یک پژوهشگر و استاد اخلاق گفت: گفتوگو مقدمه عمل اجتماعی است و خود عمل اجتماعی نیست، یعنی افرادی که به گفتوگو میپردازند، باید به نتیجه آن التزام بورزند تا در ادامه عمل اجتماعی آغاز شود.
به گزارش ایسنا- منطقه خراسان، مصطفی ملکیان، در دوره دوم درس گفتارهای اخلاق کاربردی تحت عنوان «اخلاق گفتوگو» اظهار کرد: «اصل چریتی» در دین مسیحیت به معنای محبت، عشق است. عشقی که انسان به خدا دارد که همچنین به معنای هرگونه صدقه و امر خیریه است که انسان برای خدا انجام میدهد اما با گذشت زمان این موضوع تطورات معنایی پیدا کرد، اما در فلسفه زبان «اصل چریتی» به «اصل حمل به احسن» تلقی میشود. این اصل به این معناست که اگر سخنی گفته میشود، در رتبه اول به بهترین معنایی که میتوان، آن را حمل کرد.
وی تصریح کرد: در ادامه اگر مشاهده شد با پس و پیش کردن سخن، معنای نخست نمیتواند مراد ما باشد، به معنای دوم و چندم حمل شود که عقلانیت کمتری نسبت به معنای نخست دارد. پیش فرض «اصل چریتی» این است که مخاطب ما از عقلانیت برخوردار است و به همین دلیل سخن یاوه، بیمعنا و بی منطق نمیگوید. بنابراین همیشه طرف مقابل باید در اوج عقلانیت فرض و تصور شود با یک انسان کاملا خردمند سروکار داریم و سنجیده و پخته سخن میگوید.
ملکیان خاطرنشان کرد: از آنجا که انتظار داریم هرکسی ما را عاقل فرض کند، بنابراین ما نیز باید هرکسی را عاقل فرض کنیم که این امر مصداقی از مصادیق قاعده زرین در اخلاق است. اصل حمل به احسن در کردار نیز وارد و به این معنا است که در کردار نیز آدمی اگر بخواهد اخلاقی انجام دهد، در گام نخست باید این تلقی وجود داشته باشد که این کار را برای خیر، شفقت، عشقی که به فرد دارد انجام شده است. در ادامه اگر فعل دیگری از شخص صادر شد که با خیرخواهی ما برای فرد ناسازگار بود، باید به معنای بعدی وارد شویم.
این پژوهشگر حوزه اخلاق با بیان اینکه انتظاری که از مخاطب خود داریم این است که سخن ما را به بهترین، پذیرفتهترین و دلپذیرترین معنا تفسیر کند، اما سخنان خود را بیوجه تفسیر میکنیم، افزود: به این معنا که مغالطهای را مرتکب میشویم که در منطق تحت عنوان مغالطه «پهلوان پنبه» نامیده میشود. این مغالطه به این معناست که «سخن قوی را از مخاطب خود ضعیف کن، بنیه و صلابت سخن را بکاه» و در این صورت است که سخن رقیق شده، به راحتی قابل رد کردن و این موضوع بر خلاف اصل حمل بر احسن است. انسان اخلاقی، انسانی است که هر نوشته و گفته را حتی از دشمن خود نیز که میتواند معنای موجهی داشته باشد، بپذیرد.
وی افزود: به عنوان مثال «الله نور السماوات و الارض» است، این مورد را میتوان بسیار دست کم گرفت که اگر خداوند نور آسمانها و زمین است، اولا غیر از آسمانها و زمین است، چرا که نور یک چیز غیر از خود آن چیز و اگر نور است، نهایت نور، انرژی است و بنابراین خداوند هم چیزی از سنخ ماده را شامل میشود. وقتی این سخن گفته شود، عقلانیت گوینده سخن بسیار کم فرض شده است.
ملکیان خاطرنشان کرد: بنابراین وقتی عنوان میشود خداوند نور آسمانها و زمین است شاید مراد از نور واقعا نور لامپها نیست و باید معنای دیگری را فرض کنیم که این عیب به آن وارد نباشد که آسمانها و زمین خدا نیستند و خداوند تنها نور آسمانها و زمین است. این ایراد نیز به آن وارد نباشد که نور انرژی است. بنابراین خداوند هم یک انرژی است و اگر میتوان معنای بهتری پیدا کرد، باید معنای دومی را تصور کنیم. نخست آن معنا به جمله نسبت داده شود، مگر آنکه قبل و بعد از جمله جملاتی دیگر آورده شود که مشخص شود منظور گوینده وقتی میگوید خداوند نور آسمانها و زمین است چیست. در اینجا در عین اینکه میخواهیم قواعد زبان را رعایت کنیم اما میخواهیم بهترین معنا را نیز به سخن گوینده نسبت دهیم.
این پژوهشگر حوزه اخلاق گفت: نکته دیگر در اخلاق گفتوگو تحت عنوان «اصالت» از آن یاد میشود که با پیداش جنبش اگزیستانسیالیسم اصالت از مهمترین احکام و قواعد زندگی اخلاقی تلقی شد و افراد معتقد به این جنبش بر این عقیده بودند که یگانه اصل اخلاقی «اصالت» است و انسان اخلاقی نیز انسانی است که اصیل زندگی میکند. برخی نیز میگویند، اگر یگانه وجه زندگی اخلاقی زندگی اصیل نباشد، اما یکی از وجوه مهم زندگی اخلاقی این است که همراه با اصالت باشد.
انسان حق سانسور عقاید خود را ندارد
وی بیان کرد: اصالت این طور معنا میشود که آدمی حق سانسور آراء و عقاید خود را ندارد و اگر عقیدهای دارد وقتی در مقام بیان برمیآید باید همان عقیده را بدون کم و کاست و همچنین آرایش و پیرایش در قالب بیان بیاورد. به این معنا که عاملی باعث نشود اگر چیزی از ذهن عبور کرد، چیز دیگری بر زبان جاری شود، چرا که اگر فردی عقیدهای را پیدا کرده بیعلت و بیحکمت نبوده است و این عقیده همانطور که در ذهن منعقد شده به بیرون بیاید.
ملکیان با بیان اینکه کم نبودند کسانی که به نکتهای رسیدند اما اگر همان نکته را همانگونه به زبان میآوردند صرفهجویی عظیمی در نیروی انسانی در طول تاریخ اتفاق میافتاد، تصریح کرد: اگر فرد آنچه در ذهن و ضمیرش میگذشت را افشا میکرد، صرفهجویی و راه میانبری برای بشریت ایجاد میشد. یکی از عللی که علوم انسانی به اندازه علوم طبیعی رشد نکرده است که یک فیزیکدان هر آنچه که به ذهنش میرسد را بدون هیچ خجالتی به زبان میآورد، حتی اگر رد شود. اما یک روانشناس ممکن است چیزهایی به ذهنش خطور کند اما از گفتن آن شرم میکند. البته باید گفت بافت اجتماعی هم در اینکه انسان آنچه را درون خود میگذرد را بدون سانسور به زبان بیاورد و یا خیر بی تاثیر نیست، اما در عین حال بافت اجتماعی نیز ما را به جبر اجتماعی نمیکشاند.
شفافیت به معنای عضویت مساوی در یک گفتوگو است
این پژوهشگر حوزه اخلاق در خصوص شفافیت در گفتوگو نیز گفت: اگر ما مشکل مشترک داریم و میخواهیم در باب این مشکل مشترک به گفتوگو بپردازیم، فرض بر این است که در صورت مشکل مشترک با یافتن راهحل مطلوب، همه از آن نفع میبرند و یا حتی راهحلی پیدا نشود و یا به تاخیر بیافتد زیان آن را، همه میبینند.
وی اضافه کرد: در این صورت است که در یک جمع دیگر حرف خصوصی با کسی نداریم و هرچه به ذهن کسی میرسد باید در جمع عنوان کند. اگر دو نفر با هم در خصوص یک مسئله به صورت خصوصی به صحبت بپردازند به این معناست که یک نفع مستقل از منفعت جمعی نیز دارند، بنابراین در یک جمع نباید گروههای کوچکتر شکل بگیرد و باید گفت شفافیت به معنای عضویت مساوی در یک گفتوگو است.
ملکیان تصریح کرد: در گفتوگو باید کنش و نه واکنش داشته باشیم. باید به این پرسش پاسخ داد که تفاوت میان کنش و واکنش در چیست؟ در هر کنش باید چندین باور ملزم به یک میل شود و آن وقت است که کنش پدید میآید که تحت عنوان کنش در نظام انگیزشی یاد میشود. در کنش ساحت معرفتی اما در واکنش ساحت احساسی عاطفی انسان دخیل است.
این پژوهشگر حوزه اخلاق اضافه کرد: از زمان ارسطو در غرب و بودا در فرهنگ شرق فیلسوفان و فرزانگان بر این عقیده بودند که «زندگی واکنشی» هیچ کسی را به مقصود نمیرساند و در اینجا زندگی کنشی است که ما را به اهداف موردنظر میرساند. کنش است که انسان را به خوشی سوق میدهد و یا اگر طالب بهروزی است به بهروزی میرسد. باید گفت دست به هر کاری که زده میشود، تنها براساس احساسات و عواطف نباشد و این احساسات و عواطف باید ملزم به باورها هم نیز باشد.
وی در ادامه اظهار کرد: باید به این پرسش پاسخ داد که با گفتههای دیگران چه معاملاتی میکنیم؟ هرگاه فردی گفتاری بر ما عرضه میکند یا گفتار او را رد و یا میپذریم، گاهی سخن فرد را انکار و یا تایید میکنیم. گاهی سخن را تضعیف و یا تقویت، نفی و یا اثبات، جعل و تعدیل، حک و یا اصلاح و یا حمل به معقولیت و حمل به عدم معقولیت و در یک تقسیم بندی دیگر مستدل و غیر مستدل میدانیم.
آفت گفتوگو برخورد واکنشی است
ملکیان با بیان اینکه آفت گفتوگو در این است که ما واکنشی به سخنان افراد پاسخ میدهیم و میلی که به جواب دادن داریم آن را به باورهایی ملزم نکنیم و از باورها اجازه نگیریم که میل محقق شود و یا خیر، عنوان کرد: نباید تصور شود هر کار سریعی کنشی و هر کار کندی واکنشی است، بدین معنا که کندی و سرعت تاثیری در کنشی و واکنشی بودن ندارد. همچنین نباید تصور شود اگر کاری ابتدا به ساکن بود کاری کنشی و اگر در جواب کار دیگری بود واکنشی است، همچنین نباید فکر نشود اگر از سر خشم حتما واکنشی و با خونسردی بود کنشی است.
این پژوهشگر حوزه اخلاق گفت: در باب ادب نیز باید گفت، ادب معانی عدیدهای دارد و در یک معنا، تضمینی برای موفقیت است، اگر سخنی را به چند صورت میتوان گفت باید به صورتی گفته شود که کمترین درد و رنج را برای طرف مقابل به همراه داشته باشد. ادب به این معنا یعنی رعایت حال دیگران را داشته باشیم. اگر میتوان جملهای را به چند صورت به دیگری گفت، آن صورت را برگزینیم که رنج کمتری برای فرد به دنبال داشته باشد، در این صورت است که میتوان گفت فردی مودبانه سخن گفته است.
وی افزود: گفتوگو یک فرمالیسم نیست و چیزی جز عادات و آداب و رسوم است. آدمی باید از ظرفیتهای زبانی بااطلاع باشد و بداند که میتواند یک جمله را به چند صورت بیان کند، معمولا هر زمان سخنی با درنگ بیشتر عنوان شود، احتمال مودبانه بودن آن بیشتر است. وقتی گفتوگویی صورت میگیرد اطراف گفتوگو، نخست باید مشترکات و در ادامه موارد اختلاف مطرح شود. به لحاظ معرفتی اهمیت تاکید بر مشترکات در این است که ما باید متوجه شویم با یکدیگر باید چگونه گفتوگو کنیم. عدم توجه به این امر، استدلال را پیچیده و طولانی و به لحاظ عاطفی آن را برای ما دشوار میکند.
ملکیان اظهار کرد: از دیگر اخلاق گفتوگو این است که اگر برای رفع یک مشکل در گفتوگویی شرکت کردهایم، وقتی به راهحلی رسیدیم نیز در مقام عمل باید به آن التزام ورزیده شود. نمیتوان گفت من در رای شرکت کردم اما چون رای نهایی طبق باب من نبود من کنار میکشم. در گفتوگو فرد ملتزم میشود که نتیجه گفتوگو به هر جا رسید در مقام عمل هم به نتیجه التزام بورزیم. بنابراین باید گفت گفتوگو مقدمه عمل اجتماعی است و خود عمل اجتماعی نیست.
وی در ادامه افزود: از شعارهای پاسکال این بود که قلب ادلهای دارد که عقل از آن بی خبر است، یعنی برخی حقایق با عقل و برخی با قلب درک میشود و وظیفه اخلاقی افراد در گفتوگو این است که با کل وجود با افراد و نه تنها عقل مواجه شویم. گاهی اوقات در گفتوگو ممکن است بیان انسان عاجز باشد که دلیلی بیاورد که طرف مقابل قانع شود، اما دل گواهی میدهد که حق با طرف مقابل است و گواه دل را باید پذیرفت.
قلب، راه ارتباط را گشادهتر میکند
این استاد دانشگاه و پژوهشگر حوزه اخلاق با بیان اینکه با قلب مواجه شدن راه ارتباط را گشادهتر میکند، گفت: به عقیده پاسکال قلب به معنای هوا و هوس نیست و گواهی وجودی است که فرد میبیند علاوه بر حقوقی رفتار کردن باید به گواهی قلبی نیز اعتنا شود، البته اعتنا به این گواهی خساراتی نیز دارد، اگر خسارتی از جانب این گواهی وارد شد، باید پرداخته شود که این خسارت نوعی اخلاقی زیستن نیز تلقی میشود. فردی که میخواهد ارتباطات انسانی لطیفی داشته باشد باید قلب خود را نیز به میان این ارتباط وارد کند اما اگر میخواهد از ارتباط دقیقی برخوردار شود، تنها باید براساس عقل عمل کند.
ملکیان عنوان کرد: همچنین باید گفت اگر بخواهیم در مقام سخن اخلاقی رفتار کرده باشیم، تنها به معناشناسی سخن اکتفا نشود و به کارکردشناسی آن نیز پرداخته شود. انصاف نیست آدمی در ارتباط با دیگران به معناشناسی اکتفا کند که قصیالقلب بودن فرد را میرساند، چرا که بسیاری از جملات ظاهری خبری و باطنی خواهشی دارند.