به گفته يك شاعر و نویسنده: قطعيتی كه در آثار شاعران کلاسیک وجود داشت همان چيزي است كه تغيير كرده و به چشم ميآيد. اين قطعيت خللناپذیر دیگر هم براي مخاطب و هم خود هنرمند باورپذير نيست.
فردين كوراوند در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) در خوزستان بيان كرد: معمولا دغدغه يك هنرمند از جامعه پيرامون شكل میگيرد. اثر هنرمند اغلب بازتاب آن چيزي است كه در فضاي پیرامونی وی اتفاق ميافتد. اين دايره پيراموني ميتواند از محیط شخصي يا خانوادگي شروع و به كشور، جامعه و انسانيت منتهي شود.
وي افزود: آثار نويسندگان و شاعران از ديرباز به همين صورت بودهاند. این آثار همواره و در همه زمانها مسايل و دغدغههاي پيراموني خالق خود را انعكاس دادهاند. در دورههاي گذشته به اين دليل كه شكل زندگي در جامعهاي كه در آن زيست ميكردند تفاوتهاي بارزی با جهان انسان معاصر داشت طبیعتا دغدغهها، پرشها و پروازهاي ذهني و تعريف آنها از زندگی، مرگ، عشق، دين، انسانيت و حتی نوع تعامل با آدمهاي پيراموني متفاوت بود. شاعران دورههای گذشته، اغلب به منابع قدرت (شامل دربارها و خانقاهها و خلفا و...) نزديك بودند. این نزدیکی و ارتباط از یک سو خواستههای مادی و معنوی شاعران را تامین میکرد و منباء تکثیر و تبلیغ هنر این شاعران بود و از سوی دیگر تبلیغ و تایید هنرمندانهای را برای صاحبان جاه و مال و قدرت ارزانی میداشت.
كوراوند ادامه داد: شاعراني، كه، به سمت مراکز قدرت و توجه ميرفتند اين نياز را نيز احساس ميكردند كه بايد دغدغههاي ذهني و آرمانهای ایدئولوژیک آن آدمها را نيز در تفسیری هنرمندانه منتقل كنند. كساني مانند رودكي، فرخی سیستانی، منوچهری دامغانی نيز به طور مثال به نوع ديگري در خدمت دستگاه و دربار بودند. "آفرین و مدح سود آید همی / گر به گنج اندر زیان آید همی" (رودکی سمرقندی). در این میان مواردی نیز به صورت استثناء میبینیم که تا حدود قابل توجهی استقلال و استغنای خود و هنرشان را حفظ کردند. کسانی مانند مسعود سعد سلمان که در دورهای از هر گونه مدح استغفار میکند و مصائب آن را به جان میخرد: "نه طمع کرده ام به کیسه کس / نه تقاضاست شعر من، نه هجاست". البته و بی هیچ شکی وقتي ما به مجموعه شاعران و نويسندگان این دورهها نگاه ميكنيم، ميبينيم كه بازتاب دهنده اتفاقات و تحولات دوره خود بودهاند.
وي اظهار داشت: در عصر معاصر نيز بخش تندرست و سالم ادبیات ما بازتابدهنده وقايع پیرامونی هنرمند است. اما به اين دليل كه اقتضائات زماني تغيير كرد شكل مفاهيمي كه به شاعر، نويسنده و حتي مخاطب ميرسد متفاوت است. البته فكر همان فكر اصلي است.
او بيان كرد: اكنون شايد به دليل تمركززدايي از قدرت و نهادهاي انتقال انديشه و فرهنگ شكل برخورد ما نيز تغيير كرده باشد. به هر حال، ما به عنوان يك انسان از راههاي مخلتف به آگاهيها ميرسيم و حتي با آن باورهاي اصلي با تساهل و تسامح برخورد ميكنيم. بنابراين شكل برخورد ما هم تغيير ميكند. ابزار انتقال پیام و راههای دسترسی به مخاطبان، در قیاس با شاعر کهن ما، سهلالوصولتر گردیده است. گو این که اصولا قصد ما نیز از پیامرسانی دچار بازنگری اساسی شده است.
اين داستاننويس توضيح داد: هنرمند معاصر ما با نوعي نسبيگرايي به مسايل و باورهای خود و دیگران نگاه ميكند. اين نسبيگرايي به معناي نبود اعتقاد و بیاعتقادی نيست بلكه اعتقادات بسيار علميتر و كاربرديتر شدهاند. من هنرمند ميپذيرم كه من هم احتمالا دارای ضعفها، قوتها و اشتباهاتی هستم اما دريچههاي ذهنيام را باز كردهام تا ضعفها و کژیها را در خود بيابم و رفع كنم كه اين اتفاق در اثر نيز رخ ميدهد.
وي در ادامه گفت: ما امروزه با يك ناصر خسرو، سعدي يا خیام (با آن روحیه داناي كلي) مواجه نميشويم. هنرمند ما در واقع به راهكاري رسيده است كه به جاي حكم دادن آن چه را كه ميبيند به شكل يك دوربين عكاسي منتقل كند و مطمئن است که مخاطب دريافتهاي خود را از آن اثر خواهد داشت.
كوراوند يادآور شد: انسان جویای علم در جهان کهن شاید زماني ميتوانست تمام علوم را در كمتر از بيست سال جمعآوري كند اما اين مساله شاید دليلي بر نابغه بودن آن شخص نيست بلكه احتمالا به دليل محدوديت دايره علمي آن زمان بود. امروزه اين دايره به حدي گسترده شده كه ما با آدمهاي عادي مواجه هستيم كه شايد از خيلي از نخبههاي قرنهاي پیشین اطلاعات عمومي و تخصصی بيشتري داشته باشد. اين مساله (انفجار و انکسار اطلاعات) باعث شد تا ما با يك مخاطب فرهيخته مواجه شويم و مجبور باشیم در ارايه اثر پا به پای این مخاطب حرکت کنیم و انگیزه نوشتن خود را دوشادوش اين هجوم اطلاعات به مخاطب منتقل كنيم.
اين داستاننويس بيان كرد: من معتقدم هنرمند امروز ما کمتر میتواند با تکیه بر استدلالهای عقلانی و از موضع موعظهگری بر مخاطب خود تاثیر بگذارد. مخاطب اما هنوز به حواس پنجگانه خود اعتماد دارد و این دریچه خوبی برای ورود هنر به مرزهای درونی مخاطبان است. شاید ورود و پذيرش هنري مانند سينما در مقابل ادبيات ميتواند به اين دليل باشد كه ما در سينما حواس پنجگانه را به شكل باورپذيري به مخاطب منتقل ميكنيم. به نظر ميرسد كه هر چه قدر مخاطب بيشتر به ظرايف درون خود و پيچيدگيهاي آن پي ميبرد توقع دارد كه آن پيچيدگيها را در آثار ادبي بينند.
وي تاكيد كرد: وظیفه و تعهد هنرمند به انتقال مسايل پيرامون هنرمندان است و دقیقا به همین دلیل در ادبیات متقدم و متاخر با دو جنس از ادبيات متفاوت روبهرو هستيم.