سینا آبگون، جزء خوانندگان رپ طراز اول استان به شمار میرفت اما اتفاقاتی مسیر زندگیاش را تغییر داد و او اکنون یکی از خوانندگان اشعار انقلابی استان محسوب میشود.
این خواننده اشعار انقلابی استان همدان در گفتوگو با ایسنا، منطقه همدان، اظهار کرد: ۲۱ ساله و اهل همدان هستم، دوران کودکی و نوجوانی خود را در شهر ساری گذراندم و در حال حاضر در رشته حسابداری در آموزشکده سما مشغول به تحصیل هستم.
وی افزود: علت اصلی روی آوردن به حرفه خوانندگی از علاقه شخصیام نشأت میگیرد به طوریکه در بسیاری مواقع علاقه میتواند، سرنوشت را تغییر دهد و من هم دوست داشتم افکار خود را فریاد بزنم که خوانندگی مناسبترین وسیله برای نیل به این هدف بود.
وی ادامه داد: کار موزیک را از ۸ سال پیش با اختصاص دو سال متوالی تمرین و فعالیت در زمینه گیتار آغاز کردم و از سال ۸۹ به طور رسمی به کار خوانندگی رپ با سبک اعتراضی روی آوردم و در ادامه پس از طی ۴ سال همچنان در این زمینه مشغول به فعالیت بودم.
آبگون با اشاره به اجرای کنسرت در شهرهای ساری، کرج و تهران اضافه کرد: اوایل سال ۹۳ به علت انتقال شغل پدرم به همدان، بار سفر بسته و به سوی این شهر راهی شدیم. در اوایل ورودم به علت ناآشنایی با فضای شهر کار موزیک و خوانندگی را متوقف کردم چرا که همدان شهر دارالمومنین همراه با مردمانی متدین و با اصل و نسب است بنابراین مشاهده مردم و جوانان این شهر که از اعتقادات مذهبی بالایی نیز برخوردار بودند، مرا به تعجب وا داشت.
اجرای کنسرت غیرمجاز در کافیشاپهای همدان
وی بیان کرد: بنابراین کار خود را در کافیشاپهای همدان و به صورت غیرمجاز و زیرزمینی در این شهر آغاز کردم و از آنجا که سبک کار، اعتراضی بود، موجب سر و صدای بسیاری در سطح شهر شد، در این مدت طرفداران خود را نیز از طریق صفحات مجازی جذب میکردم. با گذشت زمان، در اواخر سال ۹۳ به کمک تعدادی از دوستان، استودیویی در این شهر احداث کرده و در بازه زمانی سالهای ۹۳ تا ۹۴، تنها به سرودن اشعار مشغول بودم و کار شاخصی در زمینه رپ نخواندم.
وی گفت: با گذشت زمان با یک خواننده سبک پاپ آشنا شدم و از سوی ایشان بابت فعالیتهای همهجانبهام در زمینههای مختلف سرودن اشعار، تهیه و تنظیم آهنگ و خواندن آثار مورد تشویق قرار گرفتم به طوریکه متوجه شدم اگر یک خواننده، تنظیمگر و شاعر خوبی باشد میتواند در ایران رشد کند.
آبگون ادامه داد: پدرم با فعالیتهایم در زمینه موسیقی مخالف بود، از سوی دیگر، با فعالیت در این زمینه جزء خوانندگان رپ طراز اول استان به شمار میرفتم و این خود نیز نتایجی در پی داشت که به کام پدر شیرین نبود. مادر نیز با کار و پیشهام مخالف بود اما او همواره بر این باور بود که روزی تغییر خواهم کرد و مسیر درست را پیدا میکنم. در پی این جریان و بحث و جدل با والدین، منزل را ترک کرده و به مدت ۵ ماه در خانه مادربزرگم سکنی گزیدم.
نخستین تلنگر
این خواننده اشعار انقلابی عنوان کرد: سردار ایرج آبگون شهید گمنام ۸ سال دفاع مقدس عمویم است. طی مدتی که در خانه مادربزرگم بودم، ایشان با فعالیتهایم کاری نداشت، تنها خواستهاش اقامه نماز صبح بدون هیچ عذر و بهانهای بود بنابراین پیرو دستور مادربزرگم هر روز نماز صبح را اقامه میکردم، نماز صبح برایم نخستین تلنگری بود که مرا آرام آرام از خواب بیدار میکرد، در احادیث بسیاری هم داریم که نماز، انسان را از گناههای بزرگ باز میدارد.
