جانباز علی خوشلفظ راوی کتاب «وقتی مهتاب گم شد» پس از تحمل سالها درد و رنج دوران دفاع مقدس به همرزمان شهیدش پیوست .
مجید صفدریان رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران استان همدان با اعلام این خبر در گفتوگو با ایسنا توضیح داد: شهید علی خوش لفظ شب گذشته سه شنبه ۲۸ آذرماه در بیمارستان خاتم الانبیاء به شهادت رسید. نام این شهید در شناسنامه «جمشید» است اما همه او را به اسم «علی» میشناسند .
وی یادآور شد: شهید علی خوشلفظ، بسیجی جانباز دوران دفاع مقدّس و راوی کتاب «وقتی مهتاب گم شد» روز پنجشنبه ۱۳۹۵/۱۰/۱۶ با حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی دیدارداشت .
برای آگاهی یافتن از آنچه در این دیدار گذشت میتوانید به لینک زیر رجوع کنید .
گفتوگوی رهبر انقلاب با جانباز دفاع مقدس آقای علی خوشلفظ
رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران استان همدان خاطرنشان کرد: علی از جمله یادگاران و جانبازان دوران هشت سال دفاع مقدس است که ابتدا به عنوان بسیجی و عضو افتخاری در جبهه حاضر شد و پس از چندی عضو رسمی سپاه شد .
صفدریان ادامه داد: علی خوش لفظ در دوران دفاع مقدس چهار مرتبه به درجه جانبازی نائل شد. نخستین جانبازی او روز پانزدهم تیر ماه سال ۶۱ در جریان عملیات بیتالمقدس در خرمشهر بود که تیر و ترکش به بدنش اصابت کرده بود. مجروحیت دوم او روز ۲۰ بهمن ماه سال ۶۴ در جریان عملیات والفجر ۸ در منطقه فاو بود که شیمیایی شد. سومین مجروحیت او نیز روز دهم آذرماه سال ۶۵ در خرمشهر در جریان یک عملیات پدافندی بود که از ناحیه دست و پا مجروح شد. همچنین روز هشتم اسفند ماه سال ۶۵ در عملیات کربلای ۵ نیز دچار موج گرفتگی و اصابت تیر شد .
|
صفدریان یادآور شد: برادر شهید علی خوش لفظ سال ۶۶ در منطقه ماووت به شهادت رسیده بود. هنوز به صورت قطعی نمیتوانیم در رابطه با جزئیات مراسم یادبود شهید علی خوش لفظ مطلبی بگوییم چرا که همچنان خانواده در مرحله تصمیم گیری هستند .
به گزارش ایسنا، متن تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «وقتی مهتاب گم شد» بدین شرح است :
«بسماللهالرّحمنالرّحیم
بچّههای همدان؛ بچّههای صفا و عشق و اخلاص؛ مردان بزرگ و بیادّعا؛ یاران حسین (علیهالسّلام)؛ یاوران دین خدا .. و آنگاه مادران؛ مردآفرینان شجاع و صبور .. و آنگاه فضای معنویّت و معرفت؛ دلهای روشن، همّتها و عزمهای راسخ؛ بصیرتها و دیدهای ماورائی .. اینها و بسی جویبارهای شیرین و خوشگوار دیگر از سرچشمهی این روایت صادقانه و نگارش استادانه، کام دل مشتاق را غرق لذّت میکند و آتش شوق را در آن سرکشتر میسازد .
