محمد جانبازان: شاعران امروزی به مسايل سياسی و اجتماعی گرايش پيدا كرده‌اند

يك شاعر، منتقد و نويسنده گفت: نيما به جهان به چشم مولانا مي‌نگرد.

محمد جانبازان در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) ـ منطقه خوزستان ـ اظهار كرد: اگر بر آن باشيم كه بواسطه ادبيات مي‌توان به بازگشت و بازيافت هويت قومي، ديني و انساني در هر سرزميني پرداخت از شعر مي‌توان به عنوان يكي از غالب‌ترين صور ممكن در اين سير نام برد چراكه همواره شعر و كلام موزون با انسان ايراني همراه بوده و هر جا كه انسان ايراني در پي بيان حقيقت و تمييز از واقعيات بوده به شعر روي آورده است.

وي عنوان كرد: اين كه به چه ميزان مي‌توان در ادبيات روزگار ما نشانه‌ها يا معيارهاي ادبيات ديروز را يافت به اين بازمي‌گردد كه به طرح سوالي از اين دست بپردازيم كه به چه ميزان بين انسان امروز و انسان گذشته وجه شباهت و وجه تفاوت وجود دارد؟

اين منتقد ادبي بيان كرد: شعر نيز يكي از سويه‌هاي فرهنگي است و بخش غالب آن توسط مولف نگاشته و ضبط مي‌شود. عنصري به نام انسان با تمام فراز و فرودها و با تمام دغدغه‌هايش نيز برپا كننده علم آن است. پس در جست‌وجوي عالم شعر به دنبال عالمي بيرون از عالم انسان نبايد بود چراكه همه چيز با تصويه و مراقبه در عالم درون انسان رخ مي‌دهد و كشف هر حقيقتي چه حقايقي كه مبناي ماوراءالطبيعي داشته و چه حقايقي عيني و بصري و مادي همه با انسان و توسط انسان و براي تاريخ موجودي تحت عنوان انسان است. اين بدان معنا نيست كه ماده در شاعر تصرف نمي‌كند بلكه به اين معني است كه هر تصرفي در نهايت از من پنهان مي‌گردد و در نهان و نهفت او آشكار مي‌گردد.

او توضيح داد: آن چه كه در شعر همواره در طول تاريخ مدام تكرار مي‌شود و همواره با انسان است گرايش انسان به سمت كشف حقايق عالم امكان است. يعني يافتن پاسخي مناسب براي تمام پرسش‌هاي لم يزلي. اين كه خيام مي‌گويد: در كارگه كوزه‌گري رفتم دوش/ ديدم دو هزار كوزه گويا و خموش/ ناگاه يكي كوزه برآورد خروش/ كو كوزه‌گر و كوزه‌خر و كوزه‌فروش. يا حافظ مي‌گويد: زآن پيش‌تر كه عالم فاني شود خراب/ ما را ز جام باده گلگون خراب كن. همچنين بيدل دهلوي بعد از چند قرن مي‌سرايد: به پيري هم نفهميديم افسوس/ كه دنيا بازي طفلانه كيست و اين كه شاملو بعد از چند قرن با ما زمزمه مي‌كند كه زمان كوتاه بود و/ سفر جان كاه بود/ اما يگانه بود و هيچ كم نداشت. همگي نشان از جست‌وجوي مدام و مستمر پرسش‌هاي بنيادين در نهاد بشر است. پرسش‌هايي درباره چرايي، چگونگي و چيستي حقيقت از ازل بوده و تا ابد هم خواهد بود و به ادبيات كهنه و نو نيز ارتباطي ندارد چراكه همواره انسان به دنبال كشف تارنماي خويش است و با بازگشت به خود در ابتدا به پرسش‌هايي از اين دست روبه‌رو است.

جانبازان خاطرنشان كرد: اما آن چه كه در ادبيات امروز و البته از ادبيات بعد از دوره مشروطيت بسيار مورد توجه شاعران بوده و مدام با آن روبه‌رو هستيم گرايش شاعران به سمت مسايل سياسي، اجتماعي و تا حدودي انساني و البته نه با محوريت انسان كه با محوريت تمايلات انساني است.

اين شاعر اضافه كرد: اين كه عنوان انسان را از تمايلات انساني جدا مي‌دانم به خاطر اين است كه هر چه تمايلات شاعر در رسيدن به آمال او اعم از غريزي يا غيرغريزي بيشتر باشد بين خود حقيقي شاعر يعني آن چه كه او در جهت كمال، سعي در رسيدن به آن و در حقيقت سعي در آن شدنش دارد با خود واقعي شاعر يعني خودي كه مملو از روزمرگي است فاصله مي‌گذارد.

وي معتقد است: انسان شاعر بعد از مشروطيت مدام به خاطر اين كه بر محور قرار دادن انسان در شعر خود پافشاري نمايد باعث شده كه نگاه به انسان و تمايلات انساني از عمق و غناي تاريخي برخوردار نباشد. يعني مدام در پي اين هست كه نيازهاي تقويمي انسان را در شعر مورد توجه قرار دهد و ازنيازهاي تاريخي انسان كه همواره با او و در او بوده‌اند غافل مانده است. البته مصاديقي در شعر امروز وجود دارد كه حداقل در بخشي از عمر شاعرانه خود از اين قاعده خارج شده‌اند.

او يادآوري: نيما در بسياري از آثار خود اگرچه نگاه‌اش به انسان است اما دغدغه‌هاي او كاملا با محتواي ازلي و فطري همراه است. نيما به جهان به چشم مولانا مي‌نگرد. با اين تفاوت كه مولاي روم از حقيقت، انسان برتر را مي‌خواهد ولي نيما از انسان انسانيت را مطالبه مي‌كند. نيما واقع‌گرا است و مولانا آرمان‌گرا. اين نگاه در شاخصه‌هاي شعر معاصر و شاعران شاخص معاصر به وضوح ديده مي‌شود.

اين منتقد ادبي ادامه داد: به كار بردن لفظ معاصر و اطلاق شعر معاصر همواره اين شبهه را ايجاد مي‌كند كه گويي ما در برابر ادبياتي ديگر تحت عنوان ادبيات كهنه يا ادبياتي كه تاريخ مصرف آن گذشته است قرار داريم. من با تقسيم ادبيات به كهنه و نو يا معاصر و قديمي به شدت مخالف‌ام چراكه عمده‌ترين معيارها و بارزترين مولفه‌ها در طول تاريخ ادبيات همواره واحد بوده است. غم، شادي، تغزل، عرفان، مذهب، انسان، حماسه، آزادي و غيره همواره از ازل تا به زمان حال و تا به ابد در شعر تكرار شده‌اند و در هيچ جاي تاريخ ادبيات ايران با عصري مواجه نيستيم كه شاعران چه در دوران نوراني شعر خود و چه در عصر بلوغ شاعرانگي خود با آن روبه‌رو نبوده يا درباره آنها نينديشيده باشند.

جانبازان تاكيد كرد: اما همان طور كه انسان مجموعه‌اي از همه تمايلات و ساحات است شعر روزگار ما نيز مي‌تواند از وقايع تقويمي مملو باشد اما از وقايع تاريخي هيچ‌ گاه خالي نيست. به عنوان مثال من مي‌توانم از احمد شاملويي كه بسياري از عزيزان برآنند كه شاعر ملحد و لامذهب است به عنوان يكي از مذهبي‌ترين شاعران روزگار خود نام ببرم. تفسير و تاويل ما از متن شعر شاملو مي‌تواند راه نجات انديشندگي در شعر شاملو باشد.

وي افزود: در مجموع توجه به وقايع تقويمي در شعر تا آن جا كه ما را از پرداختن به وقايع تاريخي بازندارد به نظر من بلامانع است ولي هر گاه شاعر تعهد خود را با حقيقت و واقعيت قطع كند و مدام به دنبال يكي از اين سويه‌ها باشد دچار غرقاب خواهد شد.

كد خبرنگار: 17027

  • شنبه/ ۵ اسفند ۱۳۹۱ / ۱۰:۳۷
  • دسته‌بندی: خوزستان
  • کد خبر: khouzestan-36317
  • خبرنگار :