در توصیف او تنها میتوان چنین گفت: «اگر زن نبود به حتم یکی از نامآورترین پادشاهان ایران پس از اسلام بود»؛ چرا که مردانِ کمخرد تاب دیدن هوش او را نداشتند. زنی سرشار از هوش و سیاست که به سبب قدرناشناسیهای برادران در اوج جوانی به کام مرگ فرو رفت و چه بسا حضور وی و دیدن جلوس شاه عباس به تخت، مسیر سرگذشت ایران تغییر پیدا میکرد.
به گزارش ایسنا- منطقه خراسان، زنان در دوران سلسله صفویه به سبب نسبت با شاه توانایی اثرگذاری و اداره حکومت را داشتند و این مسئله برخاسته از عناصر فرهنگی قبایل ترکمانی و اندیشه حکمرانی ایرانی است. زنی که همسر، مادر و یا خواهر شاه بوده همچون دستور و وزیر در کنار شاه حضور داشته است.
در بین زنانی که در دل حکومت صفویان توانستند خود را به نهایت سلسلهمراتب قدرت برساند، نام «پریخان خانم» به مانند نگینی میدرخشد. زنی که دوران سه شاه صفوی را دید؛ در تعیین دو مورد آن دست داشت و در نهایت برادر تاجدارش به پاس به تخت نشاندنش، فرجام مرگ را برای وی رقم زد.
پریخان خانم دومین فرزند شاه تهماسب بود و در سال 955 ه.ق. در نزدیکی اهر یا ابهر به دنیا آمد. او در هوش و ذکاوت میان حرمسرای شاهی بدیلی نداشت و به تعبیر مورخان «از جنس اناث متمایز و مستثنا بود». در سنین کم علاقه به فراگیری علوم مهم روز مانند حقوق، فقه و شعر نشان داد در علوم مذکور سرآمد زمان خویش شد.
بدین سبب توانست در دل پدر جایگاهی ویژه باز کند. شاعران نیز چون به جایگاه وی واقف بودند، مدیحههایی در وصف وی سرودهاند. چنانکه در دیوان محتشم کاشانی، پنج قطعه با مضمون مدح پریخان خانم یافت میشود؛ شاعری که جز ثنای شاه و پریخان خانم در رسای هیچ مقام درباری دیگری شعر نسروده است. شاعران دیگر نیز همانند محتشم کاشانی عمل کردند و این زن را با القابی همچون «شهزاده زمین و زمان»، «شاه پری و انس»، «خیرالنسا عهد» و «معصومه زمان» ستودهاند.
از سویی پریخان خانم نیز به سرایش شعر میپرداخت و در حمایت مالی و مشاعره با شاعران میکوشید. از سوی دیگر او پشتوانهای برای محققان نیز بود. برای وی مقالاتی فرستاده میشد تا قرائت کند و مهر تائیدی بر آن بزند. از سویی رسائل مختلفی به افتخار وی به نام پریخان خانم نوشته شد. من جمله این کتب، «تکملهالاخبار» عبدیبیک شیرازی است که در مورد تاریخ عهد خویش نگاشته شده است.
پریخان خانم به دستور پدر با بدیعالزمان میرزا، برادرزاده شاه ازدواج کرد و شوهر وی به فرمان شاه تهماسب به عنوان حاکم سیستان انتخاب شد، اما علاقه وافر شاه به دختر خویش مانع از آن شد که وی به سیستان عزیمت کند. هرچند که پریخان خانم، زنِ دربار و سیاست بود و نه زنِ شوهرداری در سیستان. او این علاقه را تا زمان تندرستی پدر در جهت امور عامالمنفعه و خیر جهتدهی کرد. حاصل این قبیل فعالیتها مدرسه پریخان خانم در اصفهان است.
وانگهی با بیماری پدر، جایگاه پریخان خانم در سپهر سیاسی ایران ترفیع یافت و چون علاقه پدر به وی بیشتر از همه بود، مراقبت و تیمار کردن پدر را بر عهده گرفت. در اواخر دوران سلطنت تهماسب، مسئله اصلی حکومت ولایت عهدی بود؛ چراکه پسر ارشد تهماسب، محمد میرزا بیمار بود و تقریبا نابینا. در این بین رها ساختن حکومت توسط تهماسب و پیگرفتن مالاندوزی شدید، میان قزلباشان اختلاف افکند و این چنددستگی در مسئله تعیین جانشین به اوج خود رسید.
از میان پسران تهماسب، تنها محمد میرزا و اسماعیل میرزا از مادرانی ترکمان بودند. دیگر فرزند مهم تهماسب، حیدر میرزا نام داشت که از مادری گرجی زاده شده بود. پس از حادث شدن بیماری به محمد میرزا، به سبب علاقه شدید به «سلطان زاده خانم» ، مادر حیدر میرزا، پسر وی را به عنوان پادشاه بعدی تحت نظر داشت. هر چند این اتفاق بیشتر به سبب دوری اسماعیل میرزا از پایتخت بود؛ فاصلهای که به تعبیر آنتونی جنکینسون، سیاح انگلیسی در ایران به سبب ترس شاه از پسر جوان خویش رخ داده بود: «شاه تهماسب، فرزند خویش را در زندان نگه داشته است؛ زیرا از دلیریهای او میترسد».
در حقیقت اسماعیل میرزا فرزند مورد علاقه شاه بود. دختر شاه نعمتالله یزدی را به عقد او درآورد و چنان در مجلس عروسی وی در شادی و سرور غرق بود که به رقص و وجد درآمد. اما از جانبی به سبب دلیریهای اسماعیل در جنگ با عثمانی و غرور او در ترس بود؛ چرا که در امور غیرمربوط دخالت میکرد و شاه بیم آن داشت که وی را از سریر قدرت به زیر بکشد. محمد میرزا را از هرات فراخواند و اسماعیل میرزا را به والیگری آنجا فرستاد.
پس از مدتی که علاقه تهماسب به حیدر میرزا آشکار گشت، حامیان وی از جمله محمد خان تکلّو امیرالامرا، وزیر خراسان آهنگ بدگویی علیه وی نهادند. در این اثنا نامهای از سوی اسماعیل میرزا به دست مخالفان افتاد که وی قصد شوراندن سران قزلباش علیه دولت عثمانی و آغاز کردن جنگ جدیدی با آن دولت دارد؛ این در حالی بود که تهماسب با سلطان عثمانی پیمان صلح بسته بود. چنین شد که شاه، اسماعیل میرزا را به زندان قهقه فرستاد.
اما عدم تعیین جانشین، همچنان بختی برای اسماعیل جهت جلوس بر تخت باقی گذاشته بود. پریخان خانم از جهاتی مخالف ولایت عهدی حیدرمیرزا بود. در این میان نظریات متعددی مطرح است. نخست آنکه گویی وی از قدرت گیری مادرِ گرجی حیدر میرزا بیمناک بود. دوم آنکه در دلیری اسماعیل تردیدی نبود و 12 شورش داخلی و جنگهای متعدد با دولتِین ازبکان و عثمانی در دوران پدر نشان از آن داشت که شاه بعدی بایستی در دلاوری سرآمد باشد و نه آنکه در دل حرمسرا پرورش یافته باشد. و در نهایت آنکه قدرت گرفتن خویش را در جهت ساماندهی به کشور مفید میدانست؛ چرا که در متحد ساختن قزلباشان از برادران تواناتر بود و از هوش و ذکاوتی مکفی در جهت اداره کشور برخوردار بود. باری، پریخان خانم نیز برای پدر از توطئه سایرین جهت قتل اسماعیل در زندان گفت و بدین جهت تهماسب دستور داد برای حفظ جان پسر خویش نگهبانان زندان را بیافزایند.
اما تهماسب میرزا پس از دو سال بیماری جان سپرد. پس از آن حیدر میرزا بنا به فرمان مادر، ادعای سلطنت کرد. وی مدعی شد که دست خطی از پدر دارد که در واپسین لحظات زندگی او را به عنوان جانشین برگزیده است. اما گروهی از قزلباشان که حامی اسماعیل بودند، وثوق آن دستخط را رد کردند: «معاندان شاهزاده میگفتند که آن وصیتنامه خط مبارک خاقانی نیست، بلکه خط یکی از مخدرات حرم است که به خط اشرف مشابهتی داشت».
چنین سران قزلباش به دو دسته حیدریان و اسماعیلیان تقسیم شدند. حیدریان شامل ترکهای استاجلو، تاجیکان برجسته و گرجیهای خویشاوند وی بودند. از سویی دیگر حامیان اسماعیل تماماً از ترکمانان بودند و پریخان خانم نیز در میان آنان بود.
صبح پس از مرگ شاه تهماسب، حیدر تاج بر سر گذاشت. اما سربازانی که برای نگهبانی قصر انتخاب شده بودند همه از حامیان اسماعیل بودند، مانع از ورود هواداران حیدر به کاخ شدند و گویی حیدر در کاخ زندانی شده بود. حیدر به حرمسرا پناه برد و برای در نطفه خفه کردن فتنه و رهایییافتن از قدرت و نفوذ پریخان خانم، قصد جان او را کرد.
اما پریخان خانم با زیرکی تمام به حال استیصال افتاد و خطاب به برادر گفت: «عورات(زنان) خفیفالعقولاند. اگر از نقصان عقل و کوتهخردی از من تقصیری واقع شده باشد، امیدوارم که رقم عفو بر ضلات این صحیفه کشیده، جانبخشی نمایند که بعدالیوم سالک طریق متابعت و خدمتکاری بوده و یکسرِ مو خلاف رضای اشرف از بیچاره صدور نخواهد یافت».
سپس به پای برادر افتاد و بر آن بوسه زد، رو به مادر حیدر کرد و بیان کرد: «گواه باش، در پابوسی پادشاه و عرض تهیّت جلوس اشرف هیچ کس بر من سبقت ندارد». برادر ناتنی پریخان خانم پس از آنکه اعلام انقیاد و اطاعت وی را شنید، چنین خواهر را مورد خطاب قرار داد: «من همیشه تو را دوست داشتم. برادرت سلیمان میرزا و داییات شمخال سلطان را با من همراه ساز. من تو را بیش از زمان حیات پدرتات گرامی میدارم». پریخان خانم با آن سخنان توانست از حرمسرا خارج شود و کلید حرامسرا را به سلیمان میرزا و دایی خویش رساند تا اسماعیلیان به درون کاخ بروند. حیدر که با توصیه مادر لباس زنانه پوشیده بود تا با این حربه از کاخ بگریزد، توسط مخالفانش شناسایی شد و در جا به قتل رسید.
چنین ماجرای حیدر میرزا خاتمه یافت و پریخان خانم دستور داد که گروهی به زندان قهقه بروند تا اسماعیل به پایتخت بیاید. 12 روز به طول انجامید تا اسماعیل به قزوین برسد. در راه، به دلیل آنکه اسماعیل به همراهان خویش اعتماد نداشت، بارها مسیر خویش را تغییر داد.
از زمان مرگ حیدر تا تاجگذاری اسماعیل، دوره نخست سلطنت پریخان خانم بود. تمامی سران قزلباش پس از اقامه نماز صبح عازم خانه او میشدند و دستورات اداره کشور را دریافت میکردند. در این دوره قزوین سخت شاهد درگیریهای خونین بود؛ طرفداران اسماعیل احدی از حیدریان را باقی نگذاشتند اما در قزلباشان شورشی علیه پریخان خانم رخ نداد و کسی جرئت سرپیچی از فرامین وی را نداشت.
پس از رسیدن اسماعیل به قزوین، منجمان زمان تاجگذاری را تا یافتن زمان سعد به تعویق انداختند. در این مدت اسماعیل از رفتار بزرگان و همچنین قدرت پریخان خانم برآشفت. برخی میگویند چون وی مدت مدیدی در زندان به سر میبرد، نسبت به همه ظنین بود. گزارشی نیز بر آن است که چون زمان رسیدن اسماعیل به قزوین به درازا کشید، پریخان خانم احتمال مرگ او را داد و به جای او محمود میرزا را پیشنهاد کرد. چون این گزارش به گوش اسماعیل رسید، نسبت به خواهر بدگمان شد و با وی به سردی برخورد کرد. وانگهی تمام سران قزلباش دیدار خود را با پریخان خانم قطع کردند. همچنین اسماعیل اموال او را ضبط کرد و بدین سان خواهرِ شاه به عنوان دستمزد به شاهی رساندن برادر، منزوی گشت و از دربار به دور ماند.
شاه اسماعیل دوم بنای اداره کشور را بر قتل و کشتار قرار داد. وی از ترس از دست رفتن تاج و تخت، تمامی مردان و پسران خاندان پادشاهی، اعم از برادران و برادرزادگان و عموزادگان را به قتل رسانید؛ هرچند در ابتدای ورود به پایتخت، به برادران قول داده بود که «اگر شما با من در مقام محبت و صداقت باشید» نوعی با آنان رفتار خواهد کرد که« هیچ پادشاهی با برادران نکرد». او سلیمان میرزا را نیز به آن دلیل که برادر پریخان خانم بود به قتل رساند تا این دو علیه شاه اسماعیل دوم شورش نکنند. او حتی فرمان قتل محمد میرزا و عباس میرزا را صادر کرد اما به سبب تعلل «غازیبیک قورچی ذوالقدر» این امر میسر نشد.
کشتار و قتلهای مداوم شاه اسماعیل دوم و همچنین تمایل وی به مذهب اهل تسنن سبب کدورت مردم و قزلباشان از وی شد. پریخان خانم در نامهای وی را نسبت به موقعیت سابق خویش آگاه کرد، خطاب به او گفت که هیچ زنی در دربار سابق همچون وی سابقه فرستادن سفیر به سایر کشورها را نداشته است. او حمایتها و نقش خویش در به تخت رسیدن شاه اسماعیل دوم را یادآور گشت و هشدار داد که: «از قلع و قمع، کار سلطنت به پیش نمیرود».
پس ازمدتی و با موافقت سران قزلباش، پریخان خانم نقشه مرگ شاه اسماعیل دوم را طراحی کرد. بنا به قول معروفتر نحوه مرگ شاه به سبب مسمومیت بود. «اسکندر بیگ منشی» در خصوص مرگ وی گفته است: «طبیبان در بدن شاه نشانههایی از سم یافتند. درباره این قتل مردم نظرات مختلفی داشتند. یکی این که شاه، پریخان خانم را مدتی کنار گذاشته بود. بنابراین او با کنیزان حرم در توطئه مخلوط کردن سمی در لابهلای دارویش دست داشته است».
نحوه مشهور قتل به این صورت است که شاه اسماعیل عادت به خوردن معجون فلونیا داشت و این معجون ترکیبی از تریاک و مواد مقوی و نیروبخش بود؛ معجون مذکور را در یک قوطی مخصوص میگذاشتند و ملازمان شاه بر آن مهر میزدند. پریخان خانم فلونیا را مسموم ساخت. در شب آخر شاه با ندیم مورد علاقه خویش، «حسینبیگ حلواجی» گذرانده بود و وی به شاه انذار داد که قوطی معجون مهر ندارد اما او توجهی نکرد و از آن خورد.
پس از طولانی شدن اقامت شاه در اتاق، شایعه مرگ وی در کاخ پیچید و پریخان خانم دستور داد که درهای اتاق را بگشایند و جسد شاه اسماعیل دوم را بیرون آورند. سران قزلباش دستور دادند تا زمانی که آینده سلطنت مشخص نشود، درهای کاخ بسته باشد و مردم از مرگ شاه باخبر نشوند.
عدهای در ابتدا پیشنهاد بر تخت نشستن پریخان خانم را دادند اما او به سبب حضور برادر بزرگتر خویش، محمد میرزا از آن خودداری کرد و برخی از قزلباشان نیز سلطنت یک زن را صحیح و صواب ندانستند. از سویی دیگر حاکم شیراز پیشنهاد به تخت نشستن پسر 8 ماهه شاه اسماعیل دوم، شجاعالدین میرزا را داد که مورد پذیرش قزلباشان قرار نگرفت.
در نهایت تصمیم بر آن شد که محمد میرزا به تخت بنشیند و پریخان خانم به عنوان «راتق و فاتق امور سلطنت» باشد.
چنین شد که محمد میرزا به عنوان پادشاه آینده صفویان انتخاب شد و پیکی راهی شیراز شد تا وی را باخبر سازند تا به پایتخت بیاید. از سویی «میرزا سلمان جابری» چون مخالف پریخان خانم بود و در دوران شاه اسماعیل دوم علیه وی مطالبی را بیان کرده بود، از ترس راهی شیراز شد و از اقدامات و قدرت پریخان خانم برای «خیرالنسا بیگم»، همسر شاه محمد خدابنده سخن راند و وی را انذار کرد. چون شاه محمد خدابنده تقریبا نابینا بود، این نقصان سبب شد که بسیار سادهدل باشد و همسر وی ملقب به «مهد عُلیا» تصمیمگیرنده امور باشد. چنین مهد علیا پیش از رسیدن به پایتخت، از بزرگترین رقیب خویش آگاه شد، چنان که اسکندربیگ منشی بیان میدارد: «میرزا سلمان برای شاه و مهد علیا روشن ساخت مادامی که نواببانوی دولتخانه و راتق و فاتق مهمات سلطنت باشد، نواب اشرف را جز نامی از پادشاهی نخواهد بود و نواب مهد علیا در سلک سایر اهل حرم منتظم خواهد بود». شرح میرزا سلمان باعث شد محمدمیرزا در بدو ورود به پایتخت به اقدامات خواهرش اعتراض کند.
در پایتخت اما پریخان خانم فرمان عفو عمومی صادر کرد: «از امرا و اعیان هر طبقه، خواه به علت حیدریت و خواه به هر جهت در حبس و سیاهچال بودند، نجات دهند» و چنین دومین دوره سلطنت خویش را پس از کمتر از دوسال آغاز کرد. اعتراض شاه به پریخان خانم که به گوش قزلباشان پایتختنشین رسید، اختلاف دوباره میان آنان افتاد و گروهی از فرمان پریخان خانم مبنی بر حضور در پایتخت سرپیچی کردند و به استقبال کاروان شاهی رفتند. شاه محمد نیز پیش از آمدن به قزوین، گروهی را جهت نگهبانی از خزانه تحت اختیار پریخان خانم گسیل کرد و این امر موجبات درگیری میان طرفداران پریخان خانم و فرستادگان شاه شد.
سرانجام پس از نزدیکی شاه به پایتخت، پریخان خانم به همراه هواخواهانش به دیدار شاه شتافتند. او به شاه به سبب رسیدن به تخت تهنیت گفت اما رفتار مناسبی با مهدعلیا نداشت. اسکندربیگ منشی نقل کرده است: «از بعضی خواجهسرایان مسموع شد که نواب مهد علیا از روی ادب، دستبوس نواب خانم فایز گشته، نواب خانم از عالم عجب و غرور و کمخردی نواب مهدعلیا را زیاده وقعی ننهاد». چنین بود که شاه و ملکه در حذف پریخان خانم به توافق رسیدند.
دو روز بعد، مقدمات جلوس شاه محمد خدابنده فراهم شد. وی پس از انجام مراسم با فرمان مهدعلیا تصمیم به حذف چند تن گرفت. او شمخالسلطان را توسط امیر اصلانبیک افشار به قتل رساند. شاه حتی فرمان قتل شجاعالدین میرزای 8 ماهه را نیز صادر کرد.
سپس خلیلخان افشار از نزدیکان پریخان خانم را با پاداش ده هزار تومان پول و اموال و وسایل پریخان خانم مامور قتل وی ساخت. چنین بود که پریخان خانم در سن 30 سالگی و تنها پس از گذشت ساعاتی از به تخت رسیدن برادر به قتل رسید. مهدعلیا که فرمان قتل او را صادر کرده بود، بعدتر متهم به رابطه با عادلگرای خان شد و در مقابل چشمان شاه محمد خدابنده توسط سران قزلباش کشته شد.
یادداشت از: علیرضا میردیده، ایسنا- منطقه خراسان