راوی، خود یک شهید زنده است. تنِ بشدّت آزردهی او نتوانسته از سرزندگی و بیداری دل او بکاهد، و الحمدلله ربّ العالمین. نویسنده نیز خود از خیل همین دلدادگان و تجربهدیدگان است. بر او و بر همهی آنان گوارا باد فیض رضای الهی؛ انشاءالله. ۹۵/۱۰/۱۸»
همچنین سردار سرلشکر حاج قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، پس از مطالعهی کتاب «وقتی مهتاب گم شد» یادداشتی را خطاب به جانباز سرافراز آقای علی خوشلفظ نوشته است که به این شرح است :
«بسمهتعالی
عزیز برادرم علی عزیز
همه شهداء و حقایق آن دوران را در چهرهی تو دیدم
یکبار همه خاطراتم را به رخم کشیدی. چه زیبا از کسانی حرف زدهای که صدها نفر از آنها را همینگونه از دست دادم و هنوز هر ماه یکی از آنها را تشییع میکنم و رویم نمیشود در تشییع آنها شرکت کنم. ده روز قبل بهترین آنها را -مراد و حیدر را- از دست دادم، اما خودم نمیروم و نمیمیرم، در حالی که در آرزوی وصل یکی از آن صدها شیر دیروز لهله میزنم و به درد «چه کنم» دچار شدهام. امروز این درد همه وجودم را فراگرفته و تو نمکدانی از نمک را به زخمهایم پاشاندی. تنهای تنهایم .
عکست را بروی جلد بوسیدم ای شهید آماده رفتن و دوست ندیدهام که بهترین دوستت را در کنارم از دست دادی. امیدوارم سربلند و زنده باشی تا مردم ایران در زمین همانند دب اکبر در آسمان نشانی خدا را از تو بگیرند و به تماشایت بنشینند .
برادر جاماندهات قاسم سلیمانی
۹۶/۱/۳۰»
گفتنی است؛ سال گذشته تقریظ مقام معظم رهبری بر کتاب «وقتی مهتاب گم شد» نوشته حمید حسام رونمایی شد.
«وقتی مهتاب گم شد» قبل از آن که شرح زندگی علی خوشلفظ باشد، روایتی عینی از یک واقعه تاریخی است که موجب شد سرنوشت خیل وسیعی از مردمان ایران تغییر کند.
علی خوش لفظ که نامش را به خاطر نزدیکی تولدش با ولیعهد پهلوی، جمشید گذاشتهاند، سالها بعد در نوجوانی، همزمان با وقوع انقلاب اسلامی خود نیز دچار تحول و دگرگونی در اهداف و آرمانها میشود. همین انقلاب درونی باعث میشود که او در نخستین اعزام به جبهه نام خود را به «علی» تغییر دهد و سرانجام زندگیاش هم تغییر کند.
علی 15 ساله در عنفوان جوانی با اصرار فراوان خود به جبهه اعزام میشود و آنجاست که درمییابد شهادت ارمغانی است که با ترک خود به دست میآید اما گویی قرار است علی خوشلفظ با تنی مجروح و خسته زنده بماند تا سالها بعد ماجرای وصل حدود 800 دوست و برادرش را برای ما روایت کند.
کتاب «وقتی مهتاب گم شد» را میتوان در همان سه شرطی که راوی قبل از انتشار کتاب برای نویسنده گذاشت خلاصه کرد، جایی در مقدمه که نویسنده در وصف علی خوشلفظ مینویسد: «در قید و بند لفظ و تکلف گفتار و آرایههای کلامی نیست و به شدت دور از بزرگنمایی و ریب و ریا و صادق در روایت و دقیق در نقل حوادث.
بنابراین با صاحب این قلم، چند شرط را برای بازنویسی و نگارش خاطراتش گذاشته است. اول اینکه قول بدهم اگر برای خدا نیست ننویسم. دوم اینکه برای تأیید مطالب، به ویژه فراز و نشیبها در عملیاتها یا چند و چون گشت و شناساییها مطالب را از چند همرزم دیگر بپرسم و اگر تایید کردند، بنویسم، و سوم اینکه به روایت او چیزی نیفزایم که شائبهی تخیل پیدا نکند.»
