برای گرم و مهربون نشستن همیشه کرسی لازم نیست

نمی‌دونم کرسی خونه مادربزرگ خیلی بزرگ بود یا ما خیلی کوچیک، نمی‌دونم قدح آبی که دونه‌های انار توش مثل ستاره‌های هفت آسمون به ما چشمک می‌زد خیلی بزرگ بود یا دستای ما خیلی کوچیک بود، می‌چسبیدیم به همدیگه، می‌پریدیم بالای کرسی، از زیرش یواشکی جاهامونو عوض می‌کردیم و ... خلاصه حسابی کرسی رو بهم می‌‎ریختیم.

ما هفتا نوه بودیم با پدر مادرامون می‌شدیم 15 نفر و با خاله کوچیکه و دایی رضا و بچه‌های خاله پری و عمه و اووه .. شاید بیست و پنج، شش نفر می‌شدیم، حالا از شما می‌پرسم کرسی خونه مادربزرگ خیلی بزرگ بود یا ما کوچیک بودیم.

هر چی که بود شب یلدا دور اون کرسی همه‌مون جا می‌شدیم، حالا از شما می‌پرسم دلامون گرم بود یا کرسی مادربزرگ؟

حالا هر کدوم از مایک طرفیم، یه سرنوشت و یه زندگی داریم، بعضی‌ها خیلی دور شدند، شاید هیچوقت دیگه همدیگر رو نبینیم، شاید یادمون بره که کی بودیم، که با هم بودیم مهربان و صمیمی ، که بچه بودیم. نکنه یادمون بره چقدر نزدیک بودیم به اندازه دور کرسی مادربزرگ، نکنه کرسی، خونه، اون حیات برفی که دل و جون مادربزرگ بود یادمون بره ...

اونوقتا مثل حالا موبایل، دوربین عکاسی و فیلمبرداری نبود، هرچی خاطره است تو دل آدما ضبط شده بود، هر چی مثل و شعر و قصه و حکایته تو دل و یاد آدمای قدیم نقش بسته بود، اگه دلت می‌خواست بدونی، اگه دلت خواست که بشنوی، بلند شو، پا شو حالا همین امروز همین امشب قصه‌گو زیاده، حتما هم چشم براتن، پاشو انار و هندوانه دلتو بردار برو کنارشون، برای گرم و مهربون نشستن همیشه کرسی لازم نیست دل باید گرم باشه، دل! ...

ایسنا در شب خاطره‌ساز و صمیمی یلدا برای شما آرزوی لحظات شاد و بیاد ماندنی دارد.

  • سه‌شنبه/ ۳۰ آذر ۱۳۹۵ / ۱۰:۲۶
  • دسته‌بندی: همدان
  • کد خبر: hamedan-39545
  • خبرنگار : 50035