وی اظهار کرد: پنج ماهی را که در خانه مادربزرگم سپری میکردم، او از خاطرات عموی شهیدم برایم میگفت، سردار ایرج آبگون چندین مقام جهانی در رشته کشتی داشته و انسانی بسیار مودب، با معرفت و دارای ارتباط اجتماعی بالا بوده و خواهان فراوانی میان اقوام، آشنایان و حتی افراد غریبه داشته، به ائمه معصومین(ع) به ویژه حضرت زهرا(س) ارادت خاصی داشته و به نوعی الگویی برتر میان اقوام به شمار میرفت. از فرزندی هم که هیچگاه موفق به دیدن او نشده، برایم گفت.
آبگون گفت: ویژگیهای شاخص عمویم، هیچ یک در من وجود نداشت و فعالیت در زمینه موسیقی و خوانندگی از جمله عواملی بود که باعث طرد شدنم از سوی خانواده و حتی اقوام شد، صحبتهای مادربزرگ از عمویم مرا در فکر فرو برد که چرا تا کنون کسی این مطالب را برایم بازگو نکرده است، کمکم با قرار گرفتن در متن این موضوع، اطلاعاتم از عموی شهیدم جامعتر و کاملتر شد.
وی افزود: در ادامه شخصی مانند من که هیچگاه پایش به مزار شهدا باز نشده بود، با وجود جوی که در این شهر حاکم بود و هر ۵- ۶ ماه یکبار میزبان یک شهید مدافع حرم بود، به مزار شهدا سر میزدم و منبر حجتالاسلام روشن روان که دارای شخصیتی پرجاذبه با مخاطبانی با افکار متنوع و مختلف بود، رفته رفته پای مرا به هیئتهای مذهبی باز کرد، دیگر زمان تغییر رفتارهایم به صورت تدریجی رسیده بود.
سرودن نخستین شعر انقلابی با مضمون شهدا
وی اضافه کرد: با کامل شدن اطلاعات از عمویم تصمیم به خواندن آهنگی برای او گرفتم، اشعار این اثر را سرودم و با همکاری احسان بیگلری پس از ۵ ماه غیبت در سال ۹۴ در استودیو آهنگ را ضبط کردم و پس از انتشار پیش خبری از سرودن شعر انقلابی با مضمون شهدا در صفحه مجازیم، با بازدید میلیونی و واکنشهای بسیاری از کاربران اینترنت مواجه شدم که علت این تغییر سبک را نمیدانستند و من آن را مدیون شهدا و خون پاک آنها دانستم.
آبگون ادامه داد: نخستین آهنگ انقلابیم به گوش بسیجیان دانشگاه آزاد و دانشگاه محل تحصیلم هم رسید و زمینه آشنایی بیشتر مرا با آنها فراهم کرد چرا که قبل از آن بسیجی را فردی تلقی میکردم که بیشترین ساعات روز خود را در گریه و مراسم عزاداری به سر میبرد اما پس از آشنایی بیشتر با آنان متوجه عکس این قضیه شدم. پس از ضبط نخستین شعر شهدا، دیگر فعالیتهای گذشته را ترک کردم اما در این زمان همچنان به سرودن اشعار مشغول بودم.
وی عنوان کرد: چهار ماه پس از سرودن نخستین شعر انقلابی، حسین رازقی، جانشین بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد همدان، با من تماس گرفت و خواست با دانشجویان این دانشگاه راهی اردوی راهیاننور شوم چرا که از دیدگاه او، من با اثر انقلابی خود به چهره پذیرفته شدهای در بین دانشجویان تبدیل شده بودم، همینگونه هم شد و تعداد دانشجویان راهیان نور از ۱۵ نفر به ۵۰ نفر افزایش یافت، در این سفر از دوستان صمیمی خود که وضعی مشابه گذشتهام داشتند، خواستم همراهم باشند با این تفاوت که به جای شلمچه، سفر شمال را به آنان وعده دادم.
وی عنوان کرد: صبح روز بعد که اتوبوس آماده حرکت بود، دوستان صمیمیام که فکر سفر شمال را در ذهن خود میپروراندند با تار و تمبک به من ملحق شدند اما پس از آگاهی از سفر شلمچه بسیار ناراحت شده و مرا سرزنش کردند اما در نهایت قبول کرده و همراهم شدند. در مسیر حرکت به سمت شلمچه، راویان از خاطرات شهدا به ویژه شهدای گمنام سخن به میان آوردند، از آنجا که من هم با صحبتهای مادربزرگم از عمو ایرج، پیشزمینهای داشتم حالم دگرگون شد.
آبگون بیان کرد: همانگونه که راوی از شهدا برایمان میگفت اشک در چشمانم حلقه زده بود و ناخودآگاه شروع به گریه کردم. تا آن زمان با آهنگهای مداحی احساس غریبی میکردم اما در این سفر با مداحیهای کاروان بیاراده گریه میکردم. هنگام رسیدن به شلمچه، کفشهایم را از پا درآوردم چرا که احساس میکردم این خاک مقدس است. شلمچه فضای عجیبی دارد و بر روی روح و روان انسان تأثیر عجیبی میگذارد و برای من که تا کنون وارد این نوع فضاها نشده بودم، بسیار لحظات تکاندهندهای بود.
این خواننده اشعار انقلابی یادآور شد: در شلمچه، هنگام قرائت زیارت ناحیه، از فرط گریه بیهوش شدم و مرا به بهیاری انتقال دادند. هنگام به هوش آمدن، از یکی از روحانیون کاروان خواستم از قرآن برایم استخارهای بگیرد، در جواب استخاره، آیه مربوط به حضرت ابراهیم(ص) آمد که این آیه از کار مهمی همراه با مشکلاتی خبر میداد که پیروزی شیرینی در پی داشت.
شلمچه زندگیام را دگرگون کرد
وی با بیان اینکه شلمچه زندگیام را دگرگون کرد، افزود: هنگام بازگشت از این سفر نورانی، راوی شروع به صحبت از شهید سیدمیلاد مصطفوی یکی از شهدای مدافع حرم کرد، شهادت سیدمیلاد، همه دوستان او را به ویژه آنهایی که در مسیر نادرست قرار داشتند، تحت تأثیر قرار داده و سر به راه کرده بود. این شهید همواره دوست داشت به صورت شهید گمنام باقی بماند بنابراین دوستانش جسد مبارک ایشان را پس از شهادت در یک کانال مخفی کردند تا در زمان مناسب آن را برداشته و به میهن بازگردانند.
آبگون اضافه کرد: پس از سه روز، هنگام بازگشت همرزمان این شهید به منطقه عملیات، متوجه تصرف آن منطقه به دست داعش میشوند بنابراین داستان در همین جا مختوم میشود تا اینکه پس از ۲۰ روز سیدمیلاد به خواب دوست یکی از همرزمانش میرود و در خواب، نشانی دقیق محل دفن خود را در زیر یک درخت زیتون که بر روی آن الینار نوشته شده، عنوان میکند که در ادامه با پیگیریهای همرزمانش جنازه مبارک ایشان که بدون دست، پا و سر بود، شناسایی میشود.
شهید مصطفوی حال مرا دگرگون کرد
وی تصریح کرد: صحبتها درباره شهید مصطفوی حال مرا دگرگون کرد و در شهر شوش برای نخستینبار در برابر بسیجیان، آهنگی با سبک رپ برای جانبازان خواندم که همگان را تحت تأثیر قرار داد. پس از اجرای این آواز، طی آشنایی و گفتوگو با یکی از بسیجیان به نام بهنام زارعی تصمیم گرفت که هنگام بازگشت به همدان مرا با یکی از دوستانش آشنا کند، از او نام دوستش را جویا شدم که گفت او شهید مدافع حرم، سید میلاد مصطفوی است. دیگر نمیدانستم چه بگویم همه جا صحبت از سیدمیلاد بود.
وی ادامه داد: این سفر به پایان رسید و به همدان رسیدم، به محض ورود، به خانه رفتم تا داستان را برای مادرم تعریف کنم، مادرم از حال پریشان و آشفتهام تعجب کرده بود. علت را شهید میلاد مصطفوی عنوان کردم و خاطرات سفر را برای او به طور کامل توضیح دادم، مادرم سخنانم را جدی نگرفت اما در همان شب خوابی عجیب دید که شخصی نورانی با لباس بسیجی که به تعبیر خود میتوانست یک امام باشد، در کلبهای قرار داشت.
آبگون اضافه کرد: در این خواب من به عنوان انتظامات آن کلبه، ورود و خروج را کنترل میکردم و جوانان بسیاری که فوج فوج به سوی این شخص حرکت میکردند و ایشان از آنها میخواست که آیتالله خامنهای را تنها نگذارند. از صحبتهای مادرم متوجه شدم این شخص یک امام نمیتواند باشد چرا که لباس بسیجی بر تن داشته و نصحیتی که داشته به رهبر زمان حال برمیگشته، برای اطمینان بیشتر از او خواستم چهره او را برایم توصیف کند. از توضیحات مادرم و تصویری که از شهید مصطفوی به او نشان دادم، متوجه شدم که این شخص سیدمیلاد مصطفوی بوده که به خواب مادرم آمده بود.
دومین شعر انقلابیم
این خواننده اشعار انقلابی بیان کرد: طبق قراری که با بهنام زارعی داشتم، با حال بسیار آشفته در مزار شهید مصطفوی حاضر شدم، گریه امانم نمیداد چرا که احساس میکردم به او وصل شدهام. پس از آن ملاقات، دیگر به خانه بازنگشتم و شبانه به استودیو رفتم و تا ساعت ۴ صبح به سرودن شعری درخور شخصیت والای شهید سیدمیلاد مصطفوی پرداختم و همان روز با همکاری احسان بیگلری آهنگ را ضبط کردم و به روی سایت قرار دادم که با بازدید و دانلود غیرقابل باوری مواجه شده بود.
وی اظهار کرد: در حال حاضر با خانواده این شهید در ارتباط هستم و پس از آن داستان، دیگر زندگی من انقلابی و شهدایی شده بود، سبکی که برای شعرهای انقلابیم نیز انتخاب کرده بودم رجزخوانی ریتمیک بود نه رپ و تا کنون دو آلبوم با مضمون شهدا از بنده منتشر شده این نکته نیز قابل ذکر است که پس از این جریانات، دوستان بسیاری از زمره بسیجیان به جمع دوستانم اضافه شد و بر عکس، برخی از دوستانی که نتوانستند خود را با شرایط من وفق دهند از زندگیام حذف شدند.
آبگون عنوان کرد: نمیگویم این داستان معجزه بوده اما برای من کمتر از یک پدیده خارقالعاده هم نبوده و مهمترین اثری که بر زندگیام داشت، این بود که پس از آن تلاش کرده و میکنم انسان خوب و شریفی باشم، من انتهای خطی بودم که شاید برای بسیاری از جوانان کنونی وضعیتی مشابه باشد اما باید بدانند که به لطف پرودگار و نظر شهدا میتوانند تغییر کنند.
وی اضافه کرد: یکی از مشکلاتی که وجود دارد این است که شهید را مقدس میدانند و این امر موجب جدایی و دوری او از شهدا میشود چرا که شهیدان معصوم نیستند حتی ائمه(ع) و اهلبیت(ع) نیز با وجود معصومیت خود هیچگاه دوست ندارند انسانها را از نزد خود و خدای خود برانند حال این ارتباط میتواند به صورتهای مختلفی انجام پذیرد.
وی گفت: شهید میلاد مصطفوی مانند سایر جوانان این عصر یک جوان عادی بود اما صداقت و راستی او را به جایگاه رفیعی رساند. به نظرم جوانان امروز نیاز به یک تلنگر دارند که این تلنگر میتواند با زمینهسازی مناسب و کارهای فرهنگی اندک اندک جوانان را در این مسیر قرار دهد، از مسئولان نیز تقاضامندم فضا را برای جوانانی که در مسیر انقلاب حرکت میکنند، باز بگذارند چرا که در ایران استعدادهای فراوانی داریم که اگر به خوبی پرورش یابند، وضعیت فرهنگ و هنر کشور عزیزمان بسیار بهبود خواهد یافت.
آبگون در پایان صحبتهای خود از محمدمهدی فتحی و احسان بیگلری به عنوان همکاران موزیک خود و صادق تمهیدی که در جذبش در بسیج دانشگاه آزاد موثر بوده و همه دوستانی که در پیروزی با شکوه او که با تغییر بزرگی در زندگی او همراه بوده، تشکر و قدردانی کرد.