* انقلابی درونی
کتاب به خوبی نشان میدهد که جوانان و نوجوانان یک شهر چگونه به واسطهی انقلاب تغییر مسیر دادند و این تحول نه امری فردی و محدود، که انقلابی همهگیر بود، تا آنجا که حتی خلافکاران و بزهکاران شهر را شامل شد. کتاب به خوبی نشان میدهد که در وهله اول این انقلاب بود که باعث شد خوشلفظ و خوشلفظها بیدار شوند و روی به سوی هدفی والاتر و بالاتر از این زندگی مادی داشته باشند. «وقتی مهتاب گم شد» در حقیقت داستان همین انقلاب درونی است.
* صدق در کلام و روایت
از جذابترین ویژگیهای کتاب، رعایت صداقت در تمام لحظات و اتفاقات است. به طور کلی نه راوی و نه نویسنده کتاب هیچ ابایی از گفتن حقیقت ندارند. حقیقتی که با زبانی مردانه و از زاویه دید یک جوان مبارز و شجاع بیان میشود و ممکن است حتی در مواردی تلخ باشد و به مذاق خواننده خوش نیاید اما در نهایت خواننده مطمئن است که کتاب به تخیل و اغراق گرفتار نشده است. روایتی که هرچه به انتهای کتاب نزدیک میشویم، شورانگیزتر و حماسیتر میشود اما همچنان، واقعی و صادق است.
نمیدانم چرا، شاید اثر موج انفجار بود شاید هم تأثیر از دست دادن این همه عزیز و رفیق، که گوشی را از دست سالار آبنوش گرفتم و به فرمانده لشکر گفتم: «کسی نمانده، ما تنها هستیم.» فرمانده گفت: «اگر ترسیدی...» پاک قاتی کردم و جواب تندی به فرمانده لشگر دادم.
دوباره داخل کانال رفتم و طول آن را طی کردم. دیگر نمیخواستم لحظهای درنگ کنم و چشمم به پیکر غرق به خون بچهها بیفتد. از بالای دژ آخرین نگاه را به انبوه جنازهها انداختم و نگاهم روی نخلستانهای چپ و راست دژ ماند؛ همان نخلستانی که قبل از آمدن، با کاکل نخلهایش به ما میخندید، اما حالا تماما بی سر شده بود و تا کمر سوخته.
وقتی به ابوشانک رسیدیم حال حضرت زینب برایم تداعی شد. اگر در مرحله اول عملیات ۱۲۰ نفر رفتیم و ۴۵ نفر برگشتیم، این بار از ۱۲۰ نفر فقط ۹ نفر مانده بودیم. آن قدر دلم تنگ شده بود که حتی گریه هم نمیکردم. بغضی گلوگیر راه نفسم را بسته بود. تصویر حنابندان بچهها در شب عزیمت، یکی یکی مقابل چشمم آمد. تک تک آنها پارههای تن من بودند که پیکرهایشان در خط مانده بود. یاد سهرابی و بهادر بیگی که افتادم سر به نخلستان گذاشتم و تنها میان نخلها بلند بلند گریستم.
*دایرهالمعارف خواندنی
حمید حسام، نویسنده کتاب که خود از ایثارگران و رزمندگان استان همدان است، به زیبایی توانسته خاطرات و لحظههای ناب زندگی پرفراز و نشیب علی خوش لفظ را با قلمی شیوا و روان و در عین حال با صداقت به نگارش درآورد.
خاطراتی که در دل جنگ اتفاق میافتد اما سرشار از احساس است. احساس جوانی که برادرانش را از دست میدهد اما همچنان خود را مکلف به انجام وظیفهی دفاع از کشور و انقلاب میداند و در این راه هرچه پیش میرود بیشتر به انقطاع از خود و دنیای مادی میرسد. به واقع میتوان گفت «وقتی مهتاب گم شد» به دلیل روایات ناب و خالصانه علی خوش لفظ و همچنین قلم زیبای حمید حسام به یک دایرهالمعارف خواندنی از سیرهی شهدای گمنام و کم نام و نشان هشت سال دفاع مقدس است.
مجید صفدریان رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران استان همدان با اعلام این خبر در گفتوگو با ایسنا توضیح داد: شهید علی خوش لفظ شب گذشته سه شنبه ۲۸ آذرماه در بیمارستان خاتم الانبیاء به شهادت رسید. نام این شهید در شناسنامه «جمشید» است اما همه او را به اسم «علی» میشناسند .
وی یادآور شد: شهید علی خوشلفظ، بسیجی جانباز دوران دفاع مقدّس و راوی کتاب «وقتی مهتاب گم شد» روز پنجشنبه ۱۳۹۵/۱۰/۱۶ با حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی دیدارداشت .
برای آگاهی یافتن از آنچه در این دیدار گذشت میتوانید به لینک زیر رجوع کنید .
گفتوگوی رهبر انقلاب با جانباز دفاع مقدس آقای علی خوشلفظ
رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران استان همدان خاطرنشان کرد: علی از جمله یادگاران و جانبازان دوران هشت سال دفاع مقدس است که ابتدا به عنوان بسیجی و عضو افتخاری در جبهه حاضر شد و پس از چندی عضو رسمی سپاه شد .
صفدریان ادامه داد: علی خوش لفظ در دوران دفاع مقدس چهار مرتبه به درجه جانبازی نائل شد. نخستین جانبازی او روز پانزدهم تیر ماه سال ۶۱ در جریان عملیات بیتالمقدس در خرمشهر بود که تیر و ترکش به بدنش اصابت کرده بود. مجروحیت دوم او روز ۲۰ بهمن ماه سال ۶۴ در جریان عملیات والفجر ۸ در منطقه فاو بود که شیمیایی شد. سومین مجروحیت او نیز روز دهم آذرماه سال ۶۵ در خرمشهر در جریان یک عملیات پدافندی بود که از ناحیه دست و پا مجروح شد. همچنین روز هشتم اسفند ماه سال ۶۵ در عملیات کربلای ۵ نیز دچار موج گرفتگی و اصابت تیر شد .
|
صفدریان یادآور شد: برادر شهید علی خوش لفظ سال ۶۶ در منطقه ماووت به شهادت رسیده بود. هنوز به صورت قطعی نمیتوانیم در رابطه با جزئیات مراسم یادبود شهید علی خوش لفظ مطلبی بگوییم چرا که همچنان خانواده در مرحله تصمیم گیری هستند .
به گزارش ایسنا، متن تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «وقتی مهتاب گم شد» بدین شرح است :
«بسماللهالرّحمنالرّحیم
بچّههای همدان؛ بچّههای صفا و عشق و اخلاص؛ مردان بزرگ و بیادّعا؛ یاران حسین (علیهالسّلام)؛ یاوران دین خدا .. و آنگاه مادران؛ مردآفرینان شجاع و صبور .. و آنگاه فضای معنویّت و معرفت؛ دلهای روشن، همّتها و عزمهای راسخ؛ بصیرتها و دیدهای ماورائی .. اینها و بسی جویبارهای شیرین و خوشگوار دیگر از سرچشمهی این روایت صادقانه و نگارش استادانه، کام دل مشتاق را غرق لذّت میکند و آتش شوق را در آن سرکشتر میسازد .
راوی، خود یک شهید زنده است. تنِ بشدّت آزردهی او نتوانسته از سرزندگی و بیداری دل او بکاهد، و الحمدلله ربّ العالمین. نویسنده نیز خود از خیل همین دلدادگان و تجربهدیدگان است. بر او و بر همهی آنان گوارا باد فیض رضای الهی؛ انشاءالله. ۹۵/۱۰/۱۸»
همچنین سردار سرلشکر حاج قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، پس از مطالعهی کتاب «وقتی مهتاب گم شد» یادداشتی را خطاب به جانباز سرافراز آقای علی خوشلفظ نوشته است که به این شرح است :
«بسمهتعالی
عزیز برادرم علی عزیز
همه شهداء و حقایق آن دوران را در چهرهی تو دیدم
یکبار همه خاطراتم را به رخم کشیدی. چه زیبا از کسانی حرف زدهای که صدها نفر از آنها را همینگونه از دست دادم و هنوز هر ماه یکی از آنها را تشییع میکنم و رویم نمیشود در تشییع آنها شرکت کنم. ده روز قبل بهترین آنها را -مراد و حیدر را- از دست دادم، اما خودم نمیروم و نمیمیرم، در حالی که در آرزوی وصل یکی از آن صدها شیر دیروز لهله میزنم و به درد «چه کنم» دچار شدهام. امروز این درد همه وجودم را فراگرفته و تو نمکدانی از نمک را به زخمهایم پاشاندی. تنهای تنهایم .
عکست را بروی جلد بوسیدم ای شهید آماده رفتن و دوست ندیدهام که بهترین دوستت را در کنارم از دست دادی. امیدوارم سربلند و زنده باشی تا مردم ایران در زمین همانند دب اکبر در آسمان نشانی خدا را از تو بگیرند و به تماشایت بنشینند .
برادر جاماندهات قاسم سلیمانی
۹۶/۱/۳۰»
گفتنی است؛ سال گذشته تقریظ مقام معظم رهبری بر کتاب «وقتی مهتاب گم شد» نوشته حمید حسام رونمایی شد.
«وقتی مهتاب گم شد» قبل از آن که شرح زندگی علی خوشلفظ باشد، روایتی عینی از یک واقعه تاریخی است که موجب شد سرنوشت خیل وسیعی از مردمان ایران تغییر کند.
علی خوش لفظ که نامش را به خاطر نزدیکی تولدش با ولیعهد پهلوی، جمشید گذاشتهاند، سالها بعد در نوجوانی، همزمان با وقوع انقلاب اسلامی خود نیز دچار تحول و دگرگونی در اهداف و آرمانها میشود. همین انقلاب درونی باعث میشود که او در نخستین اعزام به جبهه نام خود را به «علی» تغییر دهد و سرانجام زندگیاش هم تغییر کند.
علی 15 ساله در عنفوان جوانی با اصرار فراوان خود به جبهه اعزام میشود و آنجاست که درمییابد شهادت ارمغانی است که با ترک خود به دست میآید اما گویی قرار است علی خوشلفظ با تنی مجروح و خسته زنده بماند تا سالها بعد ماجرای وصل حدود 800 دوست و برادرش را برای ما روایت کند.
کتاب «وقتی مهتاب گم شد» را میتوان در همان سه شرطی که راوی قبل از انتشار کتاب برای نویسنده گذاشت خلاصه کرد، جایی در مقدمه که نویسنده در وصف علی خوشلفظ مینویسد: «در قید و بند لفظ و تکلف گفتار و آرایههای کلامی نیست و به شدت دور از بزرگنمایی و ریب و ریا و صادق در روایت و دقیق در نقل حوادث.
بنابراین با صاحب این قلم، چند شرط را برای بازنویسی و نگارش خاطراتش گذاشته است. اول اینکه قول بدهم اگر برای خدا نیست ننویسم. دوم اینکه برای تأیید مطالب، به ویژه فراز و نشیبها در عملیاتها یا چند و چون گشت و شناساییها مطالب را از چند همرزم دیگر بپرسم و اگر تایید کردند، بنویسم، و سوم اینکه به روایت او چیزی نیفزایم که شائبهی تخیل پیدا نکند.»
* انقلابی درونی
کتاب به خوبی نشان میدهد که جوانان و نوجوانان یک شهر چگونه به واسطهی انقلاب تغییر مسیر دادند و این تحول نه امری فردی و محدود، که انقلابی همهگیر بود، تا آنجا که حتی خلافکاران و بزهکاران شهر را شامل شد. کتاب به خوبی نشان میدهد که در وهله اول این انقلاب بود که باعث شد خوشلفظ و خوشلفظها بیدار شوند و روی به سوی هدفی والاتر و بالاتر از این زندگی مادی داشته باشند. «وقتی مهتاب گم شد» در حقیقت داستان همین انقلاب درونی است.
* صدق در کلام و روایت
از جذابترین ویژگیهای کتاب، رعایت صداقت در تمام لحظات و اتفاقات است. به طور کلی نه راوی و نه نویسنده کتاب هیچ ابایی از گفتن حقیقت ندارند. حقیقتی که با زبانی مردانه و از زاویه دید یک جوان مبارز و شجاع بیان میشود و ممکن است حتی در مواردی تلخ باشد و به مذاق خواننده خوش نیاید اما در نهایت خواننده مطمئن است که کتاب به تخیل و اغراق گرفتار نشده است. روایتی که هرچه به انتهای کتاب نزدیک میشویم، شورانگیزتر و حماسیتر میشود اما همچنان، واقعی و صادق است.
نمیدانم چرا، شاید اثر موج انفجار بود شاید هم تأثیر از دست دادن این همه عزیز و رفیق، که گوشی را از دست سالار آبنوش گرفتم و به فرمانده لشکر گفتم: «کسی نمانده، ما تنها هستیم.» فرمانده گفت: «اگر ترسیدی...» پاک قاتی کردم و جواب تندی به فرمانده لشگر دادم.
دوباره داخل کانال رفتم و طول آن را طی کردم. دیگر نمیخواستم لحظهای درنگ کنم و چشمم به پیکر غرق به خون بچهها بیفتد. از بالای دژ آخرین نگاه را به انبوه جنازهها انداختم و نگاهم روی نخلستانهای چپ و راست دژ ماند؛ همان نخلستانی که قبل از آمدن، با کاکل نخلهایش به ما میخندید، اما حالا تماما بی سر شده بود و تا کمر سوخته.
وقتی به ابوشانک رسیدیم حال حضرت زینب برایم تداعی شد. اگر در مرحله اول عملیات ۱۲۰ نفر رفتیم و ۴۵ نفر برگشتیم، این بار از ۱۲۰ نفر فقط ۹ نفر مانده بودیم. آن قدر دلم تنگ شده بود که حتی گریه هم نمیکردم. بغضی گلوگیر راه نفسم را بسته بود. تصویر حنابندان بچهها در شب عزیمت، یکی یکی مقابل چشمم آمد. تک تک آنها پارههای تن من بودند که پیکرهایشان در خط مانده بود. یاد سهرابی و بهادر بیگی که افتادم سر به نخلستان گذاشتم و تنها میان نخلها بلند بلند گریستم.
*دایرهالمعارف خواندنی
حمید حسام، نویسنده کتاب که خود از ایثارگران و رزمندگان استان همدان است، به زیبایی توانسته خاطرات و لحظههای ناب زندگی پرفراز و نشیب علی خوش لفظ را با قلمی شیوا و روان و در عین حال با صداقت به نگارش درآورد.
خاطراتی که در دل جنگ اتفاق میافتد اما سرشار از احساس است. احساس جوانی که برادرانش را از دست میدهد اما همچنان خود را مکلف به انجام وظیفهی دفاع از کشور و انقلاب میداند و در این راه هرچه پیش میرود بیشتر به انقطاع از خود و دنیای مادی میرسد. به واقع میتوان گفت «وقتی مهتاب گم شد» به دلیل روایات ناب و خالصانه علی خوش لفظ و همچنین قلم زیبای حمید حسام به یک دایرهالمعارف خواندنی از سیرهی شهدای گمنام و کم نام و نشان هشت سال دفاع مقدس است.