاترِ کار نه خودِ ساختمان، بلکه مدت زمانی بود که در آنها میگذراندیم. چنین چیزی در مخیله بسیاری از جوامع پیشین نمیگنجید. مری بیرد، استاد تاریخ دوران کلاسیک در دانشگاه کمبریج، خاطرنشان میکند که اشراف رومی میکوشیدند تا حد ممکن از کار به دور باشند. تقسیمی که ما میان فراغت و کار قائلیم در جهان روم معکوس است. ما بیشتر وقت را کار میکنیم و هرگاه سرگرم کار نیستیم، آن زمان فراغت ماست. این قضیه در روم باستان برای اشراف برعکس بود: حالت پیشفرض otium بود، یعنی فراغت؛ و گاهی هم که در حالت فراغت نبودند، کسبوکار انجام میدادند، یعنی negotium. گرچه واژه «کسبوکار» رنگوبوی فعالیت و صنعت دارد، اما واژه لاتین neg-otium لفظاً بهمعنای «غیرفراغت» گویی دلالت بر نوعی آزردگی به سبب محرومیت از لذت دارد.
رومیها نیاز نبود برای کار کردن به جای خاصی بروند. لوح و قلم آنها نیز مثل ما قابل حمل بود و اشراف رومی از این ویژگی غایت بهره را میبردند. کمتر کارمند اداریای اینچنین خوشوقت بوده است.
آیا مقاصد دفترهای کار واقعاً کار بوده است؟
در قرن بیستم، کسانی که روزگاری کارخانهها را طراحی کرده بودند توجهشان را معطوف به دفترِ کار کردند. برخلاف کارخانهها، اجزای متحرک این ماشینها، انسان بودند و بروندادشان فقط کاغذ؛ اما استدلال بر این بود که در اینجا هم همان اصول برپاست. در امریکا، تیمهایی بودند مجهز به کرونومتر و معتقد به اینکه یک دفترِ کارِ روبهراه واقعاً چیز خارقالعادهای است؛ همینها بودند که ثبت میکردند انجام هر وظیفه چقدر طول میکشد. هر چیزی که چند ثانیه به زمانِ انجامِ یک وظیفه اضافه میکرد در فرم گزارشِ آنها ضربدر میخورد. فردریک وینسلو تیلور، پیشگام مطالعات زمان و حرکت در دهه ۱۸۹۰، بدین نتیجه رسید که کارکنان زمانی بهترین عملکرد را دارند که پشت ردیفی از میزها بنشینند، جایی شبیه سالن امتحانات مدارس. پژوهشهای بعدی نشان داد کارکنان زمانی بهترین عملکرد را دارند که عملکرد و بازدهی کارشان مورد نظارت قرار گیرد، اما این پژوهشها به دست غفلت سپرده شد. دفترِ کار باز از راه رسیده بود.
امروزه وقتی پژوهشهای زمان و حرکت دفاترِ کار را مورد بررسی قرار میدهند، نتایجی بعضاً دلسردکننده به دست میآید. کار کردن در دفترِ کار بخش اعظم زمان را میگیرد، اما از قضا بهترین ساعاتمان را هم میگیرد، یعنی ساعاتی که هوشیار و سرزندهایم. تهمانده ما برای خانه و اهلِ خانه میماند. پژوهشی از سوی «بِیناند کمپانی» در سال ۲۰۱۴ نشان داد که اکثر مدیران دستکم ۲۰ ساعت در هفته را به جلسه میگذرانند؛ این یعنی حدود پنج سال تمام در طول عمر. بعدها با حسرت متوجه میشویم که بسیاری از این جلسات هیچ ضرورتی نداشت و اتفاقاً غیبت در آنها به سودمان بود.
اما به انجام رساندن کارها هیچگاه مقصود دفاترِ کار نبوده است. در سال ۲۰۰۴، یک روانکاو فرانسوی به نام کورین مایر، که در آن زمان در یکی از بزرگترین شرکتهای الکتریکی فرانسه به نام ایدیاف کار میکرد، کتابی تحت عنوان «سلام تنبلی» منتشر کرد. این کتاب به نقد فرهنگ سازمانی پرداخت و فوراً در سرتاسر دنیا به کتابی پرفروش تبدیل شد. مایر استدلال میکند که دفاترِ کار نهتنها هیچ سودی برای بهرهوری ندارند، بلکه «بیفایده» هم هستند، چون کارکنان «وقت زیادی را برای رفتن به جلسات و سخنان بیهوده هدر میدهند و اتفاقاً خیلی کم کار میکنند». او دریافت که میتواند «تمام کارهای روزم را طی دو ساعت اولیه صبح انجام دهم». بعد از آن مشغول پروژههای خودش میشد، پروژههایی همچون نوشتن رساله دانشگاهی و چندین کتاب. او شادمانه میگوید «خیلی بهرهوری کارم بالا بود». واضح و مبرهن است که شرکت ایدیاف تعبیر دیگری از بهرهوری داشت و به همین خاطر او را به کمیسیون انضباطی فرستاد.
نکوهش ادبیات از دفترهای کار
علاوه بر شعر، رمان نیز دفترِ کار را از قلم میاندازد (چین در این قضیه استثناست، چون رماننویسانی پرفروش در این کشور هستند که کتابهایی با عناوین جذابی همچون «دفترچه یک کارمند اداری» مینویسند). گرچه نویسندگان بزرگی همچون بالزاک، دیکنز، فلوبر، ملویل و کافکا به این موضوع پرداختهاند، اما بیش از آنکه در ستایش آن باشد، به طنز است. جاشوا فریس، رماننویس امریکایی، برای رمان «آنگاه به آخر رسیدیم» مورد تحسین ادیبان قرار گرفت. روایت این رمان به اولشخص جمع است تا اضمحلال شخصیت فردی در هویت سازمانی را به ما بنمایاند. اما به استثنای این مواردِ اندک، دفترِ کار، که در جایجای زندگی ما حاضر است، عمدتاً در ادبیات غایب است.
شاعران انتقادات شدیدتری مطرح کردهاند. «جان بچمن» آرزو میکند بمبها فروریزند و «خرد و خاکشیر کنند/ تمام آن اتاقکهای روشن و کولردار را». تی. اس. الیوت (که روزگاری در بانک لویدز کار میکرد) در «سرزمین هرز» جمعیت کارکنانی را که از پل لندن میگذرند به تصویر جهنم در «کمدی الهی» دانته تشبیه میکند: «گمان نمیکردم مرگ چنین جماعت بزرگی را از کار انداخته باشد». والت ویتمن نیز کارمندان را به سخره گرفته و آنها را مردانی «با پای ظریف، صورت گچی و قلب خالی» میخواند. اینگونه حملات خالی از حس خودبرتربینی نیست، اما انتقاد از دفاترِ کار دلایل موجهی دارد.
تلاش برای جذابشدن دفترهای کار
بسیاری از انتقادات بهدلیل شرمساری از جنبه زیباییشناختی دفاترِ کار است. روم باستان کولوسئوم را داشت، فلورانسِ عصر رنسانس گنبد برونلسکی را، و بیزانس ایاصوفیه را؛ اما ما جعبههایی مشابه و بیپایان از جنس شیشه و فولاد داریم. توماس هیثرویک، طراح بریتانیایی، میگوید دلیلش این است که طراحی دفاترِ کار- و درواقع همه ساختمانهای عمومی- با «تنبلی» انجام میشود. او میگوید در گذشته محلهای کار «فقط به یک میز نیاز داشتند»، همانطور که مغازهها فقط به محلی نیاز داشتند که «چند قفسه برای جوراب یا لباس زیر داشته باشد». انقلاب دیجیتال سبب شد تا چنین خودپسندیای اکنون خطر قباحت را به همراه داشته باشد. هیثرویک میگوید امروزه باید دلیل موجهی برای خروج از خانه داشته باشید، وگرنه «برای چه بیرون بروید؟» برای همین وقتش رسیده که دفترِ کار بهبود یابد.
دفاترِ کار مدتها در پی چنین تغییری بودهاند. معماران جسور پیله تکرار را شکسته و ساختمانهایی با شکل خیار، رنده پنیر و بیسیم ساختهاند، تازه اینها فقط در لندن بوده است. استارتاپها، بهمنظور دگرگونی فضاهای خفه داخلی، میز پینگپنگ و استخر توپ تعبیه کردند (هیثرویک این کارها را با تعبیر «تفریحات مسخره» به سخره میگیرد). سپس برای نمکگیر کردن کارکنان، غذای رایگان عرضه کردند. وقتی شرکتتان، بهجای نودلهای داخل کابینت خانه، غذای خوشمزهتری بهتان میدهد، برای چه بروید خانه؟ آنگاه بود که «ویوُرک» وارد عرصه شد؛ این شرکتِ اجاره املاک تجاری، با عرضه بیسکویت و نوشیدنی رایگان، باعث شد کارمندان آن را بپرستند.
دفاترِ کار باید چیزی فراتر از یک محل کار با میانوعدههای خوشمزه باشند. هیثرویک معتقد است دفاتر کار باید «معبدهایی» الهامبخش برای کار و تلاش و مکانهایی زیبا باشند که بتوانیم آنها را بستاییم و حتی دوست بداریم. این نکته شایان ذکر است که گرچه شرکت او دفترِ کار دارد، اما خودِ او لفظ «استودیو» را به کار میبرد. هیثرویک میگوید واژه دفترِ کار «حالم را خراب میکند».
دفاتر کار، علاوه بر زشتی، ممکن است برای سلامت تن هم مضر باشند. نشستن با اینکه مثل سیگار کشیدن مضر نیست، اما قطعاً تأثیر خوبی روی بدن ندارد. کسی که عمرش را به نشستن میگذراند بیشتر در معرض خطر بیماری قلبی، دیابت، بعضی سرطانها و انواع مشکلات کمر است.
چوب مرده این میز چه چیزی دارد؟
با وجود تمام خطرات و تهدیدهای پیشِ روی دفتر کار، دلایلی هم برای خوشبینی در مورد آینده آن وجود دارد. انسانها به دفاتر کار نیاز دارند. رویاروییهای آنلاین شاید موقتاً کار ما را، در قامت موجودات اجتماعی، راه بیندازد، اما جلسات کاری ویدیوئی اکثر اوقات دادوستدمحور، سنگین و غیرجذاب است. پس از لذت اولیه سرک کشیدن به خانههای یکدیگر در نرمافزار زوم، حالا با سرهایی روبهرو هستیم که هر بار به دوربین نزدیکتر میشوند، نزدیکتر از آن چیزی که سر کار پشت میز میدیدیم و با وحشت به آن موهای در حال ریزش و غبغبهای آویزان چشم میدوزیم (نیمی از این وحشت بدین سبب است که میدانیم خودمان هم احتمالاً چنین ظاهر زشتی داریم). هیچ چت اسکایپیای نمیتواند جایگزین چیزی شود که هیثرویک آن را «کیمیای غیرمنتظرهها» میخواند، یعنی چیزی که در ارتباطات حضوری حاصل میشود. دفاتر کار شاید صفحات کتابهای شعر را نیارایند، اما به گفته کلاوی «میتوانند به اندازه هر جای دیگر روی کره زمین تأثیرگذار باشند، چون آنچه بر ما تأثیر میگذارد نه نشستن پشت کامپیوتر، بلکه روابطی است که با انسانها داریم.»
چارلز لَم هم، با وجود تمام گلایههایش، باور مشابهی داشت. وقتی وردزورث در مورد لذت روحبخش دنیای طبیعی زیادهروی کرد و رگهای از فخرفروشی در آن نشان داد، لَم جوابش را داد: «برایم چندان مهم نیست اگر در تمام عمرم هم یک کوه را از نزدیک نبینم». اما او شهر را میپسندید و قطعاً دفاتر کار را هم دوست داشت. خودش میگوید تمام گلایههایش صرفاً مثل «بگومگوی عاشق و معشوقها» بوده است. او بیش از هر چیز میز کارش را دوست داشت، چون «آنچه مرا زنده نگه میدارد چوب مرده این میز است.»
نقل و تلخیص از: وبسایت ترجمان / نوشته: کاترین نیکسی / ترجمه: علیرضا شفیعینسب / مرجع: اکونومیست
انتهای پیام
نظرات