به گزارش ایسنا، متن کامل یادداشت نیکنام حسینیپور سیسخت - مدیرعامل موسسه هنرمندان پیشکسوت - برای شهر زلزله زده سی سخت در استان کهکلویه و بویر احمد، به شرح زیر است:
«...ما که از این کوه آبی خورده ایم / سودها کرده و نفعی بردهایم / استواری از دنا آموختیم / ما نه از تو، از دگرها سوختیم
خداحافظ ای خانهی پدری، خاطرات خوش کودکی، چه روزهایی را در کنار پدر و مادر در این منزل با عشق سپری کردیم، پدر و مادرم خیلی زود کوچ کردند به دیار باقی، زیرا که زندگی آنها کوچ بود و مدام در رفت و آمد از دشتک تا سیسخت و کوه گل بودند. اما سیسخت من شهری آرمیده در دامن دنا که نگین آن قله محسوب میشود، این روزها حال و روز دیگری دارد. حتی دنای سرافراز و سر به فلک کشیده نتوانسته جلوی خشم طبیعت را بگیرد و لرزش زمین در ۲۹ بهمن و درآخرین بهمن قرن ۱۴ خاطرات تلخی را برای این مردم زحمتکش رقم زد.
این لرزش زمین، همه خاطرات گذشته ما و شیرینیهایش را دارد با خودش دفن میکند. آیا ما بدون این خاطرات هم میتوانیم شادی کنیم و میتوانیم دور هم بنشینیم و بگوییم میخواهیم یک شب را در خانه پدری سپری کنیم. آیا احوال درگذشتگان را هم در این روزها جویا شدیم؟ گفتند به من که فعلا زندهها را دریابید و چه حرف سوزناکی بود که تا مغز استخوان را میسوزاند که سرمای سیسخت مشهور است؛ آن هم در اسفند و به همین خاطر به سیسخت مشهور است که سی مرد سخت برفگیر شدند و در گردنه بیژن به دیار باقی رفتند تا نامشان جاودانه شود برای همیشه.
چرا سیسخت اسطورهای با مردم شاهنامهخوان همیشه با فردوسی ارتباط معنایی داشتند بهرغم فاصله مکانی، زیرا خوی دلاوری و شجاعت و سختکوشی در دل مردم نهادینه شده است و در دانشاندوزی همیشه پیشرو بودند. بد نیست سخن پدر آموزش عشایر ایران محمد بهمنبیگی را در اینباره بیاورم: "به باغستان سیسخت رسیدم، این باغستان در دامن گردنه مشهور بیژن و در دل سلسله جبال دنا قرار داشت آب و هوای نیروبخش و الهامدهنده سیسخت، گروهی از جنگجویان پرخاشگر منطقه را به سوی باغبانی و باغداری کشانده بود. زمرمه چشمهها و ترنم جویها به غریو و غوغای نبردها پایان داده بود. در این زاویه دورافتاده کوهستانی، ایل با باغ، جنگ با صلح، طغیان با عمران و ویرانگری با آبادانی آشتی کرده بود.
بوستان سیسخت در میان کوههای زمخت وبلوطزارهای تشنه کام بویراحمد به آرزوی قشنگی میماند که بر دل آرزومندی میگذشت. از آب و هوای سیسخت شور امید و شیرینی حیات میتراوید. بیهوده نبود که چنین دگرگونی عظیمی را در دل و جان بویراحمد پدید آورده بود.
ابر وباران سیسخت چنان بود که گویی باغبانها و چوپانها در کار زمانبندی و کم وکیف آنها دست داشتند. پاره ابری نبود که ار آسمان سیسخت بگذرد و بارانی معتدل و کریم نبارد. قطره بارانی نبود که به این سرزمین فریبا فرو ریزد وگل وگیاهی نرویاند.
من از وصف زیباییهای سیسخت عاجزم، همچنان که از ترسیم مسیر پر پیچ و خم یک پرستوی تیزبال در اوج فضا عاجزم. همچنان که از بیان غرور عقابی فاتح پس از شکار هوربرهای دورپرواز عاجزم. محال بود که کسی سیسخت را ببیند و به یاد بهشت نیفتد. نمیشد از سیسخت گذشت و آرزوی توقف و درنگ نکرد. درنگ کردم. بیش از آنچه که باید درنگ کردم. همه مدرسهها را دیدم و تکتک بچهها را در همه درسها آزمودم. بچههای سیسخت هم مثل گلهای گلستان بودند. در هیچ جا شباهت بچه و گل به اندازهی اینجا نبود.
در مدارس عشایری مشاعره و سخنوری مرتبه والایی داشت. بچهها از این طریق با لطایف گرانبهای لفظ دری آشنا میشدند. مشاعره کودکان و نوجوانان سیسخت بیش از همه درسها شیفتهام کرد. صدایشان از جنس آوای پرندگان بود. در میان گویندگان ایران، فردوسی را بیش از همه میشناختند. بویراحمدی بودند. خلق و خوی ایلی و حماسی داشتند. اولین شعر مشاعره دو جوان سیسختی را به خاطر سپردهام:
چو ایران نباشد تن من مباد
بر این بوم و بر زنده یک تن مباد" (محمد بهمنبیگی، بخارای من ایل من، صفحه ۳۲۲ و۳۲۳)
آری سیسخت من چنین شهری با چنین مردمی است که خودشان و با تدبیر و رایزنی و خرد جمعی و مدیریت و عاقلهمردی این شهر را ساختند تا به امروز و به این نسل رسیده است. بهشتی است به روی زمین چنانکه شاعر میگوید:
به سیسخت و شهرش اگر بگذری کنار دنا شهر آن بنگری
همه سبز و خرم ببینی زمین تو گویی که خلق بهشت برین
به سیسخت آ، نگر شهر آن به شهری که باشد نوین و جوان
اما حوادث طبیعی و زلزله ۲۹ بهمن، این مردم با فرهنگ و دانش را در سکوتی عجیب فروبرده است. آیا این هم خشم فروخفته است. بیایم و در این سرمای زمستانی آستین همت بالا زنیم و همانگونه که گفتهایم میتوانیم دوباره این شهر را بسازیم. اما هویت شهر را حفظ کنیم و خاطرات مردم را دفن نکنیم به بهانه نوسازی شهر. همانگونه که مردم این دیار اهورایی در ۲۹ اسفند ۹۶ تا حتی خرداد ۹۷ پذیرای میهمانانی بودند که به دنبال گمشده خود بر نوک قلههای میگشتند، زنان و مردان سیسختی سنگ صبوری برای آنها بودند و خانه مردم مامن آنها بود و ایثارگری را معنایی دیگر کردند. اما همین مردم الان سرپناه خود را از دست دادهاند و بیش از ۲۰۰۰ واحد مسکونی باید تخریب شوند و دوباره ساخته شوند. به مردم حق بدهیم که عصبی باشند، زیرا در این شرایط سخت کشور و مشکلات معیشتی، کل زندگی مردم از بین رفته است و آیا دوباره میتوان مثل قبل خانهها را ساخت؟
اما این مردم نشان دادند مرد روزهای سخت هستند. حالا که دنا و سیسخت زخمی بر تن دارند و باید التیامدهندهی زخم مردمش باشیم و آنها را رها نکنیم و این شعر را که دوباره میسازمت وطن را دوباره معنا میکنیم و هم با تدبیر مدیران وهم کارامدی این قطعهای از بهشت را دوباره برروی زمین میسازیم که بهار نزدیک است واین شهر پذیرای میهمانان خواهد بود.»
انتهای